فرهاد رضابیگی
زلزله بار دیگر رخداد و این بار نیز، واکنشهای گوناگون و گاه مشابهی را به دنبال داشت، حضور عمومی و گاه احساسی در مناطق زلزله زده، اصرار برخی اقشار بر رساندن کمکهایمستقل، حرکتهای انسان دوستانه از سوی هنرمندان، ورزشکاران و سایر گروهها، پیامهای تسلیت، حضور تعدادی ازمقامات بلندپایه و مسئولان و موج انتقادهاواظهار نظرهای متفاوت و متضاد، در نهایت اخبار وگزارشهای ضد و نقیض مربوط به زلزله، سایه سنگین خود را بر همه چیز افکند و پس لرزههای خبری آن تا کنون هم ادامه یافته است. در این میان پرداختن به این موضوع فراتر از واکنشهای احساسی و مقطعی و از منظری دیگر با طرح سوال و بررسی پاسخ مفید به نظر میرسد، پرسش اولیه این است که اساساً زلزله چیست و آیا زلزله به خودی خود خوب است یا بد؟ به صورت معمول پاسخی که به این پرسش داده میشود این است که به طور مطلق زلزله بد است.
در حالی که با دیدگاه نسبی نگر و بر اساس حقیقت وجودی زلزله، در مییابیم پیدایش خشکیها بر روی کره زمین ناشی از دو پدیده زلزله و آتش فشان است و اگر خشکیها به وجود نمیآمدند حیات انسان ممکن نمیشد و زمین کماکان زیر آب باقی میماند پس از نعمت وجود زلزله و آتش فشان است که انسان پا به عرصه کره خاکی نهاده است. از این گذشته زلزله تخلیه نیروهای درونی زمین است. کره زمین به عنوان موجودی زنده و بخشی از اکوسیستم رفتاری کاملاً هوشمند و قانونمند دارد و رخدادهایی مانند سیل و زلزله که با دیدگاه مطلق بین به عنوان بلا و شر به آن نگاه میشود در حقیقت عواملی برای به تعادل رسیدن اکوسیستم هستند چنانچه اگر زلزله طراحی نشده بود، جمع شدن نیروهای درونی زمین و انفجار یکباره آن منجر به متلاشی شدن زمین و نابودی حیات بر روی آن میشد و نیز اگر زلزله به فواصل بسیار طولانی رخ دهد، در نهایت با قدرت بیشتری به وقوع خواهد پیوست.
به کار بردن واژه هایی مانند مصیبت و بلای آسمانی برای زلزله به نوعی فرافکنی است و در حقیقت نسبت دادن خسارات جانی و مالی به عوامل ماورائی است و بدیهی است در چنین نگرشی مسئولیتی متوجه کسی نباشددر حالی که زلزله به خودی خود شر، بلا، فاجعه و مصیبت نیست. فاجعه و مصیبت زمانی است که برنامه ریزی بلندمدت وآمادگی همه جانبه و ضروری برای روبهرو شدن با آن وجود نداشته باشد، در این حالت تبدیل یک رخداد قانونمند طبیعی به یک فاجعه انسانی حتمی خواهد بود، بنابراین مقصر اصلی خسارات، تلفات و فجایع به وجود آمده نه زلزله است نه خداوند و نه اکوسیستم، بلکه مسئولیت اصلی متوجه دولتها است.
باید بررسی نمود که دولتهابه عنوان مجریان، برنامه ریزان و متولیان امور جامعه برای اقدامات زیرساختی پیش گیرانه، بلند مدت و ریشهای چگونه عمل نمودهاند و کاهش و مهار خسارات ناشی از زلزله که اکنون در دسته کارهای فوری و مهم قرار گرفته است تا چه حد در ردیف امور مهم و بلندمدت قرار داشته است و اقدامات عملی صورت گرفته بدین منظور چه بوده است؟ آمار صحیح و واقعی مقاومسازی و نوسازی بافتهای فرسوده روستایی و شهری کدام است؟ به چه میزان آئین نامههای ساختمانی رعایت میگردد و دستگاههای نظارتی در این باره کنترل دقیق و سختگیرانه داشته اند؟ آیا اراده عملی برای کوتاه نمودن دست عناصر سودجو در عرصه ساخت و ساز وجود دارد؟
به چه میزان امر خطیر و مهم ساختمانسازی از دست بساز و بفروشهای سنتی فاقد صلاحیت خارج شده است و کار به دست مهندسین و متخصصان دارای صلاحیت و شرکتهای فنی و مهندسی بر اساس شایسته سالاری و به دور از رانتهای متداول در عرصه پیمانکاری سپرده شده است؟ چگونه است که در کشورهای زلزله خیز مانند ژاپن زلزله هایی بسیار شدید، تنها شکستن چند شیشه و زخمی شدن تعداد اندکی را به دنبال دارد ولیدر کرمانشاه زلزله تبدیل به یک فاجعه انسانی میشود؟ در حالی که بنا بر اظهار نظرکارشناسان در صورت درست بودن زیرساختهامی توانست تنها تعداد اندکی زخمی بر جای گذارد. مگر همین مصیبت در رودبار و منجیل و بم و آذربایجان نیز رخ نداده بود؟
چرا هر بار پس از وقوع فاجعه و فروکش نمودن احساسات زودگذر واز میان رفتن تب و تابهای اولیه، اصل اساسی و ریشهای موضوع به دست فراموشی سپرده میشود؟ آیا غیر از این است که هم اکنون نیز، گذشته از روستاها و شهرهای کوچک که عدم آمادگی آنها در برابر حوادث طبیعی بر هیچکس پوشیده نیست، برای کلان شهرها و پایتخت نیز فاجعه به صورت بالقوه وجود دارد و زلزله ممکن است در زمانی نامعلوم، این فاجعه را به صورت بالفعل درآورد؟ آیا دیگر وقت آن نرسیده است که این پرسشها به صورت جدی مطرح شوند و پاسخی به آنها داده شود؟ تراژدی تکراری مرگ دسته جمعی هموطنان تا چه زمانی ادامه خواهد یافت؟ و تا کی باید منفعلانه تنها شاهد و نظاره گر ویرانی، مرگ و مصیبت بود؟