گروه حوادث: خریدهای اینترنتی برایم به یک کار عادی تبدیل شده بود به طوری که سعی میکردم کمتر برای خرید به مراکز تجاری بروم تا بتوانم از اوقاتم برای امور تحصیلی استفاده کنم، اما روزی در همین خریدهای اینترنتی حادثه عجیبی رخ داد که زندگی و آینده ام را در آستانه تباهی قرار داد و... اینها بخشی از اظهارات دختر ۲۰ سالهای است که برای فرار از چنگ قداره بند اینترنتی به دامان قانون پناه آورده بود. این دختر جوان که برای پیشگیری از یک رسوایی و آبروریزی بزرگ وارد کلانتری قاسم آباد مشهد شده بود، درحالی که با ترس و دلهره عجیبی دست به گریبان بود، درباره ماجرای قداره بندی یک تبهکار اینترنتی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: از همان دوران دبیرستان که پدرم یک دستگاه گوشی تلفن هوشمند به عنوان هدیه قبولی با رتبه ممتاز برایم خرید، خیلی زود وارد شبکههای اجتماعی شدم. از آن جایی که پدرم معلم بود درباره شیادان اینترنتی به من هشدار میداد تا فریب حیله گریهای تبهکاران این فضای دروغین را نخورم. پدرم بی پرده ماجراهای فریبنده عشق و عاشقیهای هوس آلود در پس پرده ازدواج را برایم بازگو میکرد.من هم تک تک جملات دلسوزانه پدرم را آویزه گوشم کرده بودم و با دقت و وسواس خاصی به جست وجو در شبکههای اجتماعی میپرداختم تا طعمه شیادان و خلافکاران نشوم.
به همین دلیل همواره سعی میکردم از امکانات و نکات مثبت فضای مجازی برای تحصیل یا خرید استفاده کنم تا وقت بیشتری برای رسیدگی به امور تحصیلی و زندگی داشته باشم. از سوی دیگر من به شیک پوشی در بین دوستان و اطرافیانم معروف بودم. همیشه تلاش میکردم تا از لباسهایی با رنگ مناسب و برازنده یک دختر ایرانی استفاده کنم این بود که مورد توجه دوستانم قرار میگرفتم و آنها در انتخاب پوششهای بیرون از منزل از من نظرخواهی میکردند تا این که در یکی از رشتههای زیرمجموعه پزشکی در دانشگاه پذیرفته شدم.دیگر وقت کمی برای خرید از مراکز تجاری داشتم و سعی میکردم بیشتر خریدهایم را به صورت اینترنتی انجام بدهم. با آشنایی که با انواع و اقسام کانالها و شبکههای اجتماعی داشتم، این کارها را به راحتی انجام میدادم و خیلی مراقب بودم تا در دام کلاهبرداران اینترنتی نیفتم و سرمایه ام را از دست ندهم.توصیه پدرم همواره در گوشم میپیچید که هر گاه کسی از من مشخصات کارت بانکی یا رمز آن را خواست، بی درنگ متوجه باشم که ماجرا دستبرد به حساب بانکی ام است! بنابراین با وجود خریدهای زیاد اینترنتی از کانالهای مختلف، هیچ وقت وارد درگاههای جعلی بانکی نشدم و کلاهبرداری به شیوه «فیشینگ» را تشخیص میدادم.
خلاصه در همین جست وجوهای مجازی روزی با یک کانال فروش لباسهای مجلسی آشنا شدم که یک خانم فروشنده این اجناس اینترنتی بود. او خریدها را به صورت رایگان و با پیک به نشانی اعلامی مشتریانش ارسال میکرد. من هم در شبکه اینستاگرام تصاویر لباسهای مجلسی را انتخاب میکردم و بدون هیچ مشکلی وجه خرید را به حساب بانکی او میریختم. آرام آرام با آن خانم فروشنده ارتباطی عاطفی برقرار کردم به گونهای که هنگام خرید لباس نظر او را نیز درباره رنگ یا نوع پارچه جویا میشدم.درحالی که هیچ آشنایی قبلی با آن فروشنده نداشتم متاسفانه خیلی زود به او اعتماد کردم بدون آن که توصیههای پدرم را درباره زوایای پنهان آشناییهای فضای مجازی به خاطر بیاورم. مدتی بعد تصویر یکی از لباسهای خواب زنانه توجهم را جلب کرد و من به قصد خرید آن لباس، از فروشنده خواستم تا درباره رنگ آن نظر بدهد.او درحالی که از پوششهای زیبا و جذاب من تعریف و تمجید میکرد از من خواست تا تصویری با پوشش بسیار اندک از خودم برایش بفرستم تا او عکس مرا با آن لباس خواب مطابقت بدهد و سپس نظرش را بگوید که کدام رنگ مرا زیباتر جلوه میدهد. وقتی عکسی نیمه برهنه برایش فرستادم، بلافاصله به پیج اینستاگرام من آمد و برای منتشر نکردن آن عکس در فضای مجازی شروع به اخاذی کرد. او مدعی بود، اگر دو میلیون تومان به شماره کارت بانکی اش واریز نکنم، آبرویم را میبرد. من هم از ترس یک رسوایی بزرگ به یاد هشدارهای پدرم افتادم و بی درنگ به کلانتری آمدم، اماای کاش...