رضا صادقیان
انتشار مصاحبه میرسلیم با روزنامه ایران زوایایی دیگر از انتخابات برگزار شده اردیبهشتماه را به تصویر میکشد. وی میگوید: «من اصلاً با آقای قالیباف صحبت نکردم. چون آقای قالیباف را قبول نداشتم. ایشان چون در جبهه اصولگرایی بود، من با وی مخالفت نکردم. اما اعتقادی به نامزدی آقای قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری ندارم.» شاید همین موضعگیری سبب شد تا مشاور رسانهای قالیباف در پیامی کوتاه حزب موتلفه را «پیرمردهای تمام شده» بنامد، کسانی که «اصول و فقه» هم خواندند ولی نان به نرخ روز میخورند.هنگامی که بخشهای دیگر همان مصاحبه را میخوانیم به دلایل واکنش تند نزدیکان شهردار تهران بهتر پیمیبریم. در روزهایی که آنان با صدایی بلند از عبارت نامنسجم «نواصولگرایی» پردهبرداری میکنند، دلیلی نمیبینند کسانی چون میرسلیم و یا اصولگرایان قدیمیسازی ناکوک در رسانهها بنوازند و به عنوان چالشی جدید در عرصه عمومی شناخته شوند.
میرسلیم درباره «خلاف» هایی که در شهرداری زمان مدیریت قالیباف انجام شده سخن میگوید: «من گفتم در مورد عملکرد شهرداری که در رأس آن آقای قالیباف است، خلافهایی وجود دارد که باید رسیدگی شود. برخی دوستان، هم نظر بودند اما تصمیمگیری جمع این شد که: وقتی در یک جبهه کار میکنیم، نباید تفرقه ایجاد کنیم؛ شما الان رقیب اصلی دارید که باید به آن بپردازید و اذهان عمومی را متوجه او کنید.»
از سویی رفتار کاندیدای حزب موتلفه را به صورت تشکیلاتی میتوان فهم کرد، ولی ایراد اساسی اینجاست که وی مصلحت را در برابر واقعیتها پذیرفته و به هر قیمتی، حتی به قدرت رسیدن نیرویی که از منظر وی «خلاف» هایی کرده سکوت پیشه کرده است. توجیه کسانی که به میرسلیم مشاوره میدادند قبل از آنکه ریشه در تفکر «ملی» و دغدغههای عموم شهروندان و مطالبات آنان را درباره فساد اداری پاسخ دهد، انعکاس دیدگاه سیاسی قبیلهگرایان است، کسانی که به نام نزدیکی و یا دوری جریانهای سیاسی به حزب رای به سکوت و یا افشاگری میدهند و چنین مهمی به غیر از آفت سیاسی نام دیگری ندارد، هزینهای که از جیب ملت و به دلیل سکوت نیروهای سیاسی میرود.
میرسلیم در همان مصاحبه میگوید: «حزب به عهده من این وظیفه را نگذاشت که یکباره به همه مفاسد از ریز و درشت بپردازم، من شخصاً علاقهمند بودم بگویم که اینجا و آنجا چه مفاسدی هست؛ اما در شورای مرکزی حزب من را مجاب کردند که طرح این موضوعات به صورت درهم یعنی جبهه فرعی باز کردن؛ نباید این کار را انجام دهیم.» کاندیدای حزبی دوره دوازدهم انتخابات ریاست جمهوری به هر دلیل بخشی از رویکرد حزب مطبوع خویش را درباره ورود به انتخابات بیان میکند. آنجا که از آرای پانصد هزارتایی خود میگوید نشان میدهد از دیدگاههای واقعگرایانه بهره میبرد، ولی هر جا بحث به فساد مالی و اداری کشیده میشود، هر جا سخن از طبقه متوسط و مطالبات جدید مردم میشود، پاسخی ارایه نمیکند و به عبارتی دیگر جواب مناسبی برای حل دشواریها ندارد، با این حال میتوان نیروهای حزبی موتلفه را واقعبینانهتر از کسانی دانست که قرار است تابلوی نواصولگرایی را بالا ببرند و از طریق راه و روشی جدید که بعید به نظر میرسد به نتیجه مطلوب در عرصه سیاست و اجتماع برسد، امید به بازسازی نیروهای اصولگرا داشت.
مخالفان سرسخت و اصلی نواصولگرایان نه بیرون از جریان اصولگرایی که در درون آنها هستند. کسانی که از سابقون انقلاب به شمار میروند و به سادگی سرنوشت سیاسی خود را به دست جوانان هیجانی و تندخو با تفکرات رسانهمحور نمیدهند. بزرگان اصولگرا آسان از واژههای جدید استفاده نمیکنند. مخالفان دیگر نواصولگرایان نیروهایی جوانی هستند که بازبینی در روشها را مدنظر قرار دارند و حاضر نیستند با جعل نام جدید به سوی هدفی نامعلوم بروند، نیروهایی که از رفتارهای تکبعدی شهردار تهران در عرصه سیاست دل چرکین هستند و نیروهایی که چهارچوبهای اصولگرایی را پذیرفتهاند ولی برخی از مولفههای آن را در زمان حال بیفایده ارزیابی میکنند.در فعالیت سیاسی به صورت کلان و ملی بسیار مهم است چه کسی پرچم اصولگرایی و تغییرات فکری را در این جریان ریشهدار را به دست گیرد، به نظر نمیرسد اصولگرایان این فرصت را در اختیار قالیباف یا نزدیکان وی قرار دهند که سکاندار جریان سیاسی شود. مصاحبه میرسلیم و برخی از شخصیتهای نزدیک به اصولگرایان را میتوان آغاز واکنشهایی از جنس اصولگرایی به زمزمههای نواصولگرایان فهمید.