گروه سیاسی: مجلس این روزها با سه طرح انتخاباتی در سر خط خبرهای کشور است؛ سه طرحی که شروط تازه و سختگیرانهتری برای نامزدهای انتخاباتهای شوراهای شهر، مجلس و ریاست جمهوری در نظر گرفتهاند. در این بین خصوصاً سازوکار تعیین شده برای بررسی صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری بیشتر توجهات را معطوف خود کرده است. جایی که نمایندگان مجلس یازدهم علاوه بر تعیین ۲۵ شرط جدید برای احراز صلاحیت نامزدهای این انتخابات، فرآیندی نیز جهت انجام مصاحبه یا همان آزمون توسط شورای نگهبان از داوطلبان ریاست جمهوری طراحی کردهاند. علاوه بر اینها موضوع ارائه برنامه نامزدهای انتخاباتی به شورای نگهبان و تأیید آن هم بهعنوان بخشی از فرآیند بررسی صلاحیتها مورد انتقاداتی قرار گرفته است.عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی به بررسی برخی از ابعاد این طرحها پرداخته و معتقد است که شرایط تازهای که مجلس یازدهم در صدد الحاق آن به قوانین انتخاباتی کشور است نه تنها تناسبی با مطالبات و خواستههای عمومی در این خصوص ندارد بلکه درست در نقطه عکس آن قرار گرفته است.عبدی در گفتوگو با خبرآنلاین شرح میدهد که از نظر او دور خیز برای چنین تغییراتی ناشی از هراس تهیهکنندگان طرحها از جایگاه و مقبولیت سیاسیشان نیز میشود. به زعم این تحلیلگر اصلاحطلب آنها چون خود را از این حیث و در قیاس با رقبا در موقعیت مناسبی نمیبینند، قصد دارند تا با تنظیم فیلترهای نظارتی به نفع خود عملاً به حصول نتایج مطلوب خویش از فرآیند انتخابات کمک کنند.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح این گفتوگو است:
در یک ارزیابی کلی شما چه استراتژی یا دلایلی پشت طرحها و تغییراتی که بخشی از نمایندگان قصد دارند در قوانین انتخاباتی ایجاد کنند، میبینید؟
یکی از ویژگیهای هر جامعهای ثبات قوانین آن است. در سال ۱۳۰۷ قانون مدنی در ایران تصویب شد و تا سال ۱۳۵۷ تغییر خاصی در آن داده نشد. بعد از آن هم البته شاهد تغییر جدی نبودیم و در یکی دو مرحله که قصد تغییر آن را داشتند، مانند سرمهای که میخواستند به چشمش بزنند، کورش کردند؛ مانند مسأله سن رشد در دختران. بنابراین چرا یک قانون میتواند ۹۰ سال ثبات کامل داشته باشد ولی برخی دیگر مانند قوانین انتخاباتی ما هر سال دچار تغییراتی میشوند؟
چرا قانون انتخابات را اینقدر لکه گیری و صافکاری می کنند؟
دلیلش این است که آن قانوننویسی بر اساس یک پایه و چارچوب نظری صورت میگرفت و تا وقتی آن پایه و چارچوب نظری وجود دارد، آن قانون هم ثبات دارد و منظم و دقیق اجرا میشود. اما از آنجا که هنوز اساس و فلسفه انتخابات واقعی در ایران مورد پذیرش کسی در سیستم قرار نگرفته و به همین دلیل است که هر روز جایی از آن را دستکاری میکنند و اینقدر لکهگیری و صافکاری میکنند که اساساً شکل اصلی آن هم تغییر میکند. این اولین مسألهای است که درباره این موضوع میتوان به آن اشاره کرد که به نظر من ناشی از بی اعتمادی و عدم پذیرش اساس و اصل نهاد انتخابات در ایران از سوی برخیها میشود.نکته دومی که در این قضیه باید مورد توجه باشد، این است که بر اساس یک برداشت اشتباه، برخی فکر میکنند با تغییر قانون میتوانند مسائل را در کشور به نحوی که مطلوب میدانند، تغییر دهند. قانون مدنی درست است که یک قانون بود اما مبتنی بر یک سری واقعیتهای اجتماعی بنا شده بود و نمیخواست آنها را نادیده بگیرد. به عبارتی اول آن واقعیتها پذیرفته میشدند و بر اساس و مبنای آنها قانون تنظیم میشد. در واقع آنان نمیخواستند قانونی خلاف واقعیت جامعه را جعل یا وضع کنند، بلکه همان عرف موجود را تبدیل به یک متن منقح قانونی میکردند. در حالی که ما الان درباره اصلاحیه قانون انتخابات شاهد رخ دادن عکس این فرایند هستیم. به عبارت دیگر درباره انتخابات مردم یک چیزی میخواهند اما تهیهکنندگان این طرحها درصدد هستند که چیز دیگر را طراحی و اجرا کنند.
