لیلا واحدی
مرور حال و روز کشور در این ایام و سالها به مدد شبکههای ارتباطی آسان و به همان میزان تلخ شده است.
معجونی از شگفتی و تاسف شاید تعبیر بهتری باشد برای سیاست و فرهنگ و اقتصاد و جامعه این روزهای ایران. در و تخته این جامعه در همه حوزهها شوربختانه طوری «چفت» هم شدهاند که جدا کردن جزیی از آن بقیه اجزا را با خاک سقوط یکسان خواهد کرد.برفرض مثال اگر بازیهای اینستاگرامی و سلفی یا سکوتهای از سر حکمت یا لابیهای از سر مصلحت را از قوهمقننه بگیریم تقریبا پیشینه خبری خاصی از مجلس دهم که قرار بود چشم امید ایرانیان باشد در دست نخواهیم داشت.
حال چفت مطمئن همین مجلس دولتی است که هر روز ازتریبونهایش بر اینکه متعهد به پیمانش با مردم است، پخش میشود اما حضور زنان و اقلیت در کابینه همچنان پشت خط قرمز «نشد» و «نگذاشتند» رییس جمهورش است. رییس جمهوری که چهار سال فرصت دارد تا معادلات بسیاری را در ایران تغییر دهد و اصلاح کند. چفت سوم این معجون در عرصه سیاست شهرداری تهران است.
حوصلهپروری مردم تهران برای نوشتن همه اعضای فهرست شورای شهر در برگه رای، از دور آواز دهلی را میماند که جوانان اصلاح طلب برای خوش بودن این آواز در نزدیکی صندوق رای خوندل خوردند. همه جنگیدیم و اکنون شهردار محترم، سابقون رقیب را در مقامها ابقا کرده و جوانان و زنان را به گندم سال بعد وعده میدهد. چفت و بست سیاست در ایران به گونهای است که بر فرض اگر بخواهیم مجلسی را تصور کنیم که وزرا را بابت بیکاری و در پی آن «بیعاری» جامعه، کشتار روزمره ایرانیان در جادهها، پرایدهای پفکی، لبنیات پالمی، میوههای سربی، تشعشات پارازیتی، کولبرهای جان بر کف، استانداران بالقوه رقیب، دانش آموزان کپرنشین و هزاران درد عیان جامعه به میدان چالش کشاند و در این چالش زیر بار هیچ وعدهای نرود، مشخص است که چنین دولتی چفت مجلس خود را از دست خواهد داد و به مشکل بر خواهد خورد. یا عکس این مطلب را اگر روایت کنیم و دولت هر روز و هر ساعت برای یاری ایرانیان و پیشرفت ایران مجلس را به تصویب و رای و لایحه و طرح فرا خواند، مشخص است که این مجلس به مشکل برخواهد خورد. اما شوربختانه چنین نیست، این دو مانند بسیاری از شئون جامعه ایران چفت هم شدهاند.
در عرصه اقتصاد هم همین است، ما اگر مانند همه ممالک پیشرفته جهان سود بانکی را از عرش برین به فرش عقلانیت رسانیم و منابع مالی را به سمت و سوی تولید هدایت کنیم، قطعا آن دانه درشتی که کامیونهای قاچاق را وارد مرز و اسکله میکند با مشکل مواجه خواهد شد. قطعا منافعاش با تولید کالای داخلی به خطر خواهد افتاد و شکایت به آسمان سیاست خواهد برد.در عرصه فرهنگ هم باید که کنسرت و ساز و موسیقی و فیلم توقیف و سانسور شود تا بامهای ایرانیان از دیشها و دیکتههای ناموزون انباشته شود و هر روز یک خطر اخلاقی گریبان جامعه را نه بگیرد که بدرد. میان این همه تلخی اما باید گفت و هزار بار تکرار کرد که این خلایق را آن گفتهها لایق نیست.
ایرانیان را این همه رتبه در بدیها و این همه نزول در خوبیها شایسته نیست. این همه تنیدگی بی قانونی در سیاست و اقتصاد و فرهنگ قواره ما نیست.این میان هم تنها حسن روحانی و فراکسیون امید مسئول و مقصر نیست. ما که در این چفتسازی و بست پروری جانب منافع خود یا حداکثر اهل منزل را در نظر میگیریم و آیندهنگری برای ایران را بیشتر از پایان فصل نمیتوانیم تصور کنیم مقصریم و به همان میزان مسئول، باید که برای شکافتن این چفتهای غلط و شوم طرحی نو انداخته شود، طرحی که طراحانش همه باشیم.