به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۵ ساعت ۱۰:۱۰
کد مطلب : ۱۷۳۷۵۳

سریال «گرگ و میش»، کُند و قابل پیش‌بینی

گروه فرهنگ و هنر: زمانی که سریال «لحظه گرگ و میش» در مرحله تصویربرداری بود، خبر حضور فاطمه معتمد آریا در این سریال باعث شد نام این مجموعه بر سر زبان‌ها بیفتد اما مدتی بعد، اعلام شد که او به دلیل طولانی بودن تصویربرداری و درگیری در پروژه‌های دیگر، این سریال را همراهی نخواهد کرد.
سریال «گرگ و میش»، کُند و قابل پیش‌بینی
این که فاطمه معتمد آریا پیشنهاد بازی در سریالی را پذیرفته بود، انگیزه کافی برای تماشای آن را در مخاطبان ایجاد کرده بود، اما حالا با گذشت 27 قسمت از سریال، «لحظه گرگ و میش» نتوانسته مانند اثر قبلی همایون اسعدیان یعنی «راه بی‌پایان»، مورد استقبال و توجه قرار بگیرد.

زندگی در دهه 60، به سبک دهه 80
اگرچه خانواده «وحدت» جزو طبقه مرفه و تحصیل کرده جامعه به حساب می‌آیند و وجود یک سری تفاوت‌ها در این خانواده با دیگران طبیعی به نظر می‌رسد اما مثلا حفظ احترام در خانواده، مسئله‌ای است که در دهه 60، در بسیاری از خانواده‌ها پررنگ بود. در حالی که در سکانسی از سریال می‌بینیم «یاسمن» برای انتخاب همسر در برابر عمه‌اش می‌ایستد و می‌گوید خودش برای زندگی‌اش تصمیم می‌گیرد! روابط عاشقانه شخصیت‌های دختر و پسر قصه هم شباهت زیادی به دهه 60 ندارد و بسیار امروزی است. مثلا اواسط سریال دیدیم که «حنانه» و «یوسف» با یکدیگر دو نفری غذا می‌خورند و بعد «یوسف» خودش به «حنانه» پیشنهاد ازدواج می‌دهد.

چهره‌هایی تا همیشه جوان
سریال «لحظه گرگ و میش» جزو آن دسته از سریال‌هایی است که گذر زمان روی چهره شخصیت‌هایش تاثیر خاصی نگذاشته است. «یاسمن» نیز همچنان شبیه همان دختر 20 و چند ساله ای است که در ابتدای سریال دیدیم و تنها تغییری که در چهره او دیده می‌شود روشن شدن رنگ ابروهایش است که کمکی به بالا رفتن سن او نکرده! یا وقتی «حامد» بعد از 9 سال از اسارت برگشت، آثاری از سفیدی در ریش و سبیلش دیده می‌شد اما موهایش کاملا مشکی بود و ظاهرش چندان به فردی که سا‌ل‌ها در غربت اسیر بوده، شبیه نبود. گریم شخصیت‌های دیگر مانند «هادی» و «یوسف» هم اوضاع بهتری ندارد.

چرخه کُند مرگ، ازدواج و تولد
«لحظه گرگ و میش» می‌خواهد چالش‌ها و اتفاقاتی که چند خانواده از زمان جنگ تا دو دهه بعد با آن درگیر هستند و تاثیر آن روزگار بر خانواده را نشان دهد، اما این روند بسیار کند و یکنواخت روایت شده است، به همین دلیل هیجان خاصی در قصه وجود ندارد. از ابتدای داستان، از هر خانواده‌ای یک نفر فوت می کند، بعد از مدتی عزاداری، ازدواج و تولدی اتفاق می افتد و بعد دوباره مرگ و ازدواج و تولد! حالا تعدادی اتفاق قابل پیش‌بینی را هم به این چرخه کُند اضافه کنید.

تکرار کلیشه قصه‌های عاشقانه
قصه «لحظه گرگ و میش» از الگوی کلیشه‌ای و تکراری بیشتر قصه‌های عاشقانه پیروی می‌کند. از همان زمانی که همسر «سیاوش» فوت کرد و «یاسمن» بعد از مرگ او از فرزند «سروش» مراقبت می‌کرد، مثل روز برای مخاطب روشن بود که این دو با یکدیگر ازدواج می‌کنند. بعد حامد برمی‌گردد و شاهد زندگی جدید عشق ازدست‌رفته‌اش است! یا وقتی لیلا بلوکات وارد قصه شد، اتفاق قابل پیش‌بینی بعدی جدایی «یاسمن» و «سروش» و ازدواج «حامد» و «یاسمن» بود که این شب‌ها شاهد آن هستیم.
مرجع : خراسان