به گزارش مهر، دکتر پراکاش آمته اوایل دهه ۷۰ میلادی زمانی که با همسرش در جنگل داندارایا راه میرفت، گروهی از مردم قبایلی کع در جنگل زندگی میکردند را میبیند که میمون مُردهای را با خود حمل میکنند، در کنار این میمون، یک بچه میمون نشسته بوده و سعی میکرده مادرش را تکان دهد. آنها از دیدن این صحنه متاثر میشوند و دکتر از آنها میپرسد با بچه میمون چه میکنند که آنها میگویند مانند مادرش او را میکُشند و میخورند.دکتر نمیتواند این شرایط را تحمل کند و به آنهامیگوید حاضر است به خاطر این بچه میمون زنده غذا و لباس به آنها بدهد که قبول میکنند و دکتر آمته و همسرش میمون را به خانه میآورند. در آن زمان خودشان هم فکر نمیکردند در ۴۰ سال آینده قرار است چه مسیری را طی کنند!
میمون در خانه آنها بزرگ میشود و با سگشان رابطه خوبی پیدا میکند، این شکل گیری رابطه میان دو حیوان که همنوع نیستند، دکتر را به فکر فرو میبرد که میتواند حیوانات یتیم بیشتری را نجات دهد، با همین تفکرات به قبایل مختلف سر میزند و به آنها میگوید اگر بچههای حیوانات مختلفی را که شکار میکنند، پیش او ببرند، حاضر است در ازای آنها غذا و لباس بدهد.احتمالا برای مردم دیگر قبیلهها این پیشنهاد عجیب بوده، اما از آن استقبال میکنند و بچههای حیوانات را پیش دکتر میآورند.
دکتر پراکاش هم خانه خودش را به محلی برای زندگی این حیوانات تبدیل میکند و از آنجایی که این موجودات از سنین پایین با غیر همنوع خودشان در یک محیط بودند، به یکدیگر آسیب نمیرساندند، به همین دلیل است که در این خانه از ببر و تمساح تا پینتون و شغال را میتوان در کنار هم دید.حالا در پناهگاه آمته در حدود ۹۰ حیوان از گونههای مختلف و در کنار انسانها زندگی میکنند. البته به علت شکایت برخی همسایهها به خاطر حیوانات درنده، دکتر مجبور شده قفسهایی را برای آنها بگذارد، با اینحال خانه بیشتر از اینکه شبیه به باغوحش باشد، پناهگاهی برای نگهداری از حیوانات است. همچنین در این مرکز و طی این سالها حدود ۳۰۰ حیوان بزرگ شدهاند.