گروه بینالملل: بسام طیبی پرفسور روابط بینالملل در آلمان در نوشتهای برای "نویه تسوریشر تسایتونگ" از رشد جمعیت مسلمانان در اروپا مینویسد. آیا این مسئله میتواند مشکلساز شود؟ برای رویارویی با این چالش بزرگ اروپا چه باید بکند؟
به نوشته دویچهوله، بسام طیبی خود مسلمان، مهاجر، سوریتبار و دانشآموخته علوم سیاسی است در نوشتهای برای روزنامه آلمانیزبان "نویه تسوریشر تسایتونگ" NZZ با اشاره به سررسیدن دوران خوشامدگویی غرب به موج مهاجران از کشورهای اسلامی، به جمعیت در حال رشد مسلمانان در غرب و لزوم توافق بر سر ارزشها پرداخته است. او در این نوشته دو سناریو در نظر گرفته: مسلمانانی که به اروپا آمدهاند، یا توانایی همگرایی با جامعه میزبان را دارند یا به سوی تشکیل جوامع موازی در درون جامعه میزبان پیش میروند. به نوشته طیبی، جان کلسی، اسلامپژوه آمریکایی این وضعیت را در سال ۱۹۳۳ به خوبی ترسیم کرده بود.
این محقق در آن سالها از "برونبوم"هایی سخن گفته بود که "در اروپا وجود دارند" اما به گفته او "از اروپا نمیآیند" یا به عبارت دیگر، به اینجا تعلق ندارند. بسام طیبی با اشاره به دشواری پرداختن به موضوع "وضعیت مسلمانان در اروپا" مینویسد: «انتقاد روشنگرانه از دین، به طور خودکار اسلامهراسی انگاشته و رد میشود». به گفته او بسیاری از مسلمانان موضع بیطرفانه نسبت به اسلام را حاوی برخورد ایدئولوژیک میبینند. بر همین اساس نویسنده معتقد است که "فرهنگ خودسانسوری" به جای "گفتمان باز" مینشیند؛ وضعیتی که در اروپا به ویژه در کشورهای آلمانیزبان مشاهده میشود. بسام طیبی با بیان اینکه "با این شیوه به جایی نمیرسیم"، از نوعی "بزدلی فکری یا عقلی" را سخن میگوید که به گفته او پابهپای "جوامع موازی" در حال رشد است.
در این مقاله نویسنده تلاش میکند با تشریح پیشزمینههای تاریخی، وضعیت حاضر را واکاوی و توصیف کند. اشاره میشود که از نگاه ایدئولوژیک و تاریخی، جهان در دید مسلمانان به "دارالسلام" و "باقیمانده غیرمسلمان" تقسیم میشود که اروپا هم جزیی از این بخش دوم است. از نظر تاریخی برای این بخش "غیرمسلمان" به تعابیر گوناگونی چون "کفار" اشاره میشود. به اعتقاد نویسنده، هدف پروژه صلح اسلامی، "اسلامی کردن" جهان است و این "اتهام اسلامستیزانه" نیست، بلکه بر پایه باور و اعتقاد به دین اسلام" است.
نویسنده تجلی این باور را در برابر یکدیگر قراردادن "دارالاسلام" و "دارالسلام" میداند؛ برپایه این جهانبینی، "صلح جهانی تنها با سلطه اسلام محقق میشود". طیبی با اشاره به اینکه "در ۱۴ قرن گذشته این جهانبینی هیچگاه مورد تصحیح و بازاندیشی قرار نگرفته"، معتقد است، "مسلمانان ساکن اروپا پیش از هر چیز برای اصلاحات اساسی در این جهانبینی در چارچوب پذیرش تکثرگرایی باید به چالش کشیده شوند."
در طول تاریخ، مسلمانان دوبار به عنوان جهادگر به اروپا آمدهاند: در سال ۷۱۱ به عنوان فاتح به اسپانیا و در سال ۱۴۵۳ به قسطنطنیه (استانبول امروزی) و در پی آن تا بالکان. نویسنده با اشاره به این دو رویداد مهم تاریخی مینویسد: «امروزه آنها مسالمتآمیز و در چارچوب "هجرت یا مهاجرت" به اروپا میآیند».
نویسنده معتقد است که برخلاف گذشته، "جهانگشایی" امروز آنها بدون دستیازی به "خشونت و با توسل به حقوق اقلیت و سیاستهای هویتی" است. دو موضوعی که هر دو "اروپایی و نه اسلامی" هستند اما به اعتقاد طیبی "به آسانی میتوان از آنها بهرهبرداری" کرد. با این تعریف و نوع نگاه، مسلمانان به مثابه "یک گروه همگن" دیده میشوند که به رسیدگی، رفتار یا "طرز برخورد ویژهای" از سوی جامعه اکثریت نیاز دارد. نویسنده به گزارشی از "نیویورک تایمز" اشاره میکند که به تازگی در مورد پیکارجویان "المهاجرون" منتشر شده است؛ یکی از فعالترین شبکههای افراطگرایان در اروپا. "از میان بردن دموکراسی و تشکیل خلافتی بر پایه احکام اسلامی در بریتانیا" آن چیزی است که به ادعای نیویورک تایمز این گروه در پی آن است. نویسنده به واژهی "گوناگونی" در این ارتباط اشاره میکند و میگوید: «این هم همان تنوع است اما فقط به شکلی متفاوت از آنچه که طرفداران "چندفرهنگگرایی" فکرش را میکردند.»
