گروه فرهنگی: کریستوفر نولان همواره ورای حیطههای مرسوم فیلمسازی در جستوجوی خلق یک تجربه شهودی از برایند استدراک حسی و استنتاج فکری مخاطب بوده است و به همین علت در سینمای معاصر هیچ فیلمسازی به اندازه نولان از لحاظ توانمندی در خلق آثاری که همزمان مخاطب عام و خاص را به وجد آورده باشند، موفق نبوده و به اعتبار همین هوشمندی و کاردانی است که آثارش به مثالی از فیلمهای ساختارشکن و تجربی در ابعاد سینمای جریان اصلی تبدیل شدهاند.این توانایی نولان بیش از هر عاملی منبعث از فرایند ماهرانه همنشینی ایدههای اولیه ثقیل و بدیع با پیرنگهای قصهگو بوده است، بهعبارت دیگر به همان میزان که ایده ناظر بر فیلمهایش خاص و تازه جلوه میکنند روایت داستانهایش نیز به قدری از خاصیت درگیرکنندگی برخوردارند که توازن لازم برای حفظ انسجام آثاری جذاب را پیدا کنند.در این دستاوردها نقش و سهم جاناتان نولان به مثابه مغز متفکر پشتیبان کریستوفر همواره محفوظ بود تا اینکه مشغولیت وی به پروژههای بلندمدت تلویزیونی، پس از پایان سهگانه «شوالیه تاریکی» موجب انشقاق این اتاق فکر شد.البته دو اثر بعدی نولان به ترتیب فیلم «میانستارهای» به علت از قبل آمادهبودن فیلمنامهاش و فیلم «دانکرک» به دلیل ماهیت ژنریکبودنش از این فقدان لطمه اساسی نخوردند پس باید فیلم «تنت»/انگاره را نخستین چالش تماموکامل انفرادی کریستوفر نولان بدون دستیاری هوش برادرش محسوب کرد، همانطور که این فیلم شانس بهرهگیری از موسیقی متن هانس زیمر را نیز به دلیل اشتغال وی در پروژه «تلماسه» دنی ویلنوو از دست داده است.عملیات تروریستی اُپرا در سکانس ابتدایی «تنت»، که از لحاظ کوبندگی یادآور افتتاحیه بهیادماندنی شوالیه تاریکی است، یک پروژه عظیم دیگر به سبک مألوف نولان را نوید میدهد. اما این شروع برقآسا در ادامه بلافاصله بدون هیچ پیشداستان و مقدمهای وارد پلات مرکزی خود میشود، آن هم به نکوهیدهترین شکل ممکن؛ توضیحات علمی مستقیم و مفصل که در «تنت» به مراتب از «میانستارهای» گیجکنندهتر است به نحوی که مخاطب باید از همان ابتدا ششدانگ حضور ذهنش را به کار گیرد که مبادا از رگبار پرشتاب این دیالوگهای متکلف و متداخل عقب بماند.
از همین نقطه مأموریت جاسوس مخفی فیلم با بازی جان دیوید واشنگتن بدون فوت وقت آغاز میشود و از آنجایی که فرجهای برای شناسنامهدارکردن، انگیزهتراشی و بسط کاراکتر در کار نیست این مأمور مخفی بسیار خشک و آهارزده همچون یک رُبات بدون برانگیختن هیچگونه سمپاتی به پیش میرود، ایرادی که بیش از مرتبطبودن با انتخاب بازیگر و شیوه نقشآفرینیاش، از سهلانگاری و تختبودن فیلمنامه برخاسته است.در مقام مقایسه میتوان عنصر گسترش شخصیت را با آثار قبلی نولان سنجید؛ از جمله پرداخت کاراکتر کاب (لئوناردو دیکاپریو) در تلقین و سرمایهگذاری عاطفی درام روی رابطه کوپر (متیو مککانهی) و دخترش در «میانستارهای»، پیش از درگیرشدن هریک از آنها در مأموریتهایی غامض، که در هر دو فیلم بیلدآپ لازم برای پیگیری وقایع پیشرو را فراهم میکرد.اما در «تنت» شخصیتپردازی سهو، که جز تا حدودی در مورد بین (تام هاردی) در قسمت سوم تریلوژی دارکنایت در کارنامه نولان سابقه نداشت، دامن همه کاراکترها را گرفته و زمانی که باید صرف خردهپیرنگها و عمقبخشی به کاراکترها میشد، جایش را به توضیحات مفصل در باب مکانیسم فیزیکی وارونهسازی زمان و صحنهپردازیهای حادثهای داده و لاجرم توازن فوقالاشاره میان ایده ناظر و پیرنگ که نقطه قوت آثار نولان برشمرده میشد،در «تنت» بهطور مطلق از میان رفته چراکه به همان اندازه که کانسپت فیلم پیچیده و صعبالفهمتر از همیشه است، پلات محوری از فرط تکخطی و در مقاطعی پیشپاافتاده بودن از یک فیلم جاسوسی تیپیکال فراتر نمیرود، همچون نمونهای میانهحال از مجموعه جیمز باند که تنها بهطور تصنعی و ناضروری بغرنج شده است.
فیلمنامه در اقدامی عاجل برای بلعیدهنشدن در چنبره ایده مهیبش و خالینماندن عریضه درام، خردهپیرنگ پیوند عاطفی نقش اول فیلم را با زنی به نام کَت (الیزابت دبیکی) در خود گنجانده که به نوبه خود نقض غرض است؛ چراکه استفاده {در واقع سوءاستفاده} یک جاسوس از یک زن شبهفتّان در پی همسوشدن مقطعی اهدافشان، طبق فرمول ژانر جاسوسی قابل قبولتر است تا اینکه یکباره انگیزه نجات این زن مستأصل از دست شوهر شرورش آندری (کنت برانا) عامل تحریک محوری روایت شود.
محرکی که از مهر این مادر به پسربچهاش نشئت گرفته؛ کودکی که در کل فیلم بیش از چند ثانیه حضور ندارد!! یعنی انگیزه جلوگیری از فاجعهای به وسعت زیروروشدن اتمی جهان توسط یک عاطفه سطحی و درنیامده مأمور نسبت به یک مادر و فرزند، تحتالشعاع قرار میگیرد.رابطهای که نپذیرفتنیبودنش عاطفیترین صحنههای فیلم را از هر حس و هیجانی تخلیه کرده است. تمهید نولان برای نقشبخشی به حاشیه صوتی نیز که در «دانکرک» از طریق فروکاستن اصوات پیرامونی و سکوت محیط در حواس مخاطب رخنه میکرد، در «تنت» جایش را به آمبیانس پرسروصدایی داده که نهتنها مثل «دانکرک» در قالب تماتیک به وحدت نمیرسد بلکه دست به دست ریتم و تمپوی دائمالتزاید فیلم داده تا مخاطب را بهجای مجذوبکردن، مرعوب و معذب کند.به دلیل این آفتها، تعلیق در تمام فرازهای فیلم از جمله ماجرای سرقت نقاشیهای جعلی و تصاحب پلوتونیوم و ایجاد دنیای موازی، هرگز به سطح آثار قبلی نولان نمیرسد و حتی صناعت بکر و بهاصطلاح نولانی ایده وارونگی و حرکت معکوس در زمان تنها در نخستین سکانس اتومبیلرانی گیراست و در ادامه تأثیرش را نزد مخاطبی که هوش و حواسش در غرقابه وقایع گم و محو شده، از دست داده و گاه مانند تماشای مجدد نبرد تن به تن فرودگاه اُسلو ملالآور است.در نهایت نیز اعجابی در تماشای لشکری که به ساختمانهای شهرکی خالی شلیک میکنند و گردوغبار هوا برعکس حرکت میکند باقی نمیماند و برخلاف پایانبندی آثار قبلی نولان که مخاطبش را به تماشای مجدد خود مجاب میکرد، در این فیلم احتمال ترغیبشدن مخاطب کلافه از اینکه حساب قصه از دستش دررفته، به نیمهکاره رهاکردن فیلم بیشتر است.
با وجود چنین نقصانهایی حتی بحثهای فرامتنی محلی از اعراب پیدا نمیکند، دیگر اینکه در قاموس عینیتگرایی نولان، آنارشیسم جوکر مذمومتر است یا پوپولیسم رأسالغول یا آثارش خندق حائل سرمایهداری در برابر الیگارشهای برخاسته از مارکسیسم هستند، مطرح نیست؛چراکه اهتمام مجدانه نولان تنها به طرح تئوری فیزیکی خود معطوف شده است. جای تعجب است که ریزبینی در این بخش تا جایی است که شخصیتها در ساحت وارونگی نیاز به اکسیژن داشته و برایشان ماسک تعبیه شده است ولی از چنین دقتنظری در ساختار فیلمنامه و تکوین هسته دراماتیکش خبری نیست.مواردی از جمله توئیست نهایی پردهبرداری از هویت نیل (رابرت پاتینسون) از فرط توضیحناپذیری محتاج یک فیلم مجزا هستند، کاراکتری که کل فیلم پادرهواست و در خلال دیالوگهای مبهم و باسمهایاش انگار آخرین یافتههای علمی از آسمان وحی میشود.حال آنکه بسیاری فیلمهای علمی تخیلی با قوانین خودگردان پیش رفته و حتی تئوریهای علمی در آنها زیر سؤال میرود، اما دنیای داستانشان بینقص مانده؛ چراکه وقتی با سینما سروکار داریم، یک دروغ باورکردنی بر واقعیت باورنکردنی، ارجح است. اگرچه عظمت وجود هر نابغهای در نامحدودبودن دنیای فکر اوست، اما کریستوفر نولان برای استمرار جولاندادنش در پهندشت سینما نیازمند رجعت به درامهای شخصیتپردازانهتری است؛چراکه ظاهرا سندرُم خودایمنی، نبوغش را چنان به حاشیه رانده که کیسه تمجید هوادارنش نیز ته کشیده، گویی پشت دوربین «تنت» یک فیلمساز تازهکار است که برای تقلید از نولان یک فیلم نولانی ساخته و حاصلش به فیلم سترونی که در واقع بیشتر به پارودی آثار قبلی خود نولان میخورد، منجر شده است.