اگر از اعتراضات و حوادث دو سه ماه اخیر بگذریم، در کل، جامعه ایران مدتهاست با بحرانهای اجتماعی مانند شکاف طبقاتی، افزایش بزهکاری و آسیبهای اجتماعی، طلاق و... مواجه شده و بهرغم هشدارهای جامعهشناسان، هنوز راهحل مناسبی برای این چالشها پیدا نشده است. در چنین شرایطی، مشکلات معیشتی مردم نیز به این چالشهای اجتماعی اضافه شده و شرایطی را فراهم کرده که جامعه به سمت واکنشهای اعتراضآمیز حرکت کند؛ اعتراضاتی که در برخی مقاطع به التهاب، خسارت جانی و تخریب اموال عمومی نیز منجر شده است.به نظر میرسد این آسیبها، ناشی از متغیرها و ساختارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... است که هرکدام در جایگاه خود باید نقد و شکافته شوند. در بخش نخست این گزارش، این شرایط را از منظر جامعهشناسان سیاسی و اقتصادی بررسی میکنیم.
مهرآیین: گرفتار یک اضطراب و استرس دائمی هستیم
در ارتباط با این وضعیت، مصطفی مهرآیین، جامعهشناس سیاسی و عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور به ایرناپلاس میگوید: جامعه ما در حال حاضر گرفتار چندین مسئله کلیدی است که سطح خرد تا کلان جامعه را در بر گرفته است. در سطح کلان ما گرفتار یک اضطراب و استرس دائمی هستیم. نظام سیاسی جامعه به بهانههای متفاوت و مختلف، قانون را به نفع خودش تعریف و بازتعریف میکند. این وضعیت، روند طبیعی زندگی مردم را گسسته است. وقتی قانون تعلیق شد، زندگی که جای اعمال قانون است، از ذیل سیاست خارج میشود؛ یعنی از یک طرف مسئولان میخواهند زندگی مردم را کنترل کنند و از طرفی دیگر هیچ نیروی سیاسی حامی زندگی مردم وجود ندارد.
«هوموساکر»های بیدفاع
مهرآیین ادامه میدهد: در واقع به زبان جورج آگامبن، فیلسوف و نویسنده معاصر ایتالیایی، ما با تشکیل یک «حیات برهنه» روبهرو شدهایم. در حیات برهنه هم موجودات بیدفاع یا به اصطلاح «هوموساکر» خلق میشود. از نگاه آگامبن، هوموساکر کسی است که اصول جامعه را زیرپا گذاشته، بنابراین ریختن خونش مباح است. یک سری آدم در جامعه وجود دارند که ذیل قانون هستند، اما قانون از آنها حمایت نمیکند.عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور میافزاید: انسانی که در چنین وضعیتی زیست میکند، طبیعتاً آدم بیثباتی است. از منظر روانی، این آدم، انسان فروپاشیدهای است. حال شما این وضعیت را کنار دیگر مشکلات زندگی این آدمها بگذارید. این روزها ما با یک رنج اجتماعی بزرگ به نام تعلیق سیاست و قانون روبهرو شدهایم که در کنار آن، جامعه پر از آسیبهای روانی بسیار است. این روزها با پدیده مرگ بسیار سروکار داریم که ماهیتاً آسیب روانی بسیار بزرگی است.
با تعلیق سیاست و قانون روبهروییم
این جامعهشناس اضافه میکند: به زبان امانوئل لویناس، فیلسوف فرانسوی، انسانی که صبح تا غروب ذهنش گرفتار این است که من باید از این جهان بروم، انسانی که تا این اندازه دردهای وجودی دارد، با دردهای سیاسی بزرگی هم روبهروست، این وضعیت روان جامعه را گسسته میکند. یکی این مسئله و دوم اینکه، شما فکر کنید ذیل قانون کسی نیست که از حق و حقوق شما دفاع کند، چنین وضعیتی خودبهخود زندگی را دچار بیثباتی میکند. انسان وقتی بیثبات میشود، طبیعتاً شخصیتش متزلزل و ترسو خواهد شد. اینجا باید به این نکته هم اشاره کنیم که ترس، خود از بزرگترین آسیبهای روانی است که بر زندگی عارض میشود. در واقع در وضعیتهای بیثباتی مانند شرایط کنونی، انسانها محافظهکار میشوند. محافظهکاری یک همبسته روانی دارد. این همبسته روانی این است که شما احساس میکنید دیگر نمیتوانید به شکوفایی برسید و ابراز وجود کنید و خواستههایتان را تحقق ببخشید. یعنی در کنار این مسائل سیاسی، این معضلات روانی هم بهوجود میآید.مهرآیین توضیح میدهد: نکته بعدی اینکه، ما سالهاست در جامعه، گفتوگو و آزادی بیان را منتفی کردهایم و باید بدانیم مهمترین راه دسترسی ما به جهان، زبان ماست. این زبان، زمانی میتواند به جهان دسترسی یابد که بتواند با زبانهای دیگر گفتوگو کند. برای مثال، من زمانی میفهمم که موجودی به اسم زن، چگونه موجودی است که در معرض گفتوگو با زنان زیادی قرار بگیرم و گفتوگو کنم تا بفهمم که او چگونه موجودی است. این مثال را میتوان در باب هر مسئله دیگری از جمله آزادی، فقر، عدالت و... بهکار برد. همه این موارد مسائلی هستند که با صحبت کردن، قادر به فهمشان میشوید.
یکدستی و یکصدایی جامعه
وی معتقد است: متأسفانه در ۴۰ سال گذشته، ما فضای جامعه را یکدست و یکصدا کردهایم. یعنی اجازه بروز هیچگونه دنیای متفاوت زبانی را با دستگاه رسمی حاکمیت نمیدهیم. این مورد هم یک همبسته روانی دارد. این همبسته به این صورت است که انسان به لحاظ روانی و بهطور دائم، نیازمند سرپیچی است. انسان نرمال، انسانی است که وقتی وارد دنیای عقل میشود (چه عقل استدلالی و چه عقل ابزاری و چه عقل اجمالی) دلش میخواهد این دنیاهای عقلانی را دچار گسست کند و تَرَکی در آن بیندازد. این سرپیچی از کجا نشأت میگیرد؟ از منطق گفتوگو، از مکالمه، از شعر و از زبانهای انقلابی میآید. این سرپیچی، از گفتمان زنان در مقابل مردان یا از گفتمان انسانهای حاشیهنشین در برابر سرمایهداران میآید.
جامعهای افسرده است که نمیتواند سرپیچی کند
مهرآیین بیان میکند: یعنی در کل شما باید فضای فرهنگیِ گفتوگو را برای شهروندان جامعه باز بگذارید. در این فضا به حاشیه رانده شدهها باید بتوانند خودشان را در برابر منطق رسمی بیان کنند. متأسفانه این فضای فرهنگی یکدست باعث شده این ویژگی که انسان از منظر روانی به آن نیاز دارد، نابود شود. ژولیا کریستوا، فیلسوف، منتقد ادبی و روانکاو بلغاری-فرانسوی در کتاب «علیه افسردگی» میگوید: جامعهای افسرده است که نمیتواند سرپیچی کند. جامعهای که سرپیچی در آن انجام میشود، جامعه شادی خواهد بود. در آن جامعه میتوان هنر زیستن را در خلال گفتوگو پیدا کرد.به گفته مهرآیین، وقتی این اتفاقات میافتد، فضای کشور به سمت و سویی میرود که شما احساس میکنید به زبان فروید بیش از اینکه میل شما به زندگی شکوفا بشود، گرایش عجیبی به مرگ پیدا میکنید. این مسائلی که شما امروز در جامعه میبینید مانند خودکشیهای بیش از حد، افزایش آمار طلاق، افسردگیهای بیش از حد، مصرف داروهای روانی بیش از حد، بیکاران بیش از حد و فقر بیش از حد، همه این موارد نتیجه آن وضعیت کلانی است که در واقع به اعتقاد «بیونگ چولهان» فیلسوف آلمانی اسمش را باید «جامعه فرسوده» بگذاریم. جامعه فرسوده جامعهای است که تهی شده و انرژی آن از بین رفته است. از نگاه او این جامعه توان تأمل و اندیشه را از دست داده است. در جامعه فرسوده موجودات گرفتار بقا هستند. متأسفانه ما آرامش و آسایش را از روان کلان جامعه و روح جمعی گرفتهایم.
توحیدلو: رکود در شاخصهای همبستگی و سرمایههای انسانی
در این میان بخش بسیار زیادی از کژکارکردها و نارساییها که بانی وضع موجود شده، سیاستهای اقتصادی است که در کشور اعمال میشود.سمیه توحیدلو، جامعهشناس اقتصادی هم به ایرناپلاس توضیح میدهد: در حال حاضر جامعه ما درگیر رکود در شاخصهای همبستگی و سرمایههای انسانی از جنس امید به آینده است؛ از حوزه روابط بینالمللی گرفته تا تحریمهای جدید، در نوع نگرش اقتصادی افراد جامعه اثرگذار هستند.وی ادامه میدهد: در فضای اقتصادی، چند مدل و چند بخش کنش داریم. یک بخش کارفرمایان، سرمایهگذاران، کارآفرینان و افرادی که در فضای استارآپی هستند. طبیعتاً در چنین وضعیت تحریمی با کاهش منابع سرمایهای و کاهش سرمایه و افت چشمگیر نرخ اشتغالزایی مواجه هستیم. هر چند که شما کالای تحریم شده را هم با کالای داخلی جایگزین کنید، اما در چنین شرایطی، خروج سرمایه از کشور بهشدت مشهود است. چون شاخصهای اعتماد و امید به آینده برای سرمایهگذاران داخلی و خارجی دیگر از اعتبار افتاده است، میزان مهاجرت هم زیاد میشود و همین عوامل با خروج بخش بسیار زیادی از سرمایههای اقتصادی، انسانی و اجتماعی همراه است.
