محمدآزاد جلالی زاده
الف» با قیاس میان دو رییس دولت اصلاحات و اعتدال می توان به تفاوت های بسیاری میان آن دو دست یافت. روحانی به شدت آدم «زیرکی» است و در مقابل «خاتمی» زیرکی فروخته و «حیرانی» خریده است، زمانی که خاتمی در روزنامه کیهان و سپس در کتابخانه ملی سعی می کرد مشقِ زنده باد مخالف من «ولتری» کند و سرش را بدهد تا کسی که وی را قبول ندارد بتواند اظهار نظر نماید، در کنارش پذیرفتن دیگریِ «لویناسی» کند و پایه های اولیه ترکیب لیبرالیسم و اسلام و به اصطلاح امروزی «مردمسالاری دینی» را همراه با مجموعه «کیان» در ذهن خویش بپرورد. دقیقا در همان سال ها «روحانی» رشد و پرورش خویش در میدان جنگ و مسایل امنیتی و نظامی و اطلاعاتی گذراند و مشغول تحصیل و تجربت در این وادی هاشد و نهایت دو فرد کاملاً متفاوت از آب درآمدند؛ «سید خندان» و «شیخ دیپلمات».
ب» روحانی، شاگرد بلافصل مرحوم هاشمی ست ، هاشمی سیّاسی به تمام معنا بود، هر روز اطلاعات ویژه ایران، منطقه و جهان در اختیارش بود و بر خلاف بسیاری که اطلاعات را نمی خواندند و یا به خانه می بردند، سطر به سطر مطالب را می خواند، منابع اطلاعاتی انسانی ویژه و متکثری داشت، او را امیرکبیر ثانی ایران دانسته و می دانند. یک خصلت عجیب او باعث ماندن و ماندگاری اش تا آخرین لحظات در عرصه سیاست پر راز و رمز و عجیب و خطرناک ایران زمین شد، هاشمی که به نحوی وسواسی - امنیتی و حداقلی به افراد اطمینان و باور داشت و شاید تعداد این افراد به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسید تا جایی که حتی کنون هم که به عالم باقی شتافته ،عامه مردم که هیچ؛ حتی خود خانواده اش از بسیاری اسرار و رموز زندگانی و فعالیت سیاسی و اجتماعی اش کمترین اطلاع و آگاهی ندارند، هاشمی اساساً خواست بسیاری مسایل تاریخ سیاسی معاصر را به نام خود تمام کند از جمله پایان جنگ، سازندگی و برقراری رابطه با آمریکا و ... در بعضی ها موفق و در مسایلی ناکام ماند.
ج» روحانی به نسبت، همه اینها را از هاشمی به ارث برده و هر چند در مراسم تنفیذ و تحلیفش، نام و یادی از هاشمی نبرد و نکرد، تَشَبُهی تمام عیار به هاشمی را پیشه کرده است، در مقابل خاتمی ست که تقریباً به هر کسی اعتماد می کند و در آغوشش می گیرد، قلبش و آموزه های انسانی اش، از وی فردی ساخته که کمتر کسی را از خود رنجور می کند و بر خلاف روحانی و هاشمی به تعداد میلیون ها انگشت دست دوست و رفیق دارد!؟ تاکنون هر چه بیشتر «ممنوعش» کرده اند، «تَکرار» هایش بیشتر تأثیرگذار بوده و علت اصلی آن است که خاتمی در عرصه سیاست امروز ایران خویش را در دو قطار فقه و سیاست که یکی سنگین می رود و دیگری خالی و دو بال اصلی سیاستگذاری عرصه عمومی در نظم مستقر سیاسی کنونی هستند، کاملاً غوطه ور نکرده و اساساً ضمن پایبندی به زیربنیادهای هر دو، علی الاصول فاصله اش را با این دو حفظ کرده است.
د» با توجه به سه بند پیشین و نگاهی بسیار گذرا به اشارت های یاد شده در روانشناسی فردی و اجتماعی و عملکردی این سه تن مشهور در عرصه عمومی ایران «مرحوم هاشمی؛ روحانی و خاتمی»؛ نگارنده را باور آن است که « روحانی » و تیم اندک و محدود همراهش، بازی را – به ویژه در ایام تبلیغات انتخاباتی --به سمتی بردند که اصلاح طلبان گمان بردند چاره ای جز حمایت از وی برای نجات ایران وجود ندارد و خاتمی را قانع ساختند که تنها «روحانی » راه گذار به دموکراسی و مردمسالاری دینی در ایران است.
ه» در حالیکه با بررسی شواهد بعدی و نیز توجه به چینش کابینه، معاون وزیران، استانداران و در آینده ای نزدیک سفیران و مدیران میانی و ...مشخص خواهد شد که روحانی نه تنها، تنها راه برای ایجاد مردمسالاری خالص در ایران نیست بلکه پروژه اصلی و نهایی اش تنها و تنها عملیاتی کردن تمام عیار بقای خود و اعتدال و توسعه اش است و اندیشیده و عملش «ذهن و عینش»، بدان سو نشانه رفته است و در این میان برای خالی نبودن عریضه، کارگزاران را به عنوان راست مدرن به آش سیاست ورزی خویش افزوده است. پروژه روحانی نه برداشتن حصر و ایجاد گشایش و فضا برای خاتمی و امثال خاتمی و نه جدی بازی دادن «اصلاح طلبان» در ساختار قدرت است، بلکه تنها با شاعرانگی در خطابه های فاقد بُعد عملیاتی در دفاع از اصلاح طلبان و تحولخواهان و دور نگه داشتن آنها از کانون اصلی قدرت و حذف اصلاح طلبان و حتی حذف ضمنی اصولگرایان قَدَر، زیرکی و پیشینه امنیتی اش فضای «شبه پوتینی» در ایران را سبب شده که از هم اکنون در فکر ۱۴۰۰ ست تا مدودفی از جنس خویش را بر صدر نشاند و قدر نهد و تنها و تنها «اعتدال و توسعه» در فضای سیاست ماند.
د» بر خلاف بسیاری معتقدم فاتحه اصلاح طلبی در ایران خوانده شده و جسدش نیز به خاک سپرده شده، اصلاح طلبان حذف شده، مویه های نهایی خویش سر می دهند و در دورهای بعدی «تَکرار می کنم» های سید خندان هم اثری چندان نخواهد داشت، بی انصافی ست اگر اشارت نکنم که روحانی و تیم همراهش، به گونه ای عالی و تمام عیار، اصلاح طلبان را بازی دادند و نیز کم تجربگی تحلیلی ست اگر نگویم، اصلاح طلبان به گونه ای «لالیگایی»!؟گل خوردند و تنها نکته ای که در این مجال می خواهم بدان اشارتی داشته و خطرش را گوشزد نمایم، آن است که اتفاقا با حذف اصلاح طلبان قوی و اصولگرایان پوست و استخواندار و حتی اپوزیسیون غیربرانداز قَدَر ، خطرهایی بس عظیم نظم مستقر سیاسی و اجتماعی را تهدید می کند و «ناامیدی» مردمان از تغییرات و تحولات مسالمت آمیز به نفع امنیت کلان ملی در آینده نخواهد بود و خدا کناد که چنین مباد.