گروه جامعه: وقتی صحبت از کودک میشود، ناخودآگاه صدای خنده، شیطنت و بازیهای کودکانه به ذهن میرسد، اما هستند کودکانی که سهم آنها از زندگی شیشه، تریاک، خماری، نشئگی و کارتن خوابی است. آنچه در ادامه میخوانید، سرنوشت سه کودک از میان کودکانی است که یا معتاد به دنیا میآیند و یا در پای بساط پدر و مادر بخوری میشوند و بعد هم در کنار آنها به یک مصرفکننده مواد تبدیل میشوند. کودکانی که برای تامین مواد خود مجبور به دزدی، نگهداری مواد و بعضا فروش مواد میشوند. کودکانی که مجبور به کارتن خوابی نیز میشوند. این کودکان پس از گذران سختیهای فراوان و رنج ترک اعتیاد امروز در حالیکه روزهای پاک زندگیشان را تجربه میکنند، آروزهای بسیاری برای آیندهشان در سر دارند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند.موقع ناهار است و من منتظرم تا پسران سرای نور را بعد از صرف غذایشان ببینم. رامین اولی پسری است که نزد ما میآید. او ۱۴ سال دارد و اهل بم است. برایم غیرقابل باور است، پسربچهای مانند او روزی، مصرفکننده مواد مخدر بوده و با کلمههایی مثل خماری، نشئگی، هرویین و حشیش آشناست، پدرش به تریاک اعتیاد داشته و پس از ترک مواد با زن دیگری ازدواج کرده و رامین، برادران و مادرش را ترک میکند، رامین با اشاره به اولین باری که مواد مصرف کرده میگوید: ۷ساله که بودم پسر همسایهمان که خانوادگی در کار خرید و فروش مواد مخدر بودند به من ناس داد و من هم ناس انداختم و خوشم آمد و هر روز میرفتم و از او ناس میگرفتم. کلاس اول بودم و برای بازی در کوچه از مدرسه فرار کرد. گاهی اوقات هم برای اینکه پول ناسم را به پسر همسایهمان بدهم، بجای اینکه به مدرسه بروم در میدان نزدیک خانهمان تقویم میفروختم.
در خانه من را با زنجیر به میله میبستند تا فرار نکنم
یک روز خانمی را در پارک دیدم که مواد میکشید؛ کنارش رفتم و از او پرسیدم این سفیدها چیست؟ آن زن که همه او را «نصرت» صدا میکردند، به من گفت این گرد سفید دوا است؛ میخواهی بکشی و همانجا به من یاد داد تا هروئین بکشم.وی درباره شروع مصرف هروئین و حضورش در سیاه خانه ادامه میدهد: یک روز خانمی را در پارک دیدم که مواد میکشید، کنارش رفتم و از او پرسیدم این سفیدها چیست، آن زن که همه او را «نصرت» صدا میکردند، به من گفت دوا است؛ میخواهی بکشی و همانجا به من یاد داد تا هروئین بکشم، روز بعد دوباره رفتم پیش او و همراهش به سیاه خانه رفتم. در آنجا، همه افراد از زن، مرد و بچه مواد مصرف میکردند و همان جا شب را سپری میکردند. در آنجا هیچ کسی خانه ندارد و در زیر یک ساختمان نیمهکاره بلند همه جمع میشدند و مواد مصرف میکردند. رامین پس از شروع مصرف هروئین بدون اطلاع به خانوادهاش به سیاه خانه میرود و مدتی در آنجا میماند، وی خاطرنشان میکند: بعد از مدتی خانوادهام من را پیدا کردند و به خانه بازگرداندند. در خانه من را با زنجیر به میله میبستند که فرار نکنم. برادرانم من را با شلنگ و کابل و میله زدند، اما ما در خانه کلیدهای زیادی داشتیم، یک روز هم من یک کلید را پیدا کردم که به قفل زنجیری که با آن بسته شده بودم، میخورد؛ من هم آن را باز و فرار کردم.
