شهرام خادم
روزنامه بهار
به کارگیری جوانان در امورات مملکتی اعم از بالادستی و پاییندستی پیش از انتخاباتِ ریاست جمهوری سکه رایج جمعآوری آراء بود. شاید بزرگترین بحران پیشرو در نظام دیوانسالاری ایران امروز، ایستایی و تصلب در مدیریت نهادهای قدرت باشد. از این رو مانور تبلیغاتی بر اشتغال جوانان و بازی دادن آنان در عرصههای بالادستی متمرکز شد. شور حاکم بر فضای انتخاباتی دامنهها را گشاده کرد و مجال عرض اندام برای جوانان را پدید آورد. دروازههای مناسبات قدرت برای اندک زمانی گشوده شد بلکه جوانان را بهطور حداکثری در بازی قدرتگیری وارد کنند. هیچ قشری تکانه جوانان برای تغییر مناسبات قدرت را ندارد؛ از این رو صاحبان قدرت استفاده مقطعی برای کسب مطامع خویش را از آنان بُرد. تکیه بر بِرَند جوانان، قدرت تبلیغاتی و تأثیرگذاری آنان بر تغییر نتایج انتخابات آنان را به مهمترین نیرومحرکه فرآیند انتخابات بدل کرد. از آنجا که غالب جمعیت ایران را جوانان شکل دادهاند هر تغییر اجتماعی- سیاسی لاجرم از این قشر تأثیر میپذیرد. عمده این جمعیت نیز دهه شصتیاند. هر گذار اجتماعی تنها با نیروی این قشر امکانپذیر است. توضیحات بدیهی ذکرشده نشانهای است برای تمرکز نظام بر جوانان در بزنگاههای مهم. چرا پس از عبور از گردنه انتخابات رابطه قدرت یکطرفه میشود؟
طومار مطالبه جوانگرایی در دولت با انتصاب چند مدیر جوانِ بی تجربه برخوردار از رانت در وزارت رفاه و شهرداری پیچیده میشود. به تعداد انگشتان دست از جوانان در عرصههای مدیریتی کلان استفاده میشود که آن نیز مشمول حکم چرخش مدیران نمیشود؛ چهآنکه شرط آقازادگی مقدم بر جوانی است! . دهه اول پس از انقلاب 57 مناسبات قدرت تابلوهای لازم برای عرض اندام جوانان را در خود داشت و جوانان برای ورود به قدرت (آنهم بر مبنای سلسلهمراتبی و نه رانتِ آقازادهگی) ازتریبونهای لازم برخوردار بودند.ساختار حزبی/سازمان منسجمی که ماحصل چند دهه مبارزه بیوقفه جریانهای آزادیخواه را در عقبه خود میدید، سلسلهمراتب و نردبان منظمی برای پرتاب جوانان به ردههای بالا را فراهم کرده بود. دانشگاههای سیاسی و انجمنهای متعدد فعال،تریبونهای رسایی برای مخابره پیام جوانان بودند.
هستههای مردمی و محفلی مساجد و تکیهها پایگاه مهمی برای بدل کردن جوانان فعال به جوانان دارای قدرت به حساب میآمد. ناگفته نماند مساجد با پیشفرضهای جاافتاده امروزی (مؤلفههای بچه حزبالهی بودن) دیگر نمیتواند آن نقش را ایفا کند. اَشکال مواجهه جوانان با هسته قدرت نیز در آن دوران لااقل جدی گرفته میشد. حال آنکه مواجهه جوانان مغلوب با مکانیزم غالب در این دوران فاقد شکل است؛ رویارویی شلخته و غیرمنسجم. بدونتریبون و بدون امکانِ انتقال پیام به هستههای سخت قدرت. احزاب، انجمنها و به طور کلی امکانهایی برای ایجاد اصطکاک با هستههای قدرت با گذشت چهار دهه از انقلاب وجود ندارد. تنها گریزگاه موقتی انتخابات است که درهای تعامل به سودِ صاحبان قدرت باز و با پایان این بزنگاه بسته میشود. پویائیِ سکانداران قدرت که لازمه حیات دموکراتیک آن است با چرخش مدیریتی و انتصاب نیروهای جوان و خلاق میسر میشود.
چرخش نخبگان لازمه نوآوری و توسعه دولتداری است. به نام جوانان و به کام آقایان قدرت، چالش چرخشِ نخبگان با گماردن چند مدیر آقازاده عجالتا رفو میشود. از شرحی که رفت میتوان نتیجه گرفت تا زمانی که کورسوهای مناسبات قدرت متوجهترمیم شکافها نبوده و فشار جوانان را به هستههای بالادست [قدرت] انتقال ندهد، امکان ورود این قشر به عرصههای تصمیمگیری کلان مقدور نخواهد بود. مسیر احتمالی نیز ارجحیت روند سلسلهمراتبی بر رانتمحوری در انتصابات و تغییر مکانیزم احزاب در جدی گرفتن بدنه به جای تصمیمگیریِ محفلی است. از طرفی جانِ دوباره گرفتن انجمنهای صنفی از قِبَل روزنامهنگاران، دانشگاهیان و نهادهای مدنی برای نظارت و شفافسازی دولت بسته ناگزیر است. پُرواضح است تا زمانی که سیاستورزی و سیاستمداری، انتخابات محور بماند و به فرآیندی پیشرونده با محوریت کلیت جامعه بدل نشود، امکان بهبود وضعیت میسر نیست. سیر تکامل آن فرآیند نیز در گرو مطالبهمحوری و مواجههی هر روزه با لایههای قدرت بدون توجه به منافع فردی است. در غیراین صورت نهادهای قدرت فرسوده و متصلب در دهه آینده با بحرانهای لاینحلی روبهرو خواهند شد و آن زمان برای تصمیمگیری کمی دیر است.