گروه جامعه: رسول ایراننژاد، شیوا محمدپناهی، آنیتا، آرمین و آرتین. پدر، مادر و فرزندانی که از سردشت راهی آبهایی به مقصد فرانسه شدند، اما دریای توفانی رویای آنها را بر باد داد.طبق گفتههای برادر پدر این خانواده، آنها تابستان از ایران رفتهاند. درآمد کارگری ساده پدر را و هرچه داشته و نداشتهاند نقد کردهاند و غیرقانونی به ترکیه رفتهاند، از آنجا به ایتالیا. بعد از توقفی ۲۰روزه در ایتالیا، به فرانسه رسیدهاند. مقصدشان بریتانیا بوده و ۲ بار پیش از اقدام آخر از طریق دریا، تلاش کردهاند غیرقانونی مرز را رد کنند و وارد بریتانیا شوند؛ جایی که خیال میکردهاند روزی ۱۰۰ پوند درآمد خواهند داشت و قرضهایی را که گرفتهاند پس خواهند داد و خوشبخت خواهند شد.
حالا اما عزاداران این داغ بزرگ در ایران تنها خواستهشان بازگشت اجساد به کشور است. بازگشتی که به گفته پسرعموی رسول ایراننژاد، بیش از یک میلیارد هزینه میبرد.
یک میلیارد پول از کجا بیاوریم؟
جلال ایراننژاد پسرعموی رسول ایراننژاد و یکی از عزاداران این روزهای این ۲ خانواده است. او با وجود حال بدی که دارد تصمیم میگیرد گفتوگو کند: آخرین خبری که ما به دادهاند این است که فرانسه به خاطر شیوع شدید ویروس کرونا در قرنطینه به سر میبرد و محدودیتها در این کشور بسیار شدید شده است.به همین دلیل هم اصلاً به کار ما رسیدگی نمیشود. در ضمن خواهر همسر پسرعموی مرحوم من هم که در این کشور زندگی میکند از سفارت ایران در فرانسه پیگیریها را انجام داده است و گفتهاند مبلغی که برای ارسال اجساد باید پرداخت کنیم از یک میلیارد تومان هم بیشتر است. خانواده ما در حد و توانی نیست که بتواند چنین مبلغی را تهیه کند. جستوجوها برای فرزند چندماهه آنها هم حالا دیگر به پایان رسیده و خب ما میدانیم این جمله یعنی چه؛ یعنی آن طفل معصوم هم مرده و این یعنی داغی بزرگ برای همه ما.او معتقد است پسرعمویش فقط به دنبال سعادت فرزندانش بود: آنها برای آینده فرزندانشان خطر را به جان خریدند. فقط به خاطر اینکه میخواستند بچههایشان زندگی بهتری داشته باشند و دشواریهایی را که اینها تحمل میکردند دوباره در زندگی متحمل نشوند. این خانواده جز آرامش و خوشبختی چیز دیگری نمیخواست اما مرگ نصیبش شد.تصمیم این خانواده البته مخفی هم نبوده و بستگانشان هم از ماجرا اطلاع داشتند: همه ما خبر داشتیم. چند سالی بود که پسرعموی من تلاش میکرد. یک زمین هم برایش به ارث رسیده بود که چند سال پیش توانسته بود آن را حدود ۸۰ میلیون تومان بفروشد. حدود ۴۰۰ میلیون تومان هم قرض کرده بود. او یک کارگر ساده بود و همسرش هم شغلی نداشت. هزینه زندگی اما بالا رفته بود و هر سال از سال گذشته توان مالیشان کمتر میشد. ما نظری نمیدادیم چون میدانستیم که این تصمیم به چه دلیلی گرفته شده است. پدر و مادرشان به هیچ عنوان راضی نبودند. خیلی میترسیدند و نگران بودند که اتفاق بدی رخ دهد اما آنها هم فکر نمیکردند واهمهای که از یک اتفاق بد داشتند به چنین بلای بزرگی ختم شود.طبق خبرهای رسیده گفته میشود ۲ نفر از واسطههای رفتن این خانواده به کانال مانش هم دستگیر شدهاند. او با تایید این خبر توضیح میدهد: بله، قاچاقچیها اطلاع داشتند اما به خاطر پولشان چیزی نگفتند. نمیدانم چطور میخواهند با وجدانشان کنار بیایند. نمیدانم چطور میخواهند خودشان را قانع کنند که حالا جماعتی را عزادار کردهاند. اوضاع در خانواده ما به شکلی است که نمیدانیم برای چه کسی گریه کنیم. داغ کدام یک از آنها را به جان بخریم؟ برای کدام یکشان عزاداری کنیم؟
میخواهیم حداقل برای ۵ عزیز ازدسترفتهمان یک سنگ قبر داشته باشیم
حالا تنها خواسته این خانواده داغدار بازگشت عزیزانشان است: تنها درخواست ما از دولت فرانسه این است که حداقل اجساد عزیزانمان را به ما تحویل دهد. هرچه زودتر در این امر با ما همکاری کند تا حداقل بخش اندکی از دردهای این خانواده تسکین پیدا کند.به خاطر کرونا نشد هیچ مراسمی بگیریم. خودمان در خانه و در کنار هم برای پنج نفر از عزیزانمان گریه کردیم و سوختیم و مجلس ختم گرفتیم. دستکم بتوانیم برای از دست رفتگانمان یک سنگ قبر بگیریم شاید کمی این دردی که در دلمان موج میزند هم آرام گیرد. هیچ مسئولی نه از ایران و نه از فرانسه با ما تماسی نگرفته است. انتظار داشتیم مرگ پنج شهروند سردشت سبب شود که حداقل فرماندار سردشت یک فاتحه بخواند و یک تسلیت بگوید، اما دریغ از چنین چیزی. ما هیچ خواسته خاصی نداریم فقط میخواهیم دولتها همکاری کنند و اجساد عزیزانمان به کشورشان برگردد. همین.در این روزها برخی گفتهاند با این هزینهای که برای رفتن از ایران آن هم به این شکل صرف شد آیا امکان زندگی در داخل کشور وجود نداشت؟ این شهروند سردشتی در پاسخ به این سوال میگوید: اینجا یعنی سردشت چیزی تحت عنوان امکانات وجود ندارد. در کل شهر ما یک کارخانه نیست و حتی در کل کردستان هم بگردید به سختی میتوانید چنین جایی پیدا کنید. کار نیست. تنها منبع درآمدی خانوادهها از مرز و سه بازارچهای است که حالا فقط یکی از آنها باز است و ۵۰ نفر میتوانند در آن کار کنند. سایر جمعیت ۹۰ هزار نفری این شهر از کجا باید تامین درآمد و هزینه کند؟ وقتی دیگر با ۵۰۰ میلیون تومان هم به سختی میشود خانهدار شد، چطور میتوان خرج یومیه را پرداخت کرد؟