مهدی نورمحمدزاده
*اوایل دهه هفتاد که معضل بیکاری تازه داشت خودش را در اقتصاد ایران نشان میداد، مادربزرگ بی سواد و سالخورده ام، سیگار «اشنو ویژه» اش را آتش میزد و با لحنی جدی میگفت: «من جای دولت بودم، تو هر شهر چند تا کارخونه میزدم و همه جوانهای بیکار را میفرستادم سر کار!» . من نوجوان هم سری به علامت تایید تکان میدادم و باخودم فکر میکردم: «چرا مسئولین ما، این راهکارهای ساده را نمیدانند و بیکاری را ریشه کن نمیکنند!».
*یکی از آفات مهم فرهنگ سیاسی و اقتصادی جامعه ما، تقلیل و ساده انگاری امور پیچیده و عمیق است. این ساده انگاری که به نظرم ریشه آن به سالهای نخست انقلاب بازمی گردد، باعث شده مردم و نخبگان جامعه ما، تصور درست و دقیقی از مشکلات و راهکارهای آن نداشته باشند و حتی بعضا در ریشه یابی و تحلیل مشکلات اجتماعی و اقتصادی از واقعیتهای علمی و اصول کارشناسی هم فاصله بگیرند. وعدههای خیالی و معجزه گون کاندیداهای مجلس و حتی ریاست جمهوری همچنان در جامعه ما خریدار دارد، ادبیات «قبلیها همه چیز را خراب کردند و ما منجی مملکت هستیم!» همچنان در فرهنگ سیاستمداران ما حاکم است و مسئولین و نخبگان سیاسی ما، همچنان با بیان «گزارههای همیشه درست» از ارائه راهکارهای دقیق و عملیاتی طفره میروند!
* «اقتصاد مقاومتی» ، «حمایت از تولید ملی» ، «قطع وابستگی به نفت» و «کاهش تورم و افزایش اشتغال» گزارههای همیشه درستای هستند که یک نفر هم منکر اهمیت و صحت آنها نیست، اما نکته مهم راهکار رسیدن به این قلههای بلند است که متاسفانه تعریف دقیق، روشمند، شفاف و مبتنی بر شرایط واقعی از آنها ارائه نمیشود. شاید باورتان نشود، ولی یکی از مسئولین سیاسی و اقتصادی چندی پیش گفته بود: «مقابله با بیکاری فقط یک راهکار دارد که آن هم افزایش اشتغال است!» . طبیعی است که در چنین فرهنگ شعارزده و ساده انگار، «رییس جمهور» های سابق همیشه بی عرضه هستند و شاید هم خائن، و بهترین رییس جمهور، همیشه رییسجمهور دوره بعد است، چرا که شکست وعده هایش هنوز آشکار نشده است!
*کاش وقت آن برسد که واقعیات اقتصادی جامعه و جهان امروز را درست و دقیق بفهمیم و دیگر شعارهای بدون پشتوانه ندهیم. کاش دوره مسئولانی که وعدههای توخالی میدهند و با انکار واقعیات جامعه، همه آرزوهای یک ملت را به آیندهای موهوم و نامعلوم حواله میدهند، برای همیشه به سر آید. کاش سخنرانیها و نظریه پردازیهای مشتی جماعت متفکرنما که نسخههای مادربزرگانه برای مشکلات جامعه ما میپیچند، تمام شود. اگر مادربزرگ من نمیدانست که «احداث و تداوم کار یک کارخانه، علاوه بر سرمایه اولیه به هزار و یک چیز دیگر نیاز دارد، از بازاریابی و کاهش قیمت تمام شده تا افزایش کیفیت و رقابت با محصولات خارجی و حتی رعایت جنبههای زیست محیطی و استانداردهای فنی و ایمنی و توجه دائمی به نوآوری و خلاقیت در تولید» ، ایرادی بر او وارد نیست، که پیرزنی بی سواد بود و بافنده! اما اگر مسئولان و سیاستمداران ما که ادعای دانش، خدمت و نبوغ دارند و در مسند تصمیم هستند این چیزها را ندانند، وای بر ما. . . وای بر آینده ما!