به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۲
تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۱۴ ساعت ۱۰:۲۶
کد مطلب : ۲۶۸۷۸
این روزها و شب‌های شلاق سوز زمستان

زیر پوست شهر؛ حس تلخ فراموشی همنوع

گروه جامعه: پرستوی کوچک بر روی شاخه‌ای سرد به خود می‌لرزد، پایش از سرما روی سیم خشکیده است، پرستو با تنی خسته خانه‌هایی را می‌بیند که آدم‌ها در کنار بخاری‌هایشان مشغول خوردن غذای گرم هستند.
زیر پوست شهر؛ حس تلخ فراموشی همنوع
این روزها و شب‌های شلاق سوز زمستان، در حالی که بسیاری از خانه‌های بالا شهر گرم است، بیشتر کودکان پایین شهر تنها در سرما به خود می‌لرزند، برخی از این کودکان حتی یک کبریت هم برای گرم شدن ندارند، دنیایشان خاکستری است، این کودکان معصوم که معمولا یا در خانواده‌های فقیر زندگی می‌کنند‌ یا توسط قاچاقچیان خرید و فروش کودکان شکار شده‌اند، تمام طول روز و شب در سرما در خیابان‌ها به گدایی و فروش فال و گل و دستمال و... مشغول هستند. زمستان فصل شال‌گردن‌های رنگی و پالتوهای چرم و پوست آنچنانی و بوت‌های بلند با برندهای مختلف است، زمستان فصل کلاه‌های گپ است و نوشیدن قهوه پشت شیشه‌های بخار گرفته‌. از درد به خودش می‌پیچد، از درد بی‌کسی، از درد نداری، رو به روی بیمارستان ایستاده و ضجه می‌زند، بچه‌هایش را در بغل گرفته، کلیه‌اش را فروخت تا خرج درمان بچه‌اش کند، می‌پرسد؟ چشمم را می‌توانم بفروشم‌؟ پایش را روی پدال گاز خودروی چندصد میلیونی که کادوی تولد گرفته‌، فشار می‌دهد تا هر چه زودتر خود را به جمع دوستانش برساند تا سیستم صوتی روی ماشینش رو ببینند‌.

کی اسپرتش کردی‌؟

دو روزه

چقدر مایه دادی‌؟
مهم نیست! ارزش داره‌!!!

و اما کارتن‌خواب جوانی خواسته یا ناخواسته سهمش از تمام این برو و بیاهای زمستانی، یک پتوی مندرس در گوشه خلوت یک پارک است تا زمین خیس و گل گرفته را برای چند ساعتی شکل خانه‌ای ببیند هرچند کوچک و ناامن... روی پل هوایی، کنار پیاده‌رو، روی صندلی داخل پارک و ... فردی نشسته یا دراز کشیده آن هم با چهره‌ای متفاوت و معمولا ژولیده، جدای جدا از همه، طردشده و مانده با کوله‌باری از مشکلات و تنهایی ... زیادند بی‌خانمانهایی که سقف خانه‌شان آسمان است و رخت خوابشان، آسفالت خیابان! زمستان چادر سفیدش را بر سر شهر می‌کشد و باز هم بی‌خانمان، بی‌خانمان است و اتاق کاغذی خانه اوست، آیا هنوز هم می‌توان کاری کرد برای کسانی که روزی مثل من و تو در کنار بخاری، شوفاژ و شومینه‌ی خانه، بر روی مبل راحتی‌شان لم می‌دادند و فارغ از سرمای بیرون چای گرم را مزه مزه می‌کردند؟

همین که سرما از راه می رسد وقت سوژه های تلخ زمستانی هم فرا می‌رسد و کسی پاسخ درستی به این پرسش نمی‌دهد که واقعا این دسته از ساکنان شهر در سوز و سرمای گزنده این روزها کجا می‌روند؟ بی‌تفاوتی‌ها تعداد آنها را زیاد کرده است یا چیز دیگری! این هم برگی است از اتفاقات زیر پوست شهرمان که پر است از تضادها که تلخی‌اش را با تمام وجود لمس می‌کنی، حس فراموشی همنوع‌، فراموشی همسایه دیوار به دیوار‌، فریادهای خاموش و بغض‌های شکسته در گلو‌...

خانم " گروسی"، جامعه شناس در این باره می‌گوید: این تصویر ثابت، عرض اندام فقر است که بر چهره بی‌سرپناهان‌، خراشی از بی‌مهری روزگار کشیده است. وی ادامه می‌دهد: آنچه اهمیت دارد این است که در پدیده فقر، یک عامل محیطی - روانی به طور مستقیم دخالت می‌کند که مدام در حال بازتولید اشتیاق به نابسامانی و بقاء در وضع موجود است، فقر زاییدهِ یک سلسله علل و انفعالات اجتماعی است که در مواجهه با ناکامی، ناامیدی، انزوا و عصیان اجتماعی، آشکار می‌شود. گروسی می‌گوید: بسیاری از این جماعت تنها نیاز به سرپناه و خوراک ندارند، بلکه بیشتر از این امکانات روزمره، نیاز به مشاوره جدی روان‌شناسی دارند تا آنها را به زندگی برگرداند. وی در خصوص بی‌تفاوتی نسبت به همنوعان نیز می‌گوید: از نظر جامعه شناسی از زیان‌ها و آسیب‌های شهری که با آن مواجه هستیم، همین بی‌اهمیتی و کم توجهی افراد جامعه نسبت به یکدیگر است، بدین معنی که بسیاری از شهروندان فاقد انگیزه‌های درونی و عاطفی نسبت به همنوعان و وقایع پیرامون خود هستند و به سادگی از کنار مشکلات و وقایع ناگوار دیگران می‌گذرند و بیشتر سعی دارند دیگران را نبینند و دیده نشوند‌.

این استاد جامعه شناسی دانشگاه شهید باهنر کرمان می‌گوید: این بی‌تفاوتی‌ها از موارد بسیار جزیی و کوچک گرفته تا موارد کلی و بغرنج‌، به وفور در جامعه رخ می‌دهند، بسیاری از ما نسبت به ناهنجاری‌های اطراف خود بی‌اعتنا عبور می‌کنیم، غافل از اینکه همین بی‌توجهی‌ها می‌تواند انبوهی از مشکلات را سد راه جریان‌های اجتماعی قرار دهد و حصارهای محکمی را در مقابل رشد معنوی جامعه ایجاد نماید، بطوری‌که بسیاری از شهروندان فاقد انگیزه‌های درونی و عاطفی نسبت به همنوعان و وقایع پیرامون خود هستند و به سادگی از کنار مشکلات و وقایع ناگوار دیگران می‌گذرند و بیشتر سعی دارند دیگران را نبینند و دیده نشوند. گروسی می‌گوید: همین بی‌توجهی‌های کوچک نهایتا باعث سوق دادن افراد به بی اعتنایی‌های عمیق‌تری می‌شود تا جایی که دیگر به رویدادهای بحرانی نیز اهمیت نمی‌دهیم و بنا به عادت و تحت تأثیر آنچه که از جامعه فراگرفته‌ایم، حتی نسبت به مصدومین و یا قربانیان یک حادثه نیز عکس‌العمل موثری نشان نمی‌دهیم ، شاید به این امید که دیگرانی هستند که برای کمک بشتابند‌.

وی ادامه می‌هد: بسیاری از ما در طول حضور خود در اجتماع شاهد قربانی شدن همنوعانمان در حوادث یا موقعیت‌هایی مختلفی هستیم، ولی عده بسیار کمی از افراد در کسوت یک ناجی در صدد کمک بر می‌آیند و تعداد بی‌شماری یا تماشاچی هستند ‌یا بی‌تفاوت‌ یا با عجله سعی می‌کنند خود را از معرکه‌ای که فرد دیگری در آن گرفتارشده، دور کنند. البته این‌گونه موارد و عکس‌العمل‌ها تا اندازه‌ای طبیعی هستند، چرا که همه افراد جامعه نمی‌توانند به صورت یک قهرمان ایثارگر به کمک دیگران بشتابند، ولی این انتظار وجود دارد که مشکل یک فرد، به عنوان یک دغدغه‌(هر چند کوتاه مدت) برای سایرین تلقی شود و از کنار هم بی اعتنا گذر نکنند. پدیده‌ای که متأسفانه فقدان آن در جامعه ما به شدت احساس می‌شود‌.

این استاد جامعه شناسی دانشگاه شهید باهنر کرمان می‌گوید: باید مردم، خانواده‌ها، دستگاه‌های تبلیغاتی و اطلاع‌رسانی اجازه کمرنگ شدن و به حاشیه رانده شدن ارزشهای اجتماعی مثل نوع دوستی، احسان و نیکوکاری را ندهند و البته باید مراقب بود این موضوع در دام ظاهرسازی‌ها قرار نگیرد. گروسی ادامه می‌دهد: پدیده تکدی گری در هیچ جامعه‌ای مطلوب نیست و باید به دنبال عواملی گشت که این مساله را پدید آورده است، ولی ممکن است بخشی از آن ساختگی باشد و افراد با برخورداری مالی از این راه برای کسب درآمد استفاده می‌کنند، در این شرایط نباید عاطفه و احساس افراد برانگیخته شود تا این افراد این راه ساده را برای به دست آوردن درآمد تلقی کنند، ولی گاهی تحت عوامل ناخواسته انسان به لحاظ سوء رفتار خانواده به لحاظ اقتصادی دچار مشکل شده و ناچار است. در این زمینه باید حاکمیت وارد عمل شود و آن را مدیریت کند چون پدیده گدایی در جامعه کاملا نادرست است، ولی از طرفی نمی‌توان نیازهای افراد را نادیده گرفت، ما موظف نیستیم که این نیازها را به صورت مستقیم برآورده کنیم.

متاسفانه اینقدر نسبت به آفریده‌های خدا بی‌تفاوتیم که یاد نگرفته‌ایم پیش از آنکه فاصله‌ها ما را از هم بگیرند، از دستهایمان پلی بسازیم برای رسیدن.
ماه خودش را به آفتاب می‌رساند، بدون اینکه کسی متوجه او شود. بهار لبخند را بر لبان گل‌ها می‌کارد، بدون اینکه نگاهی میزان بخشش او را بسنجد و آسمان به پرنده اجازه پرواز می‌دهد، بی‌آنکه کسی وسعت نگاهش را بداند و دریا رودخانه‌ها را در آغوش می‌گیرد، بدون اینکه تقدس این دوستی را بشکند. پس به هم عشق بورزیم و همدیگر را دوست داشته باشیم، باور کنید خیلی سخت نیست‌...
مرجع : ايسنا