گروه حوادث: پسری جوان که بعد از شنیدن جواب رد از دختر موردعلاقهاش پدر او را به قتل رسانده است، در زندان در انتظار برگزاری جلسه محاکمه بهسر میبرد.
این پرونده زمانی تشکیل شد که به کارآگاهان جنایی استان فارس خبر دادند مردی بر اثر ضربات چاقو جان باخته است.وقتی کارآگاهان در محل حاضر شدند، مشاهده کردند مقتول مردی میانسال و معلول است که توانایی حرکت نداشته و بعد از اینکه هدف ضربه چاقو قرار گرفته، بهعلت خونریزی شدید جان باخته است.افسران جنایی در گام اول به تحقیق از اعضای خانواده مقتول پرداختند و آنها همگی جوانی به نام میثم را بهعنوان قاتل معرفی کردند. میثم خواستگار دختر خانواده بود که با جواب رد مواجه شده و دست به جنایت زده بود.دختر خانواده به نام مرضیه به مأموران گفت: من مدتی قبل با میثم آشنا شدم، اما قصد نداشتم با او ازدواج کنم و بههمیندلیل وقتی خواستگاری کرد، این موضوع را به او اطلاع دادم، اما او دستبردار نبود و چند بار دیگر نیز خواستهاش را تکرار کرد و من هم هر دفعه همان جواب را میدادم تا اینکه او امروز- روز حادثه_ به خانه ما آمد و پدرم را با چاقو زد.
بعد هم بهسرعت فرار کرد. کارآگاهان بعد از پیبردن به این جزئیات تحقیقات خود را برای ردیابی میثم آغاز کردند و توانستند او را به دام بیندازند. پسر جوان وقتی به پلیس آگاهی منتقل شد در حالیکه هیچ راهی برای کتمان واقعیت نداشت، به ارتکاب قتل اعتراف کرد و گفت: بهخاطر کینهای که از مرضیه به دل گرفته بود، دست به این جنایت زد. میثم توضیح داد: من مدتی قبل با مرضیه و خانوادهاش آشنا و به این دختر علاقهمند شدم.او را واقعا دوست داشتم بهگونهای که شبانهروز به مرضیه فکر میکردم و دیگر نمیتوانستم بدون او زندگی کنم. بههمیندلیل میخواستم هر چه زودتر با او ازدواج کنم، ولی هر بار که این بحث را مطرح میکردم، جواب روشنی به من نمیداد تا اینکه به مرضیه گفتم باید جواب نهایی را بدهد و تکلیف را روشن کند.مطمئن بودم او هم مرا دوست دارد و پاسخ مثبت میدهد، اما روزی که قرار شد جواب قطعی را از او بگیرم، در کمال ناباوری گفت: قصد ندارد با من ازدواج کند. از شنیدن این حرف شوکه شده بودم. احساس میکردم تمام زندگیام از بین رفته است.
بههمینخاطر به او اصرار کردم نظرش را تغییر دهد، ولی فایدهای نداشت تا اینکه یک روز به او تلفن زدم و گفتم میخواهم ببینمش تا با هم صحبت کنیم. با او برای ساعت بعد از پایان کارش قرار گذاشتم تا بلکه این بار بتوانم راضیاش کنم، ولی این دفعه هم فایدهای نداشت و او به خواهشهای من هیچ اعتنایی نکرد. متهم به قتل ادامه داد: واقعا عصبانی شده بودم.خون جلوی چشمانم را گرفته بود و احساس میکردم هر طور شده باید انتقام بگیرم. مرضیه باید تاوان این کارش را پس میداد. آن روز از او جدا شدم، اما روز بعد به خانهاش رفتم و زنگ زدم. پدرش جلوی در آمد. همینکه او را دیدم، با چاقو به وی حمله کردم و او را زدم. بعد هم فراری شدم.میثم در ادامه از ارتکاب قتل ابراز پشیمانی کرد و گفت: زمان حادثه چنان خشمگین بود که نمیفهمید چهکار میکند.متهم در ادامه صحنه قتل را بازسازی کرد و به دستور بازپرس جنایی روانه زندان شد تا بعد از صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست در دادگاه کیفری استان فارس محاکمه شود.