گروه فرهنگي: استاد ميرجلالالدين کزازي از مفاخر ادبي ايران در گفتوگويي با «شرق» درباره اهميت ثبت روزي بهعنوان بزرگداشت کوروش اينطور گفت: «هر کسي با تاريخ ايران به شيوهاي پژوهشگرانه آشنا باشد، ميداند که بخشهايي از تاريخ اين سرزمين به انگيزههايي که هنوز بر ما بهدرستي روشن نيست گم شده يا به فراموشي سپرده شده است، من تنها يک نمونه براي شما ميآورم؛ چهرهاي مانند داريوش، پادشاه هخامنشي که درازدامنترين سنگنوشته جهان در گزارش کارهايي که او انجام داده است، بر سينه بيستونِ بلند است نگاشته شده، در آبشخورها و سرچشمههاي تاريخي ايران نمودي چندان ندارد.
افسانههايي هم که در پيوند با نام داريوش است، باز ميگردد به داريوش سوم، واپسين پادشاه هخامنشي نه به داريوش نخستين، آيا ميتوان گفت که چون در آبشخورهاي تاريخي ايران سرگذشت داريوش آورده نشده است، چنين چهرهاي در تاريخ نبوده؟ برترين آبشخور همان سنگنوشته است که گماني در آن نميتوان داشت؛ نمونههاي ديگري از اين دست هم ميتوان آورد. درست است که بخشي از تاريخ ايران در سرچشمههايي آورده شده است که نهایرانيان (غير ايرانيان) مانند يونانيان و روميان و تاريخنگاراني ديگر از اين دست نوشتهاند. از کوروش هم در نامه مينوي عبرانيان سخن رفته است به نزد هزاران نفر از مردم جهان سرچشمهاي است نهتنها ارجمند بلکه فراسويي و سپند نزد کساني که به اين نامه چونان نامهاي آسماني باور دارند. اما گيرم که کوروش چهرهاي باشد که يکسره بيپايه و برساخته باشد. امروز اين چهره چهرهاي است که در پهنه گيتي شناختهشده است. يکي از چند چهره برجسته و نامدار در تاريخ فرهنگ ايران است که آوازهاي جهاني يافته. از اين روي سرمايهاي است سترگ و کممانند براي ما ايرانيان از هر ديد؛ چهرهاي است که فرماننامه او يکي از بنيادينترين آبشخورهاي منشور سازمان ملل بوده است. چرا بايد از چنين سرمايهاي که هر مردمي از بن جان آرزو دارند که از آن بهرهمند باشند، بهره نبريم. از ديگر سوي کوروش، چهرهاي است همهسويه. به هيچ تيرهاي جداگانه وابستگي ندارد، کوروش دو تيره بزرگ ايران را در روزگار خود که پارس و ماد هستند با هم پيوند داد. جهانشاهي هخامنشي تنها جهانشاهي پارسي نيست، جهانشاهي مادي هم هست. کوروش از سوي پدر پارسي بود و از سوي مادر مادي؛ به هيچ کيش و آييني و سامانه انديشهاي هم وابستگي نداشت. شهرياري بود که دشمنان تيرهدل و کينتوز ايران هم از سر ناچاري او را ميستودند. يونانيان که دشمنان ديرين ايرانيان بودند او را پدر مردم ميناميدند. کدامين کشور در پهنه جهان از سرمايهاي تا بدينسان والا و ارجمند برخوردار است؟ کدامين شهريار در تاريخ جهان آنچنان گرامي بوده و در دلها جاي داشته است که راه در نامههاي سپند و آييني ببرد؟».
کزازي همچنين به اين پرسش «شرق» درباره ريشههاي روز هفتم آبان که گفته ميشود روز بزرگداشت کوروش است نيز اينگونه پاسخ داد: «من نميدانم که اين روز هفتم آبان چرا و بر چه پايهاي روز کوروش ناميده شده است. خاستگاه آن بر من روشن نيست. آنچه من ميدانم اين است که ايرانيان به راهنموني کوروش در پاييز سال ٥٣٩ پيش از ميلاد کمابيش بدون هيچ خونريزي و تاوان و آسيبي بابل را گشودند. اندکي پس از آن در سال ٥٤٠ بابل بخشي از جهانشاهي ايراني شد، اما روز اين رخداد بر من روشن نيست، از سويي ديگر نيازي آنچنان نميماند به اينکه روز کوروش مانند هر روز نمادين ديگري پايگاهي تاريخي داشته باشد؛ زيرا اين روز آنچنان که گفتهشده روزي است نمادين، نمونهاي برجسته از اينگونه روزهاي برجسته نمادين فرهنگي روز سعدي است که نخستين روز ارديبهشت ماه است، اين روز برپايه بيتي از سعدي در گلستان برگزيده شده است؛ روزي بسيار خرم و خجسته هم هست. در اين روز در شيراز و شهرهاي ديگر همايشهايي برگزار ميشود درباره سعدي دانشوران سخن ميرانند. اين روز انگيزهاي ميشود که بيشتر به سعدي بينديشيم. روز کوروش هم هر روزي از روزهاي سال ميتواند بود. اينکه پايگاهي تاريخي داشته باشد يا نه، چندان کارکردي در ارزش و والايي اين روز نميتواند داشت».