شیطان گولم زد؛ قصد این کارها را نداشتم
رامین با لهجه شیرین کرمانیاش در حالی که میگوید، شیطان من را گول میزد و من قصد نداشتم، این کارها را کنم، ادامه میدهد: یکبار هم زیر پل بعثت رفتم و با یک خانم ساقی آشنا شدم و او به من شیشه داد. حدود یک ماهی همراه سمیرا در آن پارک بودم و برایش مواد میفروختم. او هم به من شیشه میداد و من شیشه میکشیدم.سمیرا ساقی خیلی بامرامی بود، البته یکی دو بار هم ما را گرفتند.وی درباره روزهای ترک اعتیاد خود خاطرنشان میکند: در بهشت زهرا در حال فروختن فال بودم، اما اورژانس اجتماعی من را گرفت و اول برای ترک بردند، آن روزها خیلی سخت گذشت و بسیا درد داشتم و بعد از اینکه ترک کردم من را به این جا آوردند.
دوست دارم پلیس شوم
رامین درباره رویاهایش اینطور میگوید: من فیلمهای بورسلی را نگاه میکنم و کونگفو را خیلی دوست دارم. این جا هم خیلی خوب است و دوستش دارم. دوست دارم پلیس شوم.سعی میکنم خوب درس بخوانم تا بتوانم مامور نیروی انتظامی شوم.
مادرم برای آرام کردنم به من هروئین داد
بچه که بودم یک روز پلاستیک باقی مانده مواد مادرم را روی بخاری گذاشتم که آتش گرفت و انگشتانم سوخت. درد زیادی داشت و من بسیار گریه میکردم؛ مادرم برای این که آرامم کند، به من هروئین داد. پدرم به او گفت این کار را نکن ولی او به من مواد داد. از آن به بعد هر وقت مصرف میکرد، من هم کنار او مینشستم و میکشیدم. مهدی نوجوان ۱۴ ساله بازیگوشی است که اگرچه امروز او شهردار آشپزخانه است، اما به دلیل صحبت با ما، از دوستانش خواست تا به جای او ظرفها را بشویند. او حدود دو ماه است به مرکز سرای نور جمعیت طلوع بینشانها آمدهاست، مادر مهدی به هروئین یا همان دوا و شیشه معتاد بوده و در حال حاضر متادون مصرف میکند. مهدی در کنار مادرش هروئین، شیشه و کراک را تجربه کرده است. این پسر نوجوان که حالا چندماهی است، ترک کرده و به قول خودش تازه فهمیده خدا چه نعمتی به او داده است، میگوید: بچه که بودم یک روز پلاستیک باقیمانده مواد مادرم را روی بخاری گذاشتم که آتش گرفت و انگشتانم سوخت. درد زیادی داشت و من بسیار گریه میکردم. مادرم برای این که من را آرام کند به من هروئین داد. پدرم به او گفت این کار را نکن ولی او به من مواد داد. از آن به بعد هر وقت مصرف میکرد، من هم کنار او مینشستم و میکشیدم.
مواد را بوسیدم و کنار گذاشتم و میخواهم پلیس شوم
مهدی درباره خواهر و برادرهایش میگوید: برادرم هم معتاد بود، اما ترک کرده است. من برای اینکه بتوانم هزینه موادم را تامین کنم، گدایی میکردم، آن روزها خیلی اذیت میشدم، اما الان که ترک کردهام قدر بدنم را میدانم و میدانم خدا چه نعمتی به من داده است. اگر هم مواد باشد نمیخواهم مصرف کنم، چراکه این بدن را خدا به من تازه داده است و نمیتوانم از آن استفاده نکنم. این عضو خانواده طلوع بینشانها تاکید میکند که مواد را بوسیدم و کنار گذاشتم و ادامه میدهد: من مدرسه را تا نیمه رفتم، در حال حاضر هم متفرقه درس میخوانم. بعضی وقتها از گدایی روزانه ۱۵ تا ۲۰ هزار تومان درآمد داشتم، اما اگر دعوا میشد من حتما کتک میزدم. به لامبورگینی و زانتیا علاقه دارم. دوست دارم یا خلبان شوم یا پلیس و یا فوتبالیست.
برادر کوچکم بخوری است
مادر و پدرم هر دو مواد مصرف میکردند و من وقتی میدیدم، آنها بعد از مصرف حالشان خوب میشود و دیگر دعوا نمیکنند، دوست داشتم آن را امتحان کنم. اکثر نوجوانان این خانه یا به واسطه اعتیاد مادر معتاد به دنیا آمدهاند یا در کنار بساط پدر و مادر بخوری شدهاند و یا به دلیل اینکه مواد به راحتی در دسترسشان بوده است، مصرفکننده شدهاند. سهیل نوجوان ۱۶سالهای است که ۸ سال درگیر مواد بوده است. مادر، پدر و برادر سهیل هم معتاد هستند و برادر کوچکش هم بخوری است. در حال حاضر پدر سهیل کارتن خواب است و او خبری از پدر ندارد، برادرش در یکی از مراکز ماده ۱۶ است و مادرش به همراه خواهر یکسالهاش در سرای مهر است. پدر سهیل او را از ۸ سالگی برای پادویی به یک کارگاه خیاطی فرستاد و تمام دستمزد سهیل هم را برای مواد هزینه میکرد. گاهی اوقات سهیل برای پدرش مواد میخریده که همان موقع هم با مواد آشنا میشود، وی میگوید: مادر و پدرم هر دو مصرف میکردند و من وقتی میدیدم، آنها بعد از مصرف حالشان خوب میشود و دیگر دعوا نمیکنند، دوست داشتم آن را امتحان کنم. اولین بار که مصرف کردم از ساقی موادفروش خواستم برایم دود بگیرد و بعدها که خودم یادم گرفتم از بخشی از مواد پدر و مادرم بر میداشتم و مصرف میکردم.
برای جبران احساس خلاء دوباره مواد مصرف کردم
وی دو الی سه بار سعی کرده مواد را ترک کند، اما میگوید چون همیشه کمبود محبت داشته، برای جبران احساس خلاء دوباره مواد مصرف کرده است، این نوجوان ۱۶ ساله ادامه میدهد: دو الی سه سال اخیر که نمیتوانستم سرکار بروم، کارتن خواب شده بودم و برای تامین مخارجم دزدی هم میکردم. دو سال پیش در یکی از روزهای سرد زمستان برف شدیدی آمده بود و من همه آن مدت زیر پل سلطان آباد بودم و با مشما خودم را میپوشاندم، اما ترجیح میدادم خانه نروم، چراکه پدرم من را کتک میزد و مجبورم میکرد تا برایش مواد تهیه کنم. سهیل خاطرنشان میکند: برخی از کارتن خوابها زورگیری و خفت گیری میکردند و برخی اوقات از من مواد و پول میگرفتند، گاهی اوقات هم برای اینکه خرج موادم را در بیاورم مواد میفروختم. مادرم گهگاهی به سراغم میآمد و دور از چشم پدرم، برایم پول و غذا میآورد.
نتوانستم پول کمپ را بدهم و فرار کردم
۷ ماه پیش بود که دیگر از این وضعیت خسته شده بودم و به مادرم گفتم که میخواهم ترک کنم. مادرم من را به یک کمپ خصوصی برد، چندماهی آنجا بودم، اما در آنجا من را کتک میزدند.وی ادامه میدهد: ۷ ماه پیش بود که دیگر از این وضعیت خسته شده بودم و به مادرم گفتم که میخواهم ترک کنم. مادرم من را به یک کمپ خصوصی برد، چندماهی آنجا بودم، اما در آنجا من را کتک میزدند. بعد از مدتی هم چون نمیتوانستم هزینه آنجا را بدهم، فرار کردم. دندانهای سهیل براثر مصرف مواد ریخته است. او که تا کلاس چهارم درس خوانده درباره وضعیت خانوادگیاش میگوید: برادر بزرگم معتاد است، اما برادر کوچکم بخوری بود که الان بهتر شده است. کل خانواده ما هروئین میکشید. اوایل روزی دوبار مصرف میکردم، اما این اواخر هر ده دقیقه یک بار مصرف میکردم و اگر مصرف نمیکردم خمار میشدم، روزی ۱۰۰ هزار تومان هزینه مصرف موادم میشد. دزدی میکردم و هزینه مواد را تامین میکردم. آنجا با کارتن خوابها رفیق شده بودم و یکی از آنها روش دزدی از ماشین را به من یاد داد. اوایل با او برای دزدی میرفتم، اما بعدها خودم میرفتم و به یکی از پارکینگداران در سلطان آباد میفروختم، اما هر روز دزدی نمیرفتم، هفتهای دو بار میرفتم و ۸۰۰ الی ۹۰۰ تومان در میآوردم و همین برای یک هفته کافی بود. ۴ الی ۵ سال است که درس نخواندهام و دیگر حوصله درس خواندن ندارم.
اصلا دلم نمیخواهد پدرم را ببینم
از او درباره آرزوهایش میپرسم و اینکه دوست دارد چه کاره شود، میگوید: اصلا به آینده فکر نمیکنم. زمانی که میخواستم ترک کنم، خیلی اذیت شدم، اما الان ۷ ماه و ۱۰ روز است که پاک هستم و طعم پاکی را میچشم و میبینم که چه چیز خوبی است و این تنها چیزی است که برایم مهم است. البته نگران مادر، خواهر و برادرم هستم، اما دلم نمیخواهد اصلا پدرم را ببینم و برایم مهم نیست، در چه حالی است و برایش چه اتفاقی افتاده است. اعضای جمعیت طلوع بینشانها در این خانه با عشق و محبت شرایطی را فراهم کردهاند، پسرانی که تا دیروز درگیر اعتیاد بوده و سختی و رنج ترک را چشیدهاند، امروز با حضور در این سرا علاوه بر احساس آرامش و امنیت، هویت و شخصیت خود را بدست آورند و بتوانند با یادگیری مهارتهای مختلف برای آینده خود برنامهریزی و هدفگذاری کنند.
در شهریار و ورامین مصرف مواد مخدر در کودکان زیر ۱۸ سال شیوع بالایی دارد
«علی بدخشان» مدیر سرای نور درباره اعتیاد کودکان میگوید: در خانوادهای که پدر و مادر هر دو معتاد هستند، کودک به شدت در معرض مصرف مواد مخدر است. البته اعتیاد کودکان علل مختلفی دارد از جمله اینکه کودک به واسطه اعتیاد مادر معتاد به دنیا میآید، در خانهای که پدر و مادر مصرف کننده هستند کودک به اصطلاح بخوری میشود. همچنین وقتی مواد مخدر به راحتی در دسترس کودکان باشد، کودک در هر سن و سالی در معرض اعتیاد قرار میگیرد. وی با بیان اینکه کودک چه پسر و چه دختر منبع درآمدی در خانوادههای پرآسیب است، ادامه میدهد: برخی از والدین نیز به دلایل گوناگون بچهها را معتاد میکنند، کودکان با توجه به اعتیاد پدر و مادر مواد مصرف میکنند. متادون و هروئین از شایعترین موادی است که کودکان با آن مصرف را تجربه کردهاند. مدیر سرای نور با بیان اینکه در بخشهایی مانند شهریار و ورامین مصرف مواد مخدر توسط کودکان زیر ۱۸ سال شیوع بالایی دارد، تصریح میکند: با توجه به اینکه این کودکان در این سن شغلی ندارند که بخواهند از طریق درآمدشان مواد مخدر مورد نیازشان را تامین کنند یا مجبور هستند از مواد پدر و مادر استفاده کنند و یا مجبورند برای ساقیها جنس را نگهداری کنند و از این طریق مواد مورد نیاز خودشان را بدست بیاورند. بدخشان همچنین درباره اعتیاد نوجوانان میگوید: یک سری مواد مانند ماریجوانا هستند که متاسفانه به یک الگوی مصرف برای نوجوانان تبدیل شده است. بیشترین مصرف مواد مخدر در بین نوجوانان نیز مواد محرک و مواد کمیکال است که به صورت لابراتواری تولید میشوند و نوع مصرف آن متفاوت است. متاسفانه در بعضی دکههای روزنامه فروشی پیپر که از لوازم جانبی مصرف است، به راحتی خرید و فروش میشود.