هرچقدر همبستگی پایین میآید بازار عرضه و تقاضا به هم میریزد
توحیدلو میگوید: خروج این سرمایهها در عمل به معنای کاهش اشتغال و بیکاری و نارضایتی اجتماعی حاصل از آن است که تبعات سلسلهوار بعدی را به همراه دارد. در زندگی روزمره هرچقدر همبستگی پایین میآید، بازار عرضه و تقاضا به هم میریزد. برای مثال وقتی شما فکر میکنید احتمال وقوع جنگ بالاست، نیازهایتان تغییر میکند و به فکر ذخیره کردن انواع محصولات، اقلام و مایحتاج زندگی میافتید.در این وضعیت، امنیت غذایی در شرایط اضطرار قرار میگیرد. در نتیجه میزان عرضه و تقاضا تغییر میکند و بازار دچار نوسان میشود. همین تغییر نظام بازار عملاً بدون آنکه اتفاقی بیفتد، عاملی میشود برای تغییر قیمتها. در ادامه شما با افزایش تورم و با تغییر و تحولاتی روبهرو میشوید که هر کدام از این پیامدهای سلسلهوار، تغییر و تحولات گسترده و نارضایتیهای خاص خودش را دارد.
فرهنگ، نخستین قربانی است
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در توضیح بیشتری میگوید: از طرف دیگر، وقتی شما در چنین نظامهایی زندگی میکنید، در سبد خریدوفروش و مصرف شما فرهنگ مغفول میماند و اولین چیزی که حذف میشود فرهنگ است. به عبارت دیگر در نظامات اقتصادی ممکن است قیمتها تغییر نکند، ممکن است درآمدها تغییر نکند، اما اتفاقات سلسلهواری که رخ میدهد عاملی میشود برای بیثباتی و وخیم شدن اوضاع تا جایی که افراد کنشگری اقتصادیشان متفاوتتر از هر زمان دیگر میشود.
برهم خوردن آرامش روانی جامعه بازده و راندمانکاری افراد را کاهش میدهد
این جامعهشناس اقتصادی میافزاید: در واقع آرامش روانی جامعه عاملی برای تنظیم درست بازار و مصرف است. در شرایط کنونی بازار و چرخه عرضه و تقاضا، عملاً کنشهای آدمها هم فرق کرده است؛ به عبارتی ما این روزها شهروندانی را میبینیم که از کنش افتاده و بیانگیزه شدهاند. این اتفاق سبب شده تا بازده و راندمان کاری پایین بیاید. آنقدر این بیانگیزگی زیاد شده که افراد از خود میپرسند وقتی قرار نیست به جایی برسم، چرا کار کنم؟ هر وقت جامعه به سمت چنین پرسشهای بنیادین میرود و افراد جامعه را به پرسشهایی با محتوای بازبینی در شرایط بکشاند، نماد یک هشدار است. این یعنی بازبینی در فرم، شیوهها و سبک زندگی و گذر از وضع موجود؛ حتی بازبینی در مکان زندگی و نوع اشتغال. یعنی هر کارخانهای که تعطیل میشود به تعداد اذهانی که درگیر این تعطیلی میشوند و به این سؤال میاندیشند که «چه بلایی دارد سر ایران میآید» این بازاندیشیها و بازبینیها زیاد میشود.
ابتدا باید مدیریت روانی جامعه را انجام دهیم
به گفته توحیدلو در شرایط کنونی قبل از هر کاری باید برای مدیریت روانی جامعه اقدام کنیم و برای این مدیریت روانی به سوگواری جمعی، هیجان جمعی و به یک کنشگری جمعی نیاز داریم که بتوانیم این التهابات را بخوابانیم. بعد از این، ما به بازسازی و عوامل پیشگیرنده نیاز داریم و بعد از این مُسکن، باید شروع به ساختن کنیم تا به دورنمایی که چشماندازی امیدبخش پیش روی ما بگذارد، برسیم.