چه باید کرد؟
نویسنده در پاسخ به این پرسش به آمار مرکز تحقیقات پیو در واشنگتن اشاره میکند که بر پایه آن ادعا میشود، از طریق مهاجرت یا پیوستن خانوادههای پرجمعیت عیالوار و مسئله چند همسری، امکان رشد سهم جمعیت مسلمانان آلمان از ۶ درصد در سال ۲۰۱۶ به ۲۰ درصد در سال ۲۰۵۰ وجود دارد. بر پایه همین آمار و پیشبینی، جمعیت مسلمانان سوئد در سال ۲۰۵۰ سی و یک درصد ساکنان این کشور را تشکیل خواهد داد. نویسنده با اشاره به اینکه دست گذاشتن روی این آمار خطر اتهامهای پوپولیستی و نژادپرستانه را از سوی سبزها و چپها به دنبال دارد، معتقد است این اتهامها "خندهدار و حتی خطرناکاند" و "سیاست باید درباره این تغییرات و این آمار به روشنی سخن بگوید."
طیبی مینویسد: «رفتار غیرصادقانه با این آمار باعث ترسآفرینی در شهروندان و افزایش اسلامهراسی خواهد شد و مسلمانان نخستین کسانی هستند که از تبعات آن رنج خواهند برد.» در این مقاله نویسنده با اشاره به اینکه خود یک مسلمان و یک مهاجر است، مینویسد، این مشکل را باید در دو سطح بررسی کرد: نخست اینکه جامعه میزبان باید به دنبال پاسخ این پرسش باشد که چه فضا و امکاناتی برای همگرایی مهاجران مهیا کرده است و دیگر اینکه باید از مسلمانان در مورد آمادگی و خواست و حد همگراییشان با جامعه میزبان پرسید.
نویسنده با اشاره به احترام به "فرهنگ غالب"به عنوان شعار جامعه میزبان و "اسلام اروپایی" به عنوان عبارتی برای مسلمانان ساکن اروپا مینویسد، یک اروپای صلحآمیز (یا آرام) با ساکنان بومیاش و مهاجران مسلمان که به معنای واقعی شهروند، با جامعه همگرا شدهاند، بدون اجماع ارزشها و بدون اروپاییشدن اسلام ممکن نیست. نویسده فرهنگ غالبرا این چنین معنا میکند: «مقرراتی بر پایه ارزشهای جهانشمول که رعایت آن برای تمامی آدمهای با فرهنگهای مختلف که قصد همزیستی در یک اجتماع را دارند الزامی است». نویسنده در تبیین این ارزشها که آنها را برآمده از "اصول روشنگری جهانشمول" (مانند موازین حقوق بشر) میداند، مینویسد، جایگاه "تفکر انتقادی از ادراک و بینش مذهبی برتر است، "دین موضوعی شخصی" است و "آزادی بیان و تفکر" در این جامعه حاکم است. او در توضیح "یورو- اسلام" هم، آن را تصور و ایده اسلام سکولار میداند که حقوق و وظایف آمده در اسلام را با ارزشهای فرهنگ اروپایی تلفیق کرده است. طیبی به این نکته هم اشاره میکند که در اسلام هم سابقه تطابق و همرنگ جماعت شدن وجود دارد و مثالهای آن را میتوان در آفریقاییشدن اسلام یا تطابق دادن اسلام با فرهنگهای آسیای شرقی یافت.
راه نجات چیست؟
اسلام به گفته بسام طیبی فرهنگهای بسیاری را درون خود جا داده است. نویسنده از یک سو به اسلام سیاسی و استناد آن به اصول استخراجشده از قرآن برای زندگی اجتماعی اشاره میکند و از سوی دیگر به اسلام اروپایی سکولار که در برابر این نوع دیدگاه قرار گرفته است.
به اعتقاد طیبی اروپا تنها در صورتی میتواند هویت تمدنی خود را نگاه دارد که ترکیبی از یورو- اسلام و فرهنگ غالب را به شکل مفهومی سیاسی درآورد و مسلمانان را هم در این طرح با خود همراه کند. این هویت به اعتقاد نویسنده، برای مسلمانان مهاجر نه خسران و زیان که قوت و غنا به شمار میرود.