به نظر شما هدف چیست؟
هدف نهفته در این کار هم این است که بقای خودشان تثبیت و تضمین شود نه اینکه خواست عمومی را بازتاب بدهد و فکر هم میکنند با قانون میشود این کار را انجام داد. اما دست یافتن به چنین هدفی با این اقدام، شدنی نیست. یعنی غیرممکن است که بشود این اهدافی را که تهیهکنندگان این طرحها دارند با قانونگذاری جدید و از این نوع محقق کرد.در اینجا قانون میتواند یک پوششی باشد برای نادیده گرفته شدن واقعیت. اگر کسی نمیخواهد حاکمیت مردم را بپذیرد دیگر الزامی نیست که قانون انتخابات را عوض کند. به همین دلیل هم میبینید که این وضعیت در سیاست ایران به وجود آمده است. چرا ما در قانون مدنی این مشکل را نداریم؟ البته سالهای اخیر به دلیل اینکه واقعیت بیرونی جامعه تغییر کرده، قانون مدنی هم در برابر آن دچار عقبماندگی شده است. اما هنوز این عقبماندگی در برابر وضعیت مشابه در حوزه سیاسی اندک است. بنابراین مشکل اصلی این است که میخواهند با قانون بازی کنند و فکر میکنند با این کار میتوانند واقعیت را تغییر دهند، در حالی که قانون باید بازتاب واقعیت باشد نه ابزاری برای پوشاندن و دور زدن و مقابله با آن.چرا که اگر مخالف واقعیت شد، بی اعتبار میشود و به نتیجه نخواهد رسید. به نظرم این طرح یک معنای دیگر هم دارد که نباید آن را فراموش کنیم و آن اینکه نمایندههای فعلی مجلس به شکلی برآمده از همین نوع نگاه هستند که در این طرح بازتاب یافته. یعنی نتیجه نانوشته این طرحها تا قبل از این هستند. اینها در واقع در این چارچوب توانستند داخل مجلس بشوند، والا در یک چارچوب رقابتی بعید بود که ترکیب مجلس چنین باشد. بنابراین تمایل دارند تا به تداوم وضعیت خودشان با همین معیارها، صورت رسمیتری ببخشند. ولی واقعیت این است که قانون زمانی اعتبار و اصالت دارد که بازتاب دهنده عدالت و واقعیت اجتماعی باشد.
به فرض به سرانجام رسیدن این طرحها و تبدیل شدن آنها به قانون به نظر شما تأثیر عملی آنها چگونه خواهد بود؟ این تغییرات پیشنهاد شده برای قوانین انتخاباتی چه تغییراتی در نظام سیاسی به دنبال خواهند داشت؟
به نظر من نویسندگان این طرحها در واقع دارند همان ایده آقای حجاریان را پیاده میکنند که پیشنهاد کرده بود: «در انتخابات آتی فقط یک نامزد ازسوی شورای نگهبان برای تصدی سمت ریاستجمهوری معرفی و تأیید شود.» یادتان هست که چقدر همین جریان به ایده آقای حجاریان حمله کردند که شما حرف بی جایی درباره انتخابات ریاست جمهوری زدهاید و جمهوریت کشور را به تمسخر گرفتهاید. اما الان در عمل میبینیم که دارند همین کار را میکنند.
این تغییراتی که قرار است ایجاد شود در عمل به چیزی کم و بیش شبیه همان پیشنهاد آقای حجاریان منتهی میشود که تکلیف همه چیزها از قبل مشخص است. البته به نظر من نوشتن این قانون هم اضافه است زیرا اگر قبلاً انجام میشد شاید قدری تفاوت ایجاد میکرد اما الان همین تفاوت را هم ایجاد نمیکند. به خاطر اینکه با شرایط کنونی تقریباً کسی خارج از معیارهای محدود قانون نویسان نامزد نمیشود پس اساساً خیلی قضیه فرقی ندارد. مگر در انتخابات مجلس گذشته کسی نامزد شد؟ در آن انتخابات شورای نگهبان اصلاً مشکل چندانی نداشت یعنی نامزدهای اصلی که اگر میآمدند رد میشدند از اساس نیامدند. بنابراین مسأله اصلی این است که دیگر برای آن نیروی واقعی اجتماعی، انتخابات مسأله و اولویت نیست که مجلسیها نگران آن هستند و من نمیدانم چرا وقت و انرژی خود را صرف این موضوع میکنند، شاید به این علت که کار دیگری ندارند. ادامه وضع قانونی موجود حداقل به شکل صوری قانون را در یک چارچوب غیردموکراتیکتر نمیبرد.
اساساً طرح چنین پیشنهاداتی در مجلس را نشانه چه چیزی میدانید و از نظر شما دارای چه ریشههایی است؟
این اهمیت زیادی دارد که بدانیم ریشه این اقدامات چیست. بگذارید یک مقداری دقیقتر بگویم؛ ریشه این اقدامات به نظر من ترس است و نداشتن اعتماد به نفس. فرض کنید من یک کشتیگیر درجه یک باشم که از مسابقه دادن با هر کسی استقبال میکنم. چون به هر حال میدانم که توانایی لازم را برای برنده شدن دارم. اما چنانچه برعکس، اعتماد به نفس نداشته باشم، مدام افرادی که باید با آنها رقابت کنم را محدود و محدودتر میکنم. در واقع از طریق محدودیتهایی که تعیین میکنم، میخواهم بگویم که حاضرم با چه کسانی رقابت کنم و از رقابت با چه کسانی ابا دارم.
بعد اگر ضعف من جدی باشد آخرش میبینم که یا با خودم تنها میمانم یا با رفیقی که از قبل گاوبندی کردهام، باید رقابت کنم. این ناشی از اعتماد به نفس نداشتن است. این برای یک کشتیگیر بسیار زشت است که قبل از رقابت همه را محدود کند. دیگران به او چه خواهند گفت؟ اولین چیزی که میگویند این است که تو اصلاً کشتیگیر نیستی که به چنین روشی متوسل شدهای. در اینجا هم مسأله همین است؛ طراحان این دست طرحها دارند دقیقاً در همین مسیر میروند. حالا اسم این را میخواهند قانون بگذارند یا هر چیز. این در اصل ماجرا هیچ تغییری ایجاد نمیکند. حتی اگر اسمش هم قانون باشد باز هم مسألهاش همان است که حاضر نیستند با کسی رقابت کنند.
دلیلش هم کاملاً واضح است؛ اگر به خودشان، عملکردشان و مقبولیتشان ایمان داشتند حاضر میشدند که همه وارد صحنه انتخابات شوند چون میدانستند که قدرت، توان و مقبولیت لازم را برای شکست دادن بقیه دارند. مصداق آن هم «خودگویی و خود خندی» میشود. اینکه رقابت بسیار محدودی طراحی و ایجاد کنید و بعد خودتان شرکت کنید و خودتان هم با داوری خودتان برنده شوید، اسمش را نمیتوان رقابت و انتخابات گذاشت. مرحوم آذری قمی یک بار جملهای گفت که بسیار مشهور شد و اینها دارند همان را پیاده میکنند.در واقع میخواست توضیح دهد که انتخابات این نیست که بتوانید هر چیزی را انتخاب کنید. میروید در مغازه میوهفروشی و میخواهید گلابی بخرید، اگر یک کیلو گلابی آنجا باشد باید همان را بخرید و خانه ببرید و امکان انتخاب ندارید. اینها همان یک کیلو گلابی را با هر کیفیتی، چه خوب و چه بد گذاشتهاند و بالاخره یک نفر هم پیدا میشود که یک کیلو گلابی بخواهد و آن را با خود ببرد. اما در مجموع به نظر می آید که با قانون نمیشود واقعیت را تغییر داد. طراحان این طرحها دارند قلب واقعیت میکنند و این قانون به نظر من البته اثر تعیین کنندهای هم در شرایط فعلی در انتخابات ندارد.
به هر حال در صورت تبدیل شدن این طرحها به قانون، تغییراتی وسیع در نظام انتخاباتی کشور خصوصاً از حیث بررسی صلاحیت داوطلبان صورت خواهد گرفت. چطور شما این تغییرات را دارای اثر تعیینکننده نمیدانید؟
به خاطر اینکه چه این قانون باشد و چه نباشد برای گرم کردن فضای انتخاباتی کشور مشکل جدی وجود دارد. تا وقتی ارادهای شکل نگیرد که مشارکت همگانی با حضور همه نیروها را به رسمیت نشناسد، اینها بیشتر یک جملات قانونی است که همیشه بوده. البته یک سری چیزها در این طرحهای انتخاباتی واقعاً نوبر است و معلوم نیست بر چه اساس و با چه منطقی طراحی شده است. گویی رئیس جمهوری و نمایندگان مجلس کلاس اکابر هستند که باید بروند و بنشینند در شورای نگهبان و آزمون پس بدهند.
سالهاست بخشی از فعالان و ناظران سیاسی خصوصاً در جریان اصلاحطلب از لزوم ایجاد تغییرات و اصلاحات اساسی در نظام انتخاباتی کشور سخن گفتهاند. تغییرات پیشنهاد شده در این سه طرح چه نسبتی با اصلاحات مورد نیاز قوانین انتخاباتی ایران در راستای استاندارد کردن نهاد و فرآیند انتخابات دارند؟ فاصله اصلاحات مورد نیاز قوانین انتخاباتی کشور با این پیشنهادات چقدر است و چه مختصاتی دارد؟
این طرحها درست در جهت عکس مسائلی است که خصوصاً در دو دهه اخیر برای اصلاح نظام انتخاباتی روی آن تأکید شده. من معتقدم این طرح را برای این دادهاند که خیلی صریح و روشن این پیام را بدهند که دیگر انتخابات در کشور موضوعیتی ندارد و چیزی شبیه همان تعیین نخستوزیر است اما با این فرایند و سر و شکل. دلیل این که میخواهند این گونه رئیس دولت را انتخاب کنند، این است که جرأت تغییر قانون اساسی را ندارند تا رسماً دست به این کار بزنند. یعنی به گمان من از انجام رفراندوم قانون اساسی توسط مردم واهمه دارند.
تغییرات پیشنهاد شده چه تأثیری در ابعاد مختلف سیاست ورزی طیفها و گروههای مختلف میگذارند؟ به عبارتی جغرافیای گروههای سیاسی با این تغییرات قانونی چه تغییراتی تجربه خواهد کرد؟
تأثیری که روی سیاستورزی میگذارد این است که پیام روشنی میدهد که هیچ راه قانونی برای حضور غیر از یک مجموعه بسیار محدود وجود ندارد.پیامش این است که ما به دلیل فقدان توانایی قادر به رقابت برای کسب رأی مردم نیستیم و به مرور ضعیف تر هم خواهیم شد لذا انحصار را برگزیدهایم. طبیعی هم هست که اتخاذ این شیوه بخش زیادی از گروهها و فعالان سیاسی را یا به سوی سکوت میکشاند یا به سمت تقابل سوق میدهد یا درگیر شیوههای دیگری از فعالیت میشوند. اما مهم این است که ارتباط آنها را با ساخت سیاسی و نظام اجرایی به کلی قطع میکند.
به نظر شما این طرحها را چقدر باید جدی گرفت؟ به این معنا که آیا از نظر شما اجماعی برای به سرانجام رسیدن آنها در سطوح مختلف و مؤثر وجود دارد و حاصل جمعبندیهایی در این سطوح هستند یا فقط مربوط به خواستههای بخشی از نمایندگان فعلی میشوند و میتوان چندان آنها را جدی نگرفت؟
در مورد جدی بودن این طرحها، به نظرم عملاً چنین طرحهایی همین الان در اجرا وجود دارند ولی خب یک جریانی هم پیگیر آن است که این روش را رسماً تبدیل به قانون کند. در واقع فکر میکنم یک مجموعه از ایدهها هست که یکی از آنها همین طرحهای انتخاباتی هستند. مثلاً در قم هم یک روحانی متنفذ گفته که این کتابهای نجس غربی را نخوانید چون منحرف میشوید احتمالاً آنها را هم بسوزانند. اینها یک مجموعه از مسائل و تحلیل، در چارچوب نگاه ویژه به دین و سیاستورزی هستند که به صورت یک کلیت به هم پیوسته از قبل حرفشان را میزدند اما الان دارند خودشان را در ساخت قدرت متبلور میکنند.