محمدآزاد جلالی زاده
در ابتدا بگویم منظور از اعراب در این کوته نوشته کشورهای عرب همسایه است و نه عرب های هموطن چرا که عرب های ایرانی هم چون بقیه ایرانیان، شامل این دردهایی که بدان اشارت می رود هستند. در روانشناسی مکانیسمی دفاعی وجود دارد که خیلی ساده بدین صورت است زمانی که طرف مقابلت در حوزه ای به موفقیت دست یافته و تو هر کاری می کنی نمی توانی به موقعیت وی دستیابی، برای جلوگیری از فروپاشی عصبی-روانی شروع به کوچک جلوه دادن دستاوردهای طرف مقابل و حتی توهین و تحقیر و هتک حرمت طرفت می نمایی و ناآگاه هستی که این جلز و ولزها!؟ اصل واقعیت را تغییر نمی دهد.
چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ عرب ها در این ایام اخیر -- حال به هر دلیلی -- خوب کار کرده اند، می گویند و می گوییم دخترانشان را زنده بگور می کرده اند و بای ذنب قتلت بوده اند، می گویند و می گوییم عصبیت قبیله تی داشته اند، می گویند و می گوییم سوسمارخور بوده اند، می گویند و می گوییم تنها افتخارشان رقص شمشیر و شکمبارگی و نوکری ست و آنها دموکراسی ندارند و ما داریم!؟ سیاستمداران ما به آنها مستقیم یا غیرمستقیم توهین می کنند، روزنامه هامان تیترهای عجیب در موردشان می زنند و بازیگرمان در برنامه زنده به آنها مستقیم توهین می کنند و خیلی گفتنی های دیگر ... اینها برای تسکین دل خودمان خوب است و مسکنّی ست، اما کسی هم در این میان از میزان درآمد ناخالص ملی، سطح رفاه فردی و عمومی، آموزش و اینترنت، پیشرفت علمی، میزان تورم، پذیرش جهانی و احترام پاسپورت آنها در فرودگاه و ورودی های کشورهای دیگر، جنبش زنان، سطح صادرات نسبت به واردات، فساد مالی و ساختاری اداری و بوروکراتیک و میزان نفوذشان در سیاستگذاری های عمومی جهانی در مورد مساله «نفت» هم بگوید ... کسی هم بیاید بگوید در عربستان ائدیولوژیک آنقدر عقلانیت وجود دارد که سفیر قبلی شان و قطعا سفیر جدیدی که به ایران می فرستند، از برادران عرب شیعی خواهد بود، چرا که برای آنان منافع ملی مهم تر ست تا بعضی مسایل دیگر، متهم به هزار مورد می شود ...
هر چه می خواهیم داد بزنیم و زنده باد و مرده باد کنیم و از دیوار سفارت ها بالا رویم، اما واقعیت آن است که در حوزه های مختلف به جدّ از اعراب عقب افتاده ایم و به جای آنکه بگوییم چرا در چهارده پانزده قرن پیش، اعراب با دخترانشان چنین و چنان می کردند و «بای ذنب قتلت» را تیتر رسانه ها کنیم و از ایران باستان و حمله ی اعراب نوحه ها و اسطوره ها درست کنیم ، بیاییم و دلسوزانه بپرسیم «بای ذنب اینهمه عقب افتاده ایم»!؟ نه از جامعه ی کشورهای توسعه یافته، که از همین کشورهای اطراف خودمان، همین کشورهایی که یک نمونه کوچکش آن است که زنانشان وزیر می شوند و به ورزشگاهها می روند و فلان و بهمان و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ...