حسین علیپور
روزگاری نه چندان دور عبای قهوهای ِ شیخ دیپلماتی که حالا رئیس جمهور شده بود را دو طرف میکشیدند. یکی از راست میکشید و رحمانی فضلی و پورمحمدی را زیر آن جا میکرد و یکی از چپ میکشید و حجتی و ابتکار را به آن گره میزد و البته کارگزارانیها با حضور ِ پررنگ ِ جهانگیری غمی به دل راه نمیدادند. سهم گرفتن نکتهای بود و روحانی را از آن ِ خود دانستن نکتهای دیگر...
چپها حمایت سیدمحمد خاتمی و نقش او در کناره گیری عارف را عامل ِ اصلی پیروزی ِ روحانی میدانستند و از سویی راستها به سرکردگی حسین شریعتمداری انگار وظیفه تلخ شدن ِ کام ِ پیروزی بر جناح مقابل را برعهده داشتند. بطوریکه بعد از هیاهوی چپها این روزنامهی کیهان بود که با اشاره به سوابق حسن روحانی و عضویت ایشان در جامعهی روحانیت که از پایگاههای سنتی اصولگرایان بود، وی را ذاتا راست معرفی میکرد.
در این بین محمدرضا باهنر از کهنه کاران ِ جریان راست معتقد بود در اصولگرا بودن ِ حسن روحانی تردیدی نیست و صرف ِ حمایت چپها که نشانهی اصلاحطلب بودن ِ روحانی نمیتواند باشد. آنها نائب رئیسی مجلس اصولگرای چهارم و پنجم و دبیری شورایعالی امنیت ملی و همچنین مواضع حسن روحانی در اعتراضات کوی دانشگاه سال ۷۸ را نشانهی هویت ِ اصولگرایی وی میدانستند.
چپها اما اعتقاد داشتند روحانی را نه گذشتهی اصولگرایی که شعارهای اصلاحطلبانه و حمایت یکپارچهی چپها به قدرت رسانده است و او حالا اصلاحطلب شده است و باید دین ِ خود را بپردازد. در هر حال جدال ِ راست و چپ ادامه داشت و در این میان وزنهی چپها در اذهان میچربید. ۵/۵ سالی گذشت، عمر ِ بیشتر ریاستجمهوری ِ ۸ ساله رفت و کمترش باقی ماند. حالا دو طرف دریافتند حال و روز ِ «اقتصاد و فرهنگ و سیاست» خوب نیست و وعدههای انتخاباتی به ثمر ننشسته است.
در این میان هر دو طیف به فکر ۱۴۰۰ هستند و میدانند شرط ِ لازم پیروزی نقد ِ وضع موجود است نه حمایت از آن. تجارب تاریخی نشان داده "سیدمحمد خاتمی، محمود احمدینژاد و حسن روحانی" با همین استراتژی و وعدهی «تغییر وضع موجود» رأی مردم را از آن خود کردند و به پاستور رسیدند. نتیجه آنکه ذائقهی مردم تنوع را دوست دارد و نامزدهای انتخاباتی و البته حاکمیت به این اصل توجه دارند و نتیجه هم گرفتهاند!امروز شاهد ِ آنیم که چپ و راست نگاهشان را از روحانی دور کرده و به ۱۴۰۰ دوختهاند.
دیگر نه اصولگرایان به ریشههای هویتی ِ او میپردازد و نه اصلاحطلبان سنگَش را به سینه میزنند. همانهایی که عبای شیخ را از دو طرف میکشیدند حالا حتی حاضر نیستند سایهی روحانی با سایههایشان تلاقی پیدا کند.
در این بین چپها شعر یغما گلرویی را دوباره میخوانند که «هر چیزی در این جهان به دردی میخورد، حتی کیهان با دروغهایش به درد ِ برق انداختن ِ شیشهها در هفته های آخر سال میخورد... برای اولین بار دوست دارند، مردم حرف ِ قدیمی ِ روزنامهی کیهان را باور کنند که میگفت روحانی یک اصولگراست.بازی رو به اتمام است و دور شدن از روحانی و نقد وضع موجود و وعدهی تغییر از شروط پیروزی است. چپها حالا میخواهند بر سردرِ بازار ِ خود تنها این جمله را بنویسند تا شاید، به کارشان آید؛ «یک رئیسجمهور به فروش میرسد!»