گروه جامعه: دیگر نمیتوانم با همسرم زندگی کنم. بارها به خاطر فرزندانم از گناهان او گذشتم تا آن ها فرزندان طلاق نشوند و آیندهای تاریک نداشته باشند اما وقتی همسرم فریاد زد که نمیتواند به خاطر بچهها از زندگی خودش چشم پوشی کند، دیگر ...این؟ها بخشی از اظهارات مرد جوان 34سالهای است که برای جدایی توافقی از همسرش وارد کلانتری شده بود. او در حالی که بغضی مردانه گلویش را میفشرد، نگاهی عاشقانه به فرزندان خردسالش انداخت و درباره ماجرای ازدواجش به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری سیدی مشهد گفت: حدود 10سال قبل به خواستگاری دختری رفتم که مادرم او را پسندیده بود.«آزیتا» به تازگی دیپلم گرفته و از طریق همسایگان به مادرم معرفی شده بود. خلاصه من و آزیتا در حالی به صورت سنتی ازدواج کردیم که او سومین فرزند یک خانواده هفت نفره بود و پدرش با کارگری و زحمت کشی هزینههای زندگی آنها را تامین میکرد. من هم که احساس میکردم او دختری رنج کشیده است و میتواند شریک خوبی برای من در زندگی باشد، با او ازدواج کردم.اما مدتی بعد و در حالی که دخترم به دنیا آمده بود، او را به همراه مردی غریبه داخل خودرو مشاهده کردم و با پلیس تماس گرفتم. با این حال زمانی که پدر و مادرش متوجه ماجرا شدند و او را سرزنش کردند، من هم تصمیم گرفتم به خاطر دخترم از گناه او بگذرم.این گونه بود که آن ماجرا را به فراموشی سپردم و به زندگی مشترک با آزیتا ادامه دادم. اما رفتارهای غیراخلاقی او پایانی نداشت و به همین دلیل فضای سرد و بیروحی بر زندگی ما سایه افکنده بود. دیگر من هم نمیتوانستم آن عشق و محبت حقیقی را به او هدیه کنم.
همسرم بارها گفت که مرا دوست ندارد و میخواهد از من جدا شود، این در حالی بود که پسر کوچکم نیز تازه به دنیا آمده بود و من نمیتوانستم با آینده آنها بازی کنم، چرا که به عاقبت طلاق میاندیشیدم و میدانستم فرزندانم قربانی هوسرانیهای مادرشان خواهند شد و آینده سیاهی در انتظار آنهاست.
به همین دلیل این شرایط سخت را تحمل میکردم تا حداقل آینده فرزندانم تباه نشود ولی متاسفانه همسرم دست از رفتارهای زنندهاش بر نمیداشت. تا این که مدتی قبل زندگی من و آزیتا در تنگناهای زجر آوری قرار گرفت. او دیگر فرزندانش را رها کرده بود و هیچ توجهی به من نداشت و مدام در لاک تلفن همراهاش فرو رفته بود.وقتی پنهانی تلفناش را بررسی کردم، تازه فهمیدم او با یک راننده مسافربر رابطه غیراخلاقی دارد و صداهای ضبط شدهاش از قرارهای عاشقانه آنها حکایت میکند و حتی به منزل او نیز رفت و آمد دارد. این بود که برای آخرین بار با او به گفتو گو نشستم اما زمانی که فریاد زد «من نمیتوانم زندگی خودم را فدای فرزندانم بکنم» دیگر تصمیم به طلاق توافقی گرفتم و ...شایان ذکر است، به دستور سرگرد احسان رسایی (رئیس کلانتری سیدی) پرونده این زوج جوان توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسیهای ویژه قرار گرفت.