به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۱۴:۵۷
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۸ ساعت ۱۲:۳۱
کد مطلب : ۱۳۴۳۰۷

«مدیا» زیاد می‌دانست

سروش مظفرمقدم
روزنامه بهار
مدیا کاشیگر از میان ما رفت. . خبرمثل همیشه تلخ و تکان دهنده است. سخن گفتن از مدیا کاشیگر آسان نیست. از پی بیش از ده سال دوستی با او، امروز نمی‌توانم در مرگش چیزی بنویسم. باز گفتن خدمات او به فرهنگ و هنر، شعرها و‌ترجمه‌ها و داستان‌ها و مقالاتش، کاری بیهوده است چرا که همگان می‌دانند. باید از شخصیت منحصر به فرد و استثنایی او بگویم. طنز تلخش، صراحت لهجه و هوشیاری بی بدیلش. رک‌گویی و حاضر جوابی‌اش. دانش و احاطه بی مثال اش بر ادبیات و تاریخ و فلسفه. مدیا زیاد می‌دانست. در این سال‌های آخرین رنج فراوانی می‌کشید. نه به دلیل بیماری جسمی فرساینده‌ای که درگیر اش بود. نه! بیشتر به خاطر آشفتگی وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشوری که دوستش می‌داشت. برای او، امکان رفتن به خارج از این مرزها هماره فراهم بود. اما نرفت. نخواست که برود. گویا چراغ اش در همین خانه می‌سوخت. از خارجه نشینی گریزان بود. می‌رفت و زود بازمی‌گشت. انگار دلش تنگ می‌شد.

در آخرین گفتگویمان در مورد ادبیات، با نیش‌دار‌ترین کلمات و صریح‌ترین الفاظ، به نقد رخوت فرهنگی، سانسور و خودمداری دست‌اندرکاران ادبیات پرداخت. هرچند که همیشه امیدوار هم بود. به آینده این کشور و فرهنگ بالنده‌اش. مدیا ابایی نداشت که سخنان‌‌‌‌‌اش عده‌ای را برماند. اصلا در بند این موضوعات نبود. بیشتر سعی داشت (سعی غریزی و ناخودآگاه) با نیش قلم و کلام اش، رخوت و خوابزدگی را به صلابه نقد بکشد. دوستان بسیاری داشت که ستایشش می‌کردند و البته مخالفان بسیاری. اما نه به ستایش دوستانش غره می‌شد و نه به سعایت مخالفانش.

او تنها بود. تنهای تنها. و گویا در این اواخر و به رغم وخامت اوضاع شکننده جسمی‌اش، سخت‌تر و جدی‌تر وارد گود این نبرد نابرابر شده بود. در واپسین گفتگوی ادبی‌ام با او (اسفند ماه 95) مدیا کاشیگر با مهارت و استادی خاص خودش، مبحث ادبیات عامه پسند و وضعیت رمان و داستان فارسی را از زیر ذره بین ذهن هوشیاراش گذراند و با دقتی مثال زدنی، وضعیت نهاد ادبیات داستانی در ایران را تحلیل کرد. او نه خیلی خوشبین بود و نه چندان سیاه بین. او منتقدی واقع بین و عملگرا بود. با مدیا کاشیگر خاطرات بی نظیری دارم. از او بسیار یاد گرفتم. با هم خندیدیم و گریستیم.در سفر و بزم و گفتگوهای بی پایان ادبی بودیم. امروز دلم برای نکته سنجی‌ها، پرخاش‌ها و خنده‌های بلند و نگاه‌های عمیق اش تنگ شده بود. می‌خواستم برای ادای احترام و دیدار اش به تهران بیایم که این خبر تلخ و شوم رسید و غافلگیرم کرد. . . این نوشته هم مثل حال امروزم پریشان است. . . در مورد مدیا کاشیگر سخن گفتن خیلی مشکل است. او به قول بورخس: همه چیز و هیچ چیز بود. . خود خودش بود. م کاشیگر!