به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۴ ساعت ۰۹:۰۱
کد مطلب : ۲۲۴۳۸۹

بلای کرونا بر سر کسب و کارهای زنان

بلای کرونا بر سر کسب و کارهای زنان
گروه جامعه: دستگاه‌های پارچه‌بافی قدیمی به خانه‌ها برگشته‌اند، مادربزرگ‌ها به نوه‌ها یاد دادند و بعد از یک نسل فراموشی، سازه‌های چوبی ‏بافت پارچه جایشان را دوباره پیدا کردند. بعضی هم دستگاه‌های فلزی گرفتند. آمنه کوهی و زنان دیگری در روستای قلعه قافه ‏بالا در مینودشت گلستان از‌سال ۹۴ پای این دستگاه‌ها نشسته‌اند و می‌بافند، پارچه‌هایی که بعدا لباس‌های محلی یا جدید ‏می‌شوند یا بر تن عروسک‌ها می‌نشینند. گروه ابریشم گنجینه پنهان از چند گروه مستقل تشکیل شده که چند‌سال بود کار بافت ‏پارچه انجام می‌داد.لباس‌های محلی قبلا فقط در خود روستا مشتری داشت و برای عروسی‌ها دوخته می‌شد اما الان به کمک ‏بازاریابی‌هایی که در شهرهای دیگر انجام شده شناخته شده‌ و جوان‌ها جای بزرگ‌ترها را پشت دستگاه‌های پارچه‌بافی گرفته‌اند. ‏غیر از این دستگاه‌ها، گیاهان دارویی هم داشت از یاد مردم می‌رفت اما الان زن‌ها دوباره به دامنه کوه و دشت می‌روند چون کسی ‏هست که این گیاهان را از آنها بخرد. مینا کامران، موسس استارت‌آپ «روستاتیش» است که در زمینه بازاریابی و فروش ‏محصولات کسب و کارهای کوچک مثل پارچه بافی روستای قلعه قافه بالا فعالیت می‌کند و رویکرد توسعه پایدار دارد: «این نیاز ‏از اینجا ایجاد شد که می‌دیدیم انجمن‌های مختلف در روستاها و مناطق حاشیه‌ای کار تسهیل‌گری انجام می‌دادند ولی وقتی از آن ‏منطقه بیرون می‌آمدند، کاری که راه افتاده بود از بین می‌ر‌فت. چون تولیدکنندگان زمان‌شان صرف تولید می‌شود و نمی‌توانند برای ‏بازاریابی و فروش زمان بگذارند یا امکاناتش را ندارند. اول این مشکل را در روستای سیدبار جدگال دیدیم اما این مشکلی بود که ‏روستاهای دیگر هم با آن مواجه بودند.»‏
 
کامران می‌گوید اساس کارشان این است که کسب و کار گروهی باشد و سودی هم برای کار توسعه‌ای که در آن منطقه انجام ‏می‌دهند، بماند: «یعنی برای هر کاری دستمزد تولیدکننده را می‌دهیم و ‌درصدی از سود را هم به صندوق توسعه روستا ‏برمی‌گردانیم. بعضی هم می‌‌خواهند که بخشی از درآمدشان صرف کار توسعه‌ای در روستا شود.» تأکید آنها در کار ‏توسعه‌ای بر بهداشت، آموزش و حفاظت از محیط‌زیست است یا: «هرآنچه خود روستا بر سر آن به توافق برسد که ممکن است ‏خرید سطل زباله باشد. از اهداف‌مان آموزش آنلاین دختران و بازگرداندن آنها به چرخه تحصیل، بهداشت و محیط‌زیست است. ‏فعلا چون خودمان جمع و جور و کوچک هستیم ترجیح‌مان این است که پروژه‌هایمان کوچک باشد. این پروژه‌ها زودبازده‌تر ‏هستند.»‏مردم در روستای قلعه قافه بالا یک اقامتگاه راه انداخته‌اند. آمنه از پشت دستگاه بافت بلند شده و با مادرش آمده سر زمین. ‏بیشتر مردم دامدار و کشاورزند و زن‌ها بخش مهمی از کار را به دوش می‌کشند: «نخ تمام کرده‌ام، باید برویم مغازه نخ بخریم و ‏رفت‌وآمد در این وضع خطرناک است. مدتی است کارها روی دست‌مان مانده و نتوانسته‌ایم بفروشیم. نمایشگاهی برگزار ‏نمی‌شود و مردم هم مشکلات دیگری دارند. کرونا شرایط‌مان را سخت کرده. قیمت مواد اولیه هم بالا رفته. آن اوایل نخ را کیلویی ‏‏۱۵۰۰ می‌خریدیم. آخرین باری که خریدم ۱۵ تا ۱۸‌هزار تومان شده بود. دیگر بعد از آن نتوانسته‌ام نخ بخرم.» وقتی آمنه و ‏بقیه زنان روستا کار را شروع کردند از سنت پارچه‌بافی‌شان فقط یک دستمال مانده بود. آنها این سنت را بازسازی کردند و مردم ‏هم اوایل علاقه نشان می‌دادند. یک ساعت طول می‌کشد تا یک متر از این پارچه‌ها بافته شود، تازه برای آنها که وارد باشند: ‏‏«برای اقامتگاه‌مان هم خیلی وقت است میهمانی نیامده. یک بار هم زمان سیل آسیب دید تازه بازسازی کرده بودیم و همین که ‏چند میهمان داشتیم کرونا آمد.»‏

روستاتیش ترکیب روستا و آتیش است. شرایط همان‌طور که برای همه کسب و کارها سخت شده، برای این پلتفرم و کسانی که از ‏این طریق محصولات‌شان را می‌فروشند هم سخت و پیچیده شده است. حدود ۳۰۰ نفر با روستاتیش کار می‌کنند: «از وقتی ‏شروع کردیم روزی نیست که درخواست نداشته باشیم که محصول ما را هم بیاورید در پلتفرم بفروشید. الان تکنولوژی خیلی ‏کمک‌رسان شده است و خیلی از افراد به صورت فردی خودشان در شبکه‌های اجتماعی محصولات‌شان را می‌فروشند. اما بسیاری از ‏مردم دانش این کار را ندارند یا  تکنیک‌ها را نمی‌دانند یا امکاناتش را ندارند. ما به آنها کمک می‌کنیم دیده شوند. آنها از بسیاری ‏از امکانات دیگر هم محروم‌اند. مثلا هیچ‌کدام نمی‌توانند وام صندوق کارآفرینی بگیرند. ضمانت می‌خواهد که ندارند و دویدن‌هایی ‏می‌خواهد که در مناطق حاشیه‌ای شرایطش را ندارند.» ‏به این مشکلات، شرایط اقتصادی و محدودیت‌های بیماری کرونا هم اضافه شده است. قیمت مواد اولیه تا ۱۰برابر افزایش ‏پیدا کرده اما آنها نمی‌توانند محصول‌شان را ۱۰برابر گران‌تر بفروشند چون بازار را از دست می‌دهند: «ما در نمایشگاه‌های مختلف ‏شرکت می‌کردیم و خودمان نمایشگاه می‌گذاشتیم که الان امکانش را نداریم. فروش اینترنتی هم به اندازه فروش حضوری نیست. ‏این تولیدات حس دارند، مردم از نزدیک وقتی آنها را لمس می‌کنند جذب می‌شوند و بازار ایجاد می‌شود. قبلا فروش شرکتی ‏هم داشتیم ولی الان آنها هم در نمایشگاه‌ها شرکت نمی‌کنند.» همه آن ۳۰۰ نفر چرخه اقتصادی‌شان اگر از گردش نیفتاده ‏باشد، کند شده است. ‏

فایزه درخشانی یکی از موسسان «دستادست» کرونا را یکی از سختی‌هایی می‌داند که به مشکلات دو‌سال گذشته اضافه شده ‏است. دستادست با ایده ایجاد یک تجارت عادلانه ۶سال است فعالیت می‌کند. موسسه دستادست تلاش می‌کند برای ‏معرفی و فروش تولیدکننده‌ها کمک کند، هر‌سال چند نمایشگاه حضوری برگزار می‌کند و به آنها در مورد شرایط بازار، ‏قیمت‌گذاری، طراحی و تولید محصول مشاوره و آموزش از راه دور می‌دهد:   «در این ۶سال توانستیم کمک کنیم که اعتماد به ‏نفس گروه‌ها در تولید محصولی که خاص و بومی منطقه خودشان بوده افزایش پیدا کند. سعی کردیم در طراحی محصول ‏کمک‌شان کنیم که با ترکیبی از توانایی خودشان و چیزی که در زندگی روزمره مردم کارایی دارد محصولاتی تولید کنند که بازار ‏فروش بهتری داشته باشد. البته ما بخشی از این فرآیند بودیم و این تولیدکننده‌ها خودشان هم مجزا برای دیده شدن تلاش ‏می‌کردند.» ‏در بیجار زن‌ها و مردها آن‌قدر تار و پود به هم گره زدند که نام شهر با اسم فرش و گلیم گره خورد. بافته‌هایی گران که البته به ‏اندازه قیمت واقعی برای بافنده‌ها درآمد نداشت. در این میان نسل جدید هم تلاش کردند این هنر را به شکل دیگری به مردم ‏عرضه کنند. شیما داوودپور و مادرش از جدیدترین گروه‌هایی هستند که با موسسه دستادست کار می‌کنند، آنها زیورآلات ‏گلیمی می‌بافند و آنلاین می‌فروشند: «نقشه کارها را خودمان می‌کشیم و خودمان هم می‌بافیم. فروش‌مان بعد از کرونا افت زیادی ‏داشت. به علت اینکه اکثر آدم‌ها این ریسک را  نمی‌کنند چیزی سفارش بدهند که جزو لوازم لازم نیست.
 
مواد اولیه هم گران ‏شده. یک کیلو بندی که از پشم گوسفند تهیه می‌شود ۷۰‌هزار تومان است و تزیینات فلزی هم افزایش قیمت داشته است.» شیما بیست‌وچهارساله است و درسش را که در رشته مهندسی خواند و کاری پیدا نکرد به شهر خودش برگشت و این کسب و کار را راه انداخت. ‏می‌گوید الان در بیجار هم بیشتر به فرش و گلیم روی آورده‌اند:  «اکثر مردم فرش بلدند و کارشان یک زمانی فرش بوده. زمانی که ‏در روستا بودند خانوادگی فرش‌هایی بزرگ می‌بافتند. فرش بیجار گران است اما باز هم آن پولی که واسطه می‌گیرد خیلی بیشتر از ‏پولی است که به دست بافنده می‌رسد.» کسب‌وکار شیما و مادرش هنوز کوچک است و پا نگرفته اما همین درآمد ناچیز برایشان ‏مهم است. قرارگرفتن در کنار گروه‌های دیگری که این ‌چنین کار می‌کنند، کمک می‌کند که همه‌شان بیشتر دیده شوند. ‏گروه‌هایی مثل دستادست و روستاتیش هم کمک می‌کنند تا کسانی که در حاشیه و نقاط دور از مرکز کاری راه‌ انداخته‌اند در مرکز و ‏شهرهای بزرگ صدایشان را به گوش همه برسانند و پایشان را به بازاری باز کنند که تا پیش از این راهی به آن نداشتند. داوودپور ‏می‌گوید: «جایی مثل دستادست چون خودش رسانه پرجمعیت‌تری است، برای دیده‌شدن کارها خیلی کمک‌مان کرد.»‏اما تورم و رکود دو ‌سال است که شرایط را برای این کسب‌وکارها که عمدتا زنانه هستند، سخت کرده است. درخشانی، کرونا و گرانی ‏اینترنت را هم دو مشکل دیگر می‌داند: «تحمل این ضربه‌ها برای کسب‌وکارهای کوچک خیلی سخت است. زنانی که در ‏روستاهای مختلف دارند محصول تولید می‌کنند فروش محصول‌شان وابسته به خدمات پست است و هزینه این خدمات هم از پاییز ‏سال قبل افزایش پیدا کرده. خیلی جاها به همان هم عمل نمی‌شود و مثلا می‌بینیم ناگهان دفاتر پیشخوان دولت دیگر پست ‏سفارشی قبول نمی‌کند و تولیدکننده مجبور می‌شود از پست پیشتاز استفاده کند که هزینه بیشتری دارد. کرونا هم در کنار این ‏مسائل هم رفت‌وآمد را برای خرید مواد اولیه و ارسال تولیدات سخت کرده و هم امکان نمایشگاه‌های حضوری را گرفته است. از نزدیک ‏دیدن برای خرید صنایع دستی اهمیت دارد.» در کنار آن هزینه اینترنت هم بالا رفت و بسیاری از گروه‌های به حاشیه‌ رانده‌شده به ‏وسیله دستادست به اینترنت وابسته شده بودند: «الان گروه‌های جدید دیگر نمی‌توانند موبایل بخرند، قدیمی‌ها از پس هزینه ‏اینترنت برنمی‌آیند و یک عکس هم نمی‌توانند بفرستند. اگر یک گوشی موبایل خراب شود هم دیگر نمی‌توان جایگزین کرد.»‏
 
کارگاه‌های تولیدی در زیرزمین‌های نمور و تاریک، سوءاستفاده از نیروی کاری که محتاج است و تحت هر شرایطی کار می‌کند؛ ‏زنان، کودکان، مهاجران. مینا کامران این تصویر را از برخی از کارگاه‌های تولید پوشاک ارزان می‌دهد و در مقابل از تجارت ‏منصفانه می‌گوید که با این شرایط فرق دارد: «ما می‌گوییم زنان باید به اندازه ارزش کارشان دستمزد بگیرند، قرار نیست نیروی کار را ‏استثمار کنیم. کار باکیفیت هم قیمت بالاتری خواهد داشت. تأکیدمان بر این است که جنس پنبه یا الیاف طبیعی باشد. ‏می‌گوییم زیاد نخرید ولی جنس خوب بخرید و بدانید پشت آن محصول چه اتفاقی افتاده و چه روندی طی شده است. این همان ‏ایده پایداری است که بر آن تأکید داریم.» ‏
درخشانی و همراهانش هم دستادست را با ایده تجارت عادلانه به راه انداختند. تجارتی که بیشتر سود آن به تولیدکنندگانی ‏می‌رسد که اغلب از گروه‌های به حاشیه رانده شده‌اند: «این تجارت ۱۰ اصل دارد و ما سعی می‌کنیم همه آنها را رعایت کنیم؛ ‏مثلا اینکه پرداخت عادلانه باشد، نابرابری در آن نباشد، کار کودک نباشد، به محیط ‌زیست احترام بگذارد، برای تولیدکنندگان ‏کوچک و محروم فرصت ایجاد کند و اصل‌های دیگری که در کنار هم این تجارت را عادلانه می‌کنند. اگر اتفاق بیفتد طبیعتا برای زنان فرصت ‏مهمی است.»‏مهرناز قنبرزهی گروه سوزن‌دوزی «ایران دوچ» را نزدیک یک‌ سال است که راه انداخته. زنان قبلا هم در منطقه شیرآباد و نعمت‌آباد زاهدان سوزن‌دوزی می‌کردند اما قنبرزهی ۶ نفر از آنها را دور هم جمع کرد و یک کار گروهی تشکیل داد: «اعضا را با ‏توجه به شناخت از محله انتخاب کردم. آن موقع کارشان کمتر بود اصلا سفارش کار نداشتند ولی ما کمک‌شان کردیم شناخته ‏شوند و سفارش کار پیدا کنند.» زنانی که قنبرزهی با آنها کار می‌کند درگیر تأمین معیشت خانواده بودند با همسرانی که یا ‏کارگرند و درآمد کافی ندارند یا از کارافتاده هستند: «اینجا مردها بیشتر کارگرند می‌روند زاهدان یا شهرستان‌های دیگر برای کار، زن‌ها ‏هم در خانه سوزن‌دوزی و خیاطی می‌کنند. اغلب تحصیلات‌شان پایین است و خیلی‌ها حتی شناسنامه هم ندارند؛ یعنی یارانه هم ‏نمی‌گیرند. مهاجر از افغانستان و پاکستان هم زیاد است.» زنان در این مدت کار کردند به این امید که سفارش‌ها بالا برود و ‏درآمدشان زندگی بهتری برای خانواده‌شان بسازد. درخشانی می‌گوید در همین فرصت کوتاهی که با این گروه کار می‌کنند ظرفیت ‏بهتری برایشان ایجاد شده و خود گروه هم گفته‌اند امیدوارتر شده‌اند و احساس بهتری دارند. زمانی که آنها به فکر رشد ‏محصولات‌شان بودند قیمت مواد اولیه بالا رفت. قنبرزهی می‌گوید: «ما لب مرز هستیم و نخ‌ها و پارچه‌هایی که لازم داریم از هند و ‏پاکستان می‌آید. مواد اولیه یا وارد نمی‌شود یا اینکه قیمتش دو سه برابر است.» در این مدت قدرت خرید مردم هم پایین آمده و به ‏علت کرونا امکان برگزاری نمایشگاه‌های حضوری هم نیست. این مسائل درآمدها را باز هم کمتر می‌کند:   «بهمن و اسفند که اوج ‏کارمان بود و توانسته بودیم بازار خوبی پیدا کنیم کرونا آمد. مجبور شدیم نمایشگاه‌ها را مجازی برگزار کنیم که به اندازه حضوری ‏فروش ندارد.»‏

چنین تجارتی که با تجارت عادی تناقض دارد به‌ سختی امکان‌ می‌یابد. درخشانی می‌گوید: «کارهایی که بقیه می‌توانند انجام ‏دهند که رقابت را برایشان راحت می‌کند ما انجام نمی‌دهیم. ما می‌گوییم در هر صورت باید حقوق کسانی که دارند کار می‌کنند ‏تضمین شده باشد. کمک ما به قدرتمندشدن و ایجاد فرصت برای آنهاست. ما که شروع کردیم سرمایه زیادی نداشتیم و در مسیر ‏هم سرمایه‌ای کسب نشده. همچنین قوانین حمایتی نداریم. در بسیاری از کشورها یک‌سری قوانین از چنین تجارتی حمایت ‏می‌کنند اما ما در ایران اصلا این مدل را نداریم.» ‏ ‏ تجارت عادلانه به زنان و گروه‌های دیگری که از بازار کار رسمی جا مانده‌اند، کمک می‌کند صدایشان شنیده شود و به آنها ‏کمک می‌کند که به شرایط استاندارد برسند. کمک به کسب‌وکار زنان علاوه بر افزایش مشارکت اقتصادی آنها، کمک به نسل ‏بعدی است: «آنها قدرت اثرگذاری بیشتری هم خواهند داشت.ما در مصاحبه‌هایی که با زنان تولیدکننده داشتیم از زبان خودشان ‏شنیدیم که راه‌انداختن این کسب‌وکار باعث شده صدایشان در خانه هم بیشتر شنیده شود، قدرت بیشتری کسب کرده‌اند و در ‏تصمیمات خانواده نقش بیشتری دارند. تحقیقات نشان داده که درآمد زنان بر سلامت، آموزش و آینده جامعه‌ای که دارد ساخته ‏می‌شود اثر زیادی دارد؛ چون زنان برای این موارد بیشتر پول خرج می‌کنند.» زنان بسیاری دارند از طریق این کسب‌وکارها به ‏بهبود شرایط زندگی خانواده و روستایشان کمک می‌کنند، اما روزهای سختی که در آن به سر می‌بریم امیدها را ناامید می‌کند. ‏درخشانی می‌گوید بعضی از تولیدکنندگان به علت افزایش هفتگی قیمت مواد اولیه کار را تعطیل کرده‌اند و همه دچار ‏استیصال شده‌اند. کامران هم می‌گوید امیدی به حمایت نیست اما دست کم جلوی پایمان سنگ‌اندازی نکنند. تعطیل‌شدن هر ‏کدام از این کسب‌وکارها تعطیل‌شدن یک امکان است برای قدرتمندشدن گروه‌های در حاشیه، برای جان‌گرفتن صداهایی که از ‏یاد رفته‌اند. ‏
مرجع : روزنامه شهروند