گروه سیاسی: روزنامه جهان صنعت نوشت:ماجرای نطنز، ماجرای تازهای نیست و اسراییل دیرهنگامی است که ایران را به آوردگاه مبارزه نظامی دعوت میکند. اسراییل در سوریه مواضع ایران را مورد هجمه و حمله قرار میدهد و گاه و بیگاه این مسیر را در عراق گسترده است. مسائل مربوط به سایتهای هستهای ایران و ترور شخصیتهای برجسته این حوزه یعنی دانشمندان هستهای نیز بارها به صورت متفاوت از سوی تهران و تلآویو مطرح شده است؛ لذا حملات اسراییل به مراکز هستهای ایران با عاملیتهای اعلامی و مدیریتی در این مسیر آشکار است. در واقع ایران را به جنگ حیثیت در عرصه سیاسی و رویارویی نظامی در عرصه منطقهای میخواند.
ایران نیز پارادایم نه جنگ و نه مذاکره را بر اساس دستور رهبری در دستور کار دارد. در عین حال مذاکراتی را در قالب گروه ۱+۵ با بازگشت بایدن به نمایش میگذارد. آغاز این مذاکره، شکاف میان جناحهای سیاسی در ایران را گشوده است چراکه رهبری نظام ایران آشکارا گفتهاند نه جنگ و نه مذاکره. در بازتعریف عملیات آن نیز مذاکره به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، در هر رده و توسط هیچ کس نباید صورت بگیرد.
پرسش این است که آیا دولت هماکنون میتواند بدون توجه به مجوز نهادهای فرادستی مثل شورای امنیت و بدون توجه به فرمان رهبری وارد مذاکره در قالب ۱+۵ یا مذاکره غیرمستقیم با آمریکا شود؟ با توجه به مبرهن بودن این مذاکرات و گفتگوها که اکنون در داخل و خارج از کشور درباره آن صحبت میشود، آیا میتوان گفت که این نهادها آن را نادیده گرفتهاند یا اینکه رهبری ایران از این امر بیاطلاع هستند؟
پاسخ به این پرسش آشکارا باید کلمه خیر باشد؛ لذا دولت نمیتواند بدون مجوز نهادهای فرادستی و تصمیمگیرنده نهایی وارد مذاکره شود. این معنا تا حد زیادی دوگانگی سیاستها را به نمایش گذاشته است. اعلام سیاست عدم مذاکره در هر سطحی و در هر موردی نشان میدهد که ایران در عمل از اعمال سیاستهای اعلامی خود دور شده است. بالطبع در این فضا مخالفان دولت میتوانند در آستانه انتخابات ریاستجمهوری از این دوگانگی و گپ در سیاستها استفاده کنند و دولت را زیر پرسش ببرند، زیرا از نظر آنان فرمان رهبری کاملا آشکارا در جهت عدم مذاکره است. از طرفی دولت هم نمیتواند در این قضایا پا پیش نگذارد، چون با هماهنگی نهادها و شخص رهبری باید وارد مذاکره شود.
از سوی دیگر بر اساس فشارهای وارده در ایران شاهد بحرانهای مختلف و نارضایتی سیاسی معطوف به رویارویی مردم و دولت هستیم. باید در این چارچوب اذعان داشت که طرفداران دولت و حل مسائل ایران و آمریکا و حل مساله هستهای برای رسیدن به ثبات اقتصادی نسبی به این نکته اشاره دارند که دولت نمیتواند بدون هماهنگی وارد مذاکره شود.
این لغزش و شنهای روان موجود در ایران بر سر پرونده هستهای، هزینه بسیار گزافی برای مذاکره است، زیرا از طرفی کسی مسئولیت مذاکره را پذیرا نیست. در عین حال کسی هم پذیرای تبعات ناشی از آن در زیستبوم اقتصادی مردم نیست.
در این محیط است که نگرشهای متفاوت رادیکال بیشتر چهره نشان داده و اصطکاک بین جریانهای سیاسی بر سر مسائل ملی را بسط میبخشد. مسجل است که اکنون دولت جمهوری اسلامی ایران که ماههای پایانی دوره چهار ساله ریاستجمهوری حسن روحانی را سپری میکند، با بحران وسیعی در مورد مذاکره روبهرو است. سکوت نهادهای فرادستی، زمینه فشار بر دولت را ایجاد کرده است و عدم تلاش دولت نیز میتواند منجر به این نقد شود که کار را رها کرده است و در ماههای آخر، مسوولیتپذیری خود در قبال پرونده هستهای را از دست داده است. بر این اساس معتقد هستیم که دولت اکنون در وضعیت کیش و مات است. اگر مذاکره کند با توجه به عدم تایید مذاکرات با نقد شدید هواداران این پارادایم مواجه شده و اگر مذاکره نکند، نمیتواند پاسخگوی نیازها و خواستههای مردم باشد. از این رو باید گفت آنچه فشار رادیکالیسم موجود بر دولت را توجیهپذیر میکند عدم نگاه فراجناحی به پرونده هستهای به عنوان یک مساله ملی است.