گروه سياسي- رسانهها: عبدالله گنجی در روزنامه اصولگراي جوان نوشت: از واژه «براندازيم» كه امروز هشتگ اعتراضي به مواضع خاتمي است نبايد به سادگي عبور كرد. در كشور انقلاب شده ايران وجود برانداز قابل كتمان نيست و ما خوشبيني موسوي را نداريم كه ضدانقلاب را به تعداد انگشتان يك دست ميدانست.
اما اينكه براندازان امروز خود را جدا شده از قافله خاتمي ميدانند درسآموز است. ممكن است خاتمي در مقابل نقدهايي كه از سوي نيروهاي انقلاب به مشي و مرام او صورت ميگيرد، بگويد ما درصدد جذب بوديم يا با حركت بر مدار اسلام حداقلي به دنبال جلوگيري از ريزشها بوديم. اما امروز ديگر اين فرضيه باطل شده است؛ چراكه خاتمي نه تنها جذب نداشته است بلكه بخشي از اصلاحطلبان هم با «عبور از خاتمي» به مخالفان جدي نظام تبديل و رهسپار ديار دشمن شدند. مشي و مرام خاتمي نه تنها موجب جذب نشد كه آنان هم كه دل در گرو وي داشتند با زبان بيزباني به وي ميگويند: ما به اين دليل با شما احساس هارموني ميكرديم كه احساس ميكرديم شما برانداز هستيد، اما اگر بخواهيد سخني در تأييد نظام بگوييد ما صف خود را جدا ميكنيم، ما برانداز هستيم.
دفتر تحكيم وحدت كه از حاميان جدي ايشان در 1376 بود، وقتي به عبور از خاتمي تن داد و در مرداد1381 نيز در نشست دانشگاه شهركرد از جبهه دوم خرداد خارج شد به اين دليل بود كه ابتدا برداشت براندازانه از مواضع و مشي چند پهلوي خاتمي داشت و به نااميدي رسيد. بنابراين تجربه طولاني سياستورزي خاتمي بايد وي را به اين نقطه رسانده باشد كه نظام جمهوري اسلامي جايي نيست كه بشود وسط لحافش خوابيد. به همين دليل است كه خاتمي چوب دو سر طلايي است كه نيروهاي انقلاب وي را برانداز ميدانند و براندازان وي را متهم به بازي دوگانه ميكنند و براي وي عشوه ميآيند و شيپور «عبور» ميزنند.
خاتمي امروز راحتتر ميتواند قضاوت كند كه مفروض بخشي از حاميان توقع حركت براندازانه از ايشان - و ايضاً اصلاحطلبان – بوده است. ممكن است سؤال شود كه كدام اقدام خاتمي موجب اين فهم شده است؟ در پاسخ نبايد حتماً اقدامات سلبي را برشمرد. فهم براندازانه لزوماً از سخنراني يا بيانيه صريح براندازانه يا اسلحه به دست گرفتن برنميآيد، آنچه براندازان را به خاتمي اميدوار كرده است، القاي فاصله با سياستهاي كلي نظام، القاي دروغين تقلب بيسابقه به نظام، عدم جسارت در ايجاد فاصله با كساني كه عليه آرمانهاي امام و انقلاب در سال 1388 شعار دادند و سر تعظيم فرود آوردن مقابل استانداردهاي حيات سياسي- اجتماعي غرب و تساهل فرهنگي در تعاملات اجتماعي- آن هم دركسوت روحانيت- است.
سراسر قرآن پر از مفاهيمي مانند تبري و تولي، حق و باطل، خير و شر، مؤمن و كافر، نور و ظلمت، طاغوت و ايمان و ... است اما خاتمي ترجيح داده است مشي و مرامي داشته باشد كه مانند كوه يخ هر كس بخشي از آن را ببيند و مواضع چند پهلوي وي باعث فهم سيال و شناور از مواضع و ديدگاهها وي شود و اينچنين «هر كسي از ظن خويش» با او پيوند بخورد يا فاصله بگيرد. عنصر محبوبيت به عنوان يك شاخص ممكن است با تغيير در شاخصهاي منزلت اجتماعي يا «عرفي شدن منزلتها» رخ دهد اما الگوي امام و رهبري كه عمر خود را براي اعتلاي ملتشان صرف كردند، اين را نشان نميدهد. فرض بفرماييد رهبري در همين قضيه مؤسسات مالي اخير يك ابلاغ تند و تيزي به دولت ميزد كه سريعاً مشكلات مردم را حل كنيد، يك هفته پول همه را بدهيد و... توپ را در زمين دولت ميانداخت و عدهاي براي او كف ميزدند. اين محبوبيت چه ارزشي دارد؟ امام فرمودند در اين باره بايد «حرف مردم را شنيد و در حد وسع كمك هم كرد.» داستان شجريان هم مصداق ديگري است كه ميتوان بدان استناد كرد.
خاتمي بايد از خود بپرسد كه چرا به اينجا رسيده است كه وقتي تشكل ايشان در يك بيانيه از واژه «آشوب» و «دشمن» استفاده ميكند، مورد هجمه دوستدارانش قرار ميگيرد؟ چون مرام او تصويري توليد كرده است كه در فاصله با نظام جمهوري اسلامي معنادهي ميشود و خلاف آن برايش هزينه توليد ميكند. چرا دفاع خاتمي از نظام برايش هزينه دارد؟ چون او سعي كرده است يك پايش در نظام باشد و يك پايش در بيرون نظام و اينچنين از هر دو طرف خواهد خورد. حال از نگاه بيروني به جريان متبوع خاتمي بنگريد.
اپوزيسيون، خاتمي را محور يك جريان ميداند و روشنفكران اين جريان هم به رغم نفي «فردمحوري»، «اسطورهسازي»، «پدرسالاري» و «شيخوخيت» از او به عنوان توليدكننده سرمايه اجتماعي خود بهره ميبرند، اما اين سرمايه از ديدگاه مخالفان نظام «برنظام» بايد باشد و از ديدگاه نيروهاي انقلاب «بر نظام» هست. اين «هست» و آن «بايد باشد» فضايي را براي خاتمي درست كرده است كه خود و اطرافيانش همه راههاي ممكن را مسدود ميبينند و در نتيجه همه همت خود را صرف «توليد محبوبيت» ميكنند. چه خوب است خاتمي همانند دهه 60 صريح باشد، مغازه چهار نبشش را تعطيل كند. اكثريت، يك حقيقت براي اداره جامعه است اما با معيار حق در روز واپسين او را ميسنجند. معتقدم خاتمي بايد در مقابل براندازان موضع صريح داشته باشد. پرستيژش در مقابل غربيها به هم بريزد اشكال ندارد. نظام جمهوري اسلامي ايران و پرچمي كه امام برافراشت بدون هزينه نخواهد بود.
اين روزها كه احمدينژاد كسي را غاصب ميخواند و كسي را رد ميكند و حملات خود به نظام را با شخصي كردن مسائل بازنمايي ميكند، برخي ميگويند صد رحمت به خاتمي! ببينيد ايشان چقدر نجيبانه رفتار ميكند. اگر خاتمي در جرگه اپوزيسيون تعريف ميشود، حرف درستي است. او به عنوان «اپوزيسيون نجيب» قابل احترام است. اما اگر ذيل پرچم انقلاب و رهبري امروز و امام ديروز خود را تعريف كرده است، اين نجابت بيمعناست. در نظام جمهوري اسلامي همراهان صريح به اپوزيسيون نجيب ارجحيت دارند.