گروه فرهنگی: فرشته نوبخت از جایزههای ادبی به عنوان مسئلهای بغرنج یاد میکند و میگوید: یک عده داور که در همه جایزهها مدام در حال داوری هستند، سلیقهای عمل میکنند و مثلا چند کتاب یا چند نویسنده در همه جایزهها انتخاب یا کاندیدا میشوند. مخاطب میرود این آثار را میخواند یا منتقد میرود بررسی میکند و مایوس میشوند.
این داستاننویس درباره چرایی استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه به نسبت آثار تالیفی، و نقش نویسندگان ایرانی و تأثیر رسانهها بر این موضوع با ایسنا گفتوگو کرده است که متن آن در پی میآید.
- دلایل استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه چیست؟
- دلایل متعددی میتواند در این زمینه موثر باشد. یکی اینکه ناشران ایرانی بیشتر به تبلیغ آثار ترجمه میپردازند که بازگشت سرمایه بهتری برایشان دارد. آثار ترجمه شناختهشدهتر هستند و گزینشی از آثار برتر دنیا و بنابراین مخاطب با یک پیشزمینه ذهنی و با اطمینان بیشتری به سراغ آنها میرود. ولی آثار ایرانی نیازمند معرفی از سوی منتقدها و رسانهها هستند و لازم است که ناشران در این مورد پررنگتر عمل کنند تا آثار نویسندگان ایرانی نیز دیده و به مخاطب شناسانده شود.در این زمینه رسانهها بسیار موثر هستند، که متاسفانه اغلب رسانههای کاغذی به دلیل کاهش صفحات معرفی کتاب و نقد، گزینشی عمل میکنند و آثاری را معرفی میکنند که از قبل تصمیم گرفتهاند تا دیده شوند. از همه اینها بگذریم، در ایران، مسئله جدی و بغرنجی به نام جایزههای ادبی وجود دارد که هیچ سروسامان و اصول و قاعدهای ندارد. و یک عده داور که در همه جایزهها مدام در حال داوری و قضاوت هستند، در اینباره تصمیم میگیرند. خب طبیعی است که سلیقهای عمل میکنند و مثلا چند کتاب یا چند نویسنده، در همه جایزهها انتخاب یا کاندیدا میشوند. مخاطب میرود این آثار را میخواند یا منتقد میرود بررسی میکند و مایوس میشوند. نتیجه این شده که مخاطب ترجیح میدهد اثری را بخواند که از قبل امتحانش را پس داده و لااقل قبلا درباره آن از سوی چند منتقد خارجی یا چند مخاطب ایرانی، نظرات مفیدی را شنیده است. البته نمیشود همهچیز را هم به گردن ناشر یا جایزهها و داوران و سلیقههایشان گذاشت. حتما دلایل دیگری هم هست که مهمترینش این است که مردم ما کتاب خواندن را خیلی دوست ندارند و بیشتر دلشان میخواهد ببینند یا بشنوند، تا بنشینند یکجا و بخوانند.
- نویسندههای ایرانی در این زمینه چه نقشی دارند؟
- نویسندهای که مدام همهجا میگوید من برای دل خودم مینویسم و برای مخاطب نمینویسم و چیزهایی از این دست، نباید انتظار داشته باشد که مخاطب برود کتابش را بخرد و بخواند. نویسنده ایرانی باید فضا را بشناسد و فکر نکند میتواند برای خودش بنویسد و انتظار داشته باشد که خوانده شود. فراموش نکنیم، مخاطب یک ضلع اساسی در چهارچوبِ ادبیات است، در کنار نویسنده، منتقد و ناشر. با حذف یا نادیده گرفتن هرکدام از این موارد، این کتاب است که آسیب میبیند. همین را باید البته به ناشرانی که کمترین توجه را به تبلیغات برای کتاب دارند و تمام تمرکزشان را روی آثار خارجی گذاشتهاند هم گفت. یا ناشرانی که اهمیت نقد و رسانهها را در تبلیغ کتابها نادیده میگیرند. اما شما درباره نویسنده سوال فرمودید، به نظر من نویسندههای ایرانی، کمترین توجه را به سلیقه و خواست مخاطب دارند و این شکافِ عظیمی است که تا پُر نشود، مسئله حل نخواهد شد.
- درباره تأثیر رسانهها در این موضوع بیشتر توضیح میدهید.
- همانطور که گفتم رسانهها اهمیت زیادی در دیده شدن آثار و معرفی آنها به مخاطب دارند و همچنین در نقد و بررسی کتابها. بدون رسانهها، واقعا ارتباط بین مخاطب و کتاب، دچار اختلال میشود. رسانههای کاغذی که امروز بسیار کم به ادبیات میپردازند. دوستان با من تماس میگیرند و میخواهند که درباره کتابی بنویسم، در حد ۵۰۰ کلمه یا کمتر. خب چطور میشود در ۵۰۰ کلمه درباره کتابی نوشت؟ اصلا چه میتوان نوشت؟ بعد میبینم همان رسانه، یا روزنامه، دو صفحه اختصاص میدهد به فوتبال یا نکات خانهداری و چیزهایی از این دست. میگویند مخاطب حوصله خواندن درباره کتابها را ندارد. خلاصه بنویسید. خوشبختانه رسانههای دیجیتال از این نظر، تا حدودی مشکل را مرتفع کردهاند و اتفاقا نقد و معرفی در سایتهای خبری، بسیار با استقبال بهتری روبهرو است.