به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۹ ساعت ۱۷:۳۱
کد مطلب : ۱۴۲۹۵۹

شما دیگر اسم آقای تارانتینو را بر زبان نیاور!

گروه هنري: امیر قادری - منتقد سينمايي در سايت كافه سينما نوشت:مقدمه: سلام. با جشنواره جذابی سر و کار داریم. با فیلم‌های ضعیف، اما پیچیده. که سرگردانی و کم تاثیری و عدم صداقت‌شان را، هوش سازندگان‌شان پنهان می‌کند. به همین دلیل فکر می‌کنم گفتن و نوشتن و بحث کردن درباره فیلم‌های امسال، چالش جالبی باشد. امیدوارم فرصت‌اش پیش بیاید و امکان‌اش باشد. برخلاف جشنواره قبلی، بحث‌های جالبی در راه خواهد بود. نکته این جاست که دو فیلم اکران شده در هر روز سینمای رسانه‌ها، به شکل جالب‌توجهی، می‌توانند بخشی از جریان پیچیده سینمای امروز ایران را عیان کنند. کامیون و جاده قدیم در روز اول، شعله‌ور و بمب در روز دوم، و چهار راه استانبول و لاتاری در روز سوم. به شکل عجیبی، هر کدام از این سه گروه، می‌توانند به ایده‌های انتقادی مشترکی، راه بدهند. اما الان می‌خواهم با "لاتاری" شروع کنم. فیلمی که از میان تمام محصولات امسال سینمای ایران، بیشتر کنجکاوش بودم، و حالا آن قدر عصبانی‌ام، که نمی‌توانم نوشتن درباره‌اش را بیندازم عقب.
                                                                               ***
وسط انداختن بحث "غیرت"، در فرهنگ ما همیشه جواب داده است؛ از جمله متاسفانه در مسیر منفی: مثلن برای به هیجان آوردن، برای سمت و سو دادن به یک جریان سیاسی یا اقتصادی، و از همه مهم‌تر و بدتر، برای پوشاندن ناکارآمدی‌ها و تغییر جهت دادن به احساسات. "لاتاری"، همان طور که اغلب‌ شما می‌دانید، قصه مردانی را روایت می‌کند که از، از دست رفتن یک دختر ایرانی در آغوش اعراب، به خشم آمده‌اند. و چون اعتقاد دارند دستگاه دیپلماسی و امنیتی کشورشان در این مورد کاری انجام نمی‌دهد، تصمیم می‌گیرند خودشان به دبی بروند و... . موضوعی که می‌تواند خون هر ایرانی را به جوش آورد. قرار است با "غیرت" این مردان، همراه بشویم و همراه آنان، با خشم به مرکز اصلی مشکلات، یعنی کشورهای حاشیه خلیج فارس سفر کنیم و انتقام ناموس ایرانی را بگیریم. مسئله اصلی اما این جاست که در طرح‌ریزی این داستان، بخش مهم ماجرا، آگاهانه به فراموشی سپرده شده است، و این در ذهن تماشاگر هوشمند امروز، تاثیر خودش را می‌گذارد؛ نکته اصلی این است: چرا اصلن دختر، به همراه صدها هزار جوان ایرانی دیگر که شاهد رفتن‌شان، یا تلاش‌شان برای رفتن، هستیم، مجبور شده است از کشور خودش برود؟ چه کسی حاضر می‌شود به این سادگی کشور خودش را بگذارد و برای ادامه حیات با کیفیت، به زندگی در کشور دیگری فکر کند؟ چند نفر از ابتدا به این امکان فکر کرده‌اند؟ (این مسئله را من مطرح می‌کنم، که به عمرم، حتی برای یک لحظه نخواسته‌ام در کشور دیگری زندگی کنم، و هیچ تلاشی در این مسیر انجام نداده‌ام.)

این همان لاپوشانی آگاهانه‌ای است که سازندگان فیلم، هنگام طرح‌ریزی بخش مرکزی داستان‌شان، به آن فکر کرده‌اند. اگر "لاتاری" را فیلمسازی متعصب و ساده‌انگار می‌ساخت که از سر علاقه؛ کمبودها، و خط‌کشی‌ها، و ویژه‌خواری‌های داخل کشور را در مسیر این مهاجرت، نادیده می‌گرفت و از شدت علاقه به سیستمی که در آن فیلم می‌سازد، این چیزها را، و فرصت‌های کار و زندگی در خارج از کشور را، نمی‌دید، باز گناه کمتر بود. اما به نظر می‌رسد سازندگان این محصول متاسفانه مزورانه، با آگاهی بخش اصلی داستان را پنهان کرده‌اند، و آن را دور زده‌اند. وقتی دلیل داستان شما درباره این مشکل بزرگ و دردناک امروز کشور، یعنی مهاجرت جوانان، در حد تحلیل‌های رسانه‌ای زرد، سطح‌پایین یا جهت‌دار است (این جوانان یا خانواده‌شان، توسط یک جوان خوش‌تیپ با ماشین بی ام دبلیو، اغوا می‌شوند!) طبیعی است که ساختمان اصلی فیلمنامه هم، همین قدر سطح پایین پیش برود و بر ملا شود. ذهن پیچیده جوانان امروز، کلک فیلمنامه را، زودتر از این‌ها می‌گیرد و ارتباط‌اش با لاتاری، قطع می‌شود. ماجرا مثل این است که در جام ملت‌های آسیا، از یک کشور عرب، با اختلاف ببازیم و عوض گرفتن یقه کسانی که تیم را تمرین داده‌اند، برویم سراغ تیم مقابل، و بخواهیم ترتیب آن‌ها را بدهیم! یکی دو بار البته در میان گفتگوهای شخصیت‌های داستان، به کمبودهای داخل هم اشاره می‌شود، اما از این مدل سکانس‌های مثلن منتقدانه، در فیلم‌های ابراهیم حاتمی‌کیا دیده‎ایم و به اصطلاح در برابرش "اوستا" شده‎‌ایم! جهت اصلی درام مهم است آقایان سازنده فیلم، و این که انگشت اتهام اصلی سمت کیست. بچه گیر آورده‌اید؟!

به این اضافه کنید، اجرای خجالتی فیلم را. این که قرار است یک ملودرام/تریلر قدرتمند، با موضوع عشق و انتقام باشد، اما مونوتن حرکت می‌کند و قبل از آن که، بسیاری از سکانس‌های فیلم به ثمر برسد، پا پس می‌کشد و سراغ سکانس بعدی می‌رود. کارگردان فیلم محمدحسین مهدویان، البته فرهنگ جوانان جنوب شهر و رفاقت‌ها و ارتباط‌های‌شان را می‌شناسد، ولی فیلم بیش از حد طولانی فاقد «نقطه اوج به ثمر رسیده»‌اش مدام از نفس می‌افتد. این سطح نازل از مطرح کردن مسئله غیرت، این جا هم به داد فیلمساز نمی‌رسد. مهدویان در جلسه مطبوعاتی، اسم کوئنتین تارانتینو را آورد. اما آقای تارانتینوی ما، مرد صادقی است، و تا ته‌اش می‌رود؛ ای محمدحسین مهدویان! [دیدید گفتم مواجهه با محصولات ضعیف و پیچیده و متاسفانه غیرصادقانه این دوره جشنواره فجر، چالش‌برانگیز است؟! بیشتر در این باره با هم صحبت خواهیم کرد.]