به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹ ساعت ۱۱:۱۷
کد مطلب : ۲۲۳۵۷۸

کرونا هم جان می‌گیرد هم مال

کرونا هم جان می‌گیرد هم مال
گروه جامعه: اگر به بازار بزرگ تهران رفته باشید، حتما در بین شلوغی‌ آن اشخاصی را دیده‌اید که کارشان جابه جا کردن بار‌های ریز و درشت است. آن‌ها به کولبران بازار بزرگ تهران معروف هستند، با تبحر خاصی که در شناسایی قسمت‌های مختلف بازار دارند و با توان بالای خود، در بین کوچه‌ها و گذر‌های باریک و پر پیچ و خم بازار بار‌ها را جابه جا می‌کنند.در سال‌های قبل آن‌ها دو دسته بودند، کسانی که به وسیله گاری‌های ۴ چرخ بار‌ها را جابه جا می‌کردند و عده‌ای که بر دوش خود حمل می‌کردند، اما به نظر می‌رسد سبک کاری آن‌ها نیز تغییر کرده است.بعد از سنگ فرش شدن خیابان‌های اطراف بازار از ابتدای خیابان ناصرخسرو ورود وسیله نقلیه ممنوع شده، به همین خاطر از میدان امام خمینی(ره) پیاده به سمت بازار بزرگ حرکت کردم. آفتاب داغ تیرماه اولین چیزی بود که احساس می‌شد و تعرق بر روی پیشانی‌ها نشان از گرمای زیاد بود، در حین حرکتم به دنبال کسانی بودم که بدون چرخ بار را جابه جا می‌کردند، اما آن‌ها را ندیدم. سراغ آن‌ها را از چند کسبه گرفتم، به من نشانی اطراف سبزه میدان و مسجد امام خمینی(ره) را دادند. سرعت حرکتم را بیشتر کردم تا سریع‌تر آن‌ها را پیدا کنم، اما فقط گاری‌های قدیمی و دو چرخ به چشم می‌خورد.

بازار هم انگار آن تب و تاب سابق را نداشت و خلوت‌تر از گذشته شده بود، شاید دلیل آن گرانی و شیوع کرونا باشد. پله نوروز خان و گذر‌های اطراف مسجد را می‌گشتم تا کولبرانی که کوله بر دوش دارند را پیدا کنم، اما خبری از آن‌ها نبود، فقط گاری دار‌ها بودند، از آن‌ها سراغ کولبر‌ها را گرفتم، گفتند که دیگر فعالیت نمی‌کنند، اگر هم باشند با گاری کار می‌کنند.به جستجو ادامه دادم شاید حداقل یکی از آن‌ها را پیدا کنم تا چشمم به یک گاری خورد که بر روی آن چند کوله‌ی مخصوص جابه جا کردن بار بود.اطراف آن گاری بزرگ، چند گاری کوچک هم بود که افراد میانسال و مسنی کنار آن‌ها نشسته بودند. نزدیک شدم که صاحب آن کوله‌ها را بیابم. چند مرد با سن و جثه مختلف که شلوار کردی پوشیده بودند، چشم انتظار کسی بودند که بار را برایشان جا به جا کند. با آن‌ها شروع به صحبت کردم. یکی از آن‌ها انگار سخنگوی بقیه بود. حمید ۵۰ ساله با هیکل ورزیده و درشت با سبیل‌های سیاه پرپشت مشکی به سوالاتم جواب می‌داد. از کارشان که می‌گفت مشخص بود که درآمد آن‌ها نیز با قیمت دلار بالا و پایین می‌شود.از او پرسیدم که کولبرانی که بار را بر دوش می‌گذاشتند چرا نیستند که در پاسخ به من گفت من یکی از همان‌ها هستم. مدتی است که این گاری دو چرخ را خریده‌ام و بسیاری از مسیر‌ها را با آن جابه جا می‌کنم و در صورتی که چرخ نتواند برود بار را در ادامه راه خودم جا به جا می‌کنم. این چرخ‌ها کارشان را راحت‌تر کرده بود و تا جایی که امکان داشت از گاری استفاده می‌کردند.

از حمید درباره قیمت هر باری را که جا به جا می‌کند پرسیدم، قیمت‌ها بر اساس مسافت و وزن متغیر بود، از ۵ هزار تومان شروع می‌شد تا هر چقدر که مشتری بدهد.حمید در صحبت هایش جواب سوال هایم را می‌داد و نیازی نبود از او سوال زیادی بپرسم. ماسکی هم در جیبش بود که چند دقیقه یکبار آن را بیرون می‌آورد و روی صورتش می‌گذاشت.از کم شدن مشتری هایش می‌نالید و می‌گفت چشم انتظار اسفند بودیم که در آمدمان زیاد باشد، اما به دلیل کرونا این طور نشد. بعد از گذشت چند ماه از عید هم کرونا کارشان را بد جوری درگیر کرده است.از قدیمی‌های آنجا هم بودند ۳۰، ۴۰ سالی بود که او و همکارانش این کار را انجام می‌دادند. حمید می‌گفت اگر مریض شویم خانواده هایمان گرسنه می‌مانند. از نداشتن بیمه هم ناراضی بودند و از عهده مخارج درمانی بر نمی‌آمدند، اگر روزی نتوانند کار کنند دیگر درآمدی هم ندارند. از زندگیشان گفتند هر کدام چند فرزند داشتند، بعضی عروس و داماد نیز داشتند. همه هم فامیل بودند و عموما در همان محله‌های امامزاده یحیی (ع) و حوالی چهار راه سیروس ساکن بودند. از تبعه افغانستانی ناراضی بودند که خیلی بیشتر از قبل شده اند و با پول کمتر بار را جابه جا می‌کنند و کار را برای آن‌ها کساد کرده اند.

مشتری هایشان نیز به صورت تلفنی از آن‌ها درخواست جابه جایی بار می‌کردند و تعداد کمی هم در خیابان به سراغشان می‌آمدند.از گاری‌های پلاک دار متعلق به شهرداری پرسیدم، آن‌ها از جمع شدن پلاک‌ها راضی بودند و مبلغ پرداختی به شهرداری را هزینه اضافی می‌دانند.بعد از خداحافظی از آن چند نفر، به چرخیدن در خیابان‌های اطراف بازار ادامه دادم. انگار اهالی هر شهری یک جای مخصوص داشتند و چند نفر منتظر بار نشسته بودند. از هر سنی هم در بین آن‌ها بود، از کودکان و نوجوانان تا افراد مسن که تعدادشان هم کم نبود. به گفته این افراد بیش از چند هزار نفر در بازار مشغول به کولبری و حمل بار هستند.این افراد اکثرا به دلیل نبود کار در شهر خود به تهران آمده‌اند. خانه‌های مجردی چند نفره یا زندگی با خانواده‌ها در محله‌های جنوب شهر اقدامی است که این افراد مجبور به انجام آن بوده‌اند.به گفته یکی از کسبه این افراد نقش مهمی در بازار دارند، اگر آن‌ها نباشند کار بازار لنگ خواهد شد، این کاسب از شرایط بد این افراد هم ناراحت بود و می‌گفت ای کاش این‌هایی که تا این حد سختی را تحمل می‌کنند‌، شرایط بهتری داشتند.این افراد که مسؤل رسیدن بار‌ها به دست مشتری‌ها و حجره دار‌ها هستند باید مورد توجه بیشتری قرار گیرند، بیمه شدن این افراد و ساماندهی درست آن‌ها در بازار تهران مطالبه خیلی از آن‌ها است و می‌تواند بسیاری از مشکلات این افراد را کم کند.