رضا صادقیان
کنش را فعل، عمل، رفتار، کردار و رسم معنا کردهاند (فرهنگ لغت معین). کنشگر نیز عمل عامل، فعال و عمل کننده معنی شده است. بنابراین هر فرد، چهره، شهروند و شخصیت حقیقی که با عمل خود در جامعه خواهان تغییر و تحول است در دسته کشنگران اجتماعی قرار میگیرد. سوال اینجاست؛ فعالیت کنشگران چگونه در جامعه بروز مییابد؟ کنشگر به فردی گفته میشود که با فعل و عمل خود خواهان تغییر وضعیت موجود به مطلوب است. شخصیتی که در ارزیابیهای خود درباره محیط پیرامون وضعیت امروز را ناخوشایند میفهمد و به تصویر میکشد، درک او از شرایط حال زمینه کنش او برای تغییرات در آینده را فراهم میکند. برخلاف بسیاری از عموم مردم که فهمشان با زیست روزمره آنان تلاقی ناگسستنی مییابد و به کنش جامعتر منجر نمیگردد، گستره فهم کنشگران وسیعتر است. چرا که برای آنان قبلتر از زیست روزمره، ساختارهای متداخل حقوقی و فضای کلیتر در سیاست و جامعه و اجتماع که از آن تاثیر پذیرفتهاند دخیل هستند. به عبارتی، فعل کنشگر اجتماعی با زیست او پیوند دارد، ولی این ارتباط در همان ایستگاه متوقف باقی نمیماند.
بوردیو در کتاب «نظریه کنش» از سه مفهوم اصلی برای ارایه نظریهاش بهره میبرد؛ عادتواره، میدان و سرمایه. او در نظریه کنش کوشش میکند ارتباط میان سه مفهوم عادتواره، میدان و سرمایه را در کنار هم و برای ارایه چارچوب نظری فهم کنشگران تبیین کند. عادتواره در نظریه کنش به زیست روزمره، فرهنگ خانوادگی، خرده فرهنگ و حتی زمان و مکان تحصیل و تحصیلات تکمیلی ارتباط پیدا میکند. از سویی دیگر کلیت این عادتوارهها را به میدان مرتبط میکند، میدان گسترده وسیعتری از رفتار کنشگر را شامل میشود، ارتباط با دوستان، جایگاه اجتماعی، میزان ثروت و... در نهایت این همه به عنوان سرمایه مبدل میگردد. سرمایه ارتباطات و واژگان. بنابراین کنش کنشگران با توجه به این همه معنا مییابد. چگونگی کنش در عرصه عمل از سوی کنشگران به یکباره و بدون پشتوانه رخ نمیدهد، بلکه هر کدام از کنشها با توجه به سه مفهوم فوق شکل میگیرد.
مثال؛ گمان کنید فردی براساس پیشینه خانوادگی مذهبی، زیستن در دورهای خاص از تاریخ معاصر، رفتن به دانشگاه و کسب تحصیلات تکمیلی و خواندن برخی کتابها با محوریت مباحث روشنفکری به کنشورزی سیاسی به روش اصلاحطلبانه گرایش پیدا میکند. چنین فردی همزمان زیست روزمره و تجربیات سالهای گذشته را با میدانی که در آن حضور داشته است ترکیب و در نهایت با توجه به سرمایه واژگانی که سالهای قبل اندوخته است به سیاستورزی و کنشگری اجتماعی روی میآورد. در اینجا کنشگر اجتماعی از یک شخصیت، فرد، چهره عادی و شهروند به دلیل ارتباط برقرار کردن میان سه حوزه (عادتواره، میدان و سرمایه) اقدام به کنشگری میکند. کنشگران لاجرم از عادتهای خود بهره میبرند، میدان را به یاد دارند و از سرمایه واژگان خود در راستای بهبود بخشیدن به کنشگری در راستای اقناع و نفی دیگری اقدام میکنند.
به مثال نخست بازگردیم، در شرایطی که فرد کنشگر اقدام به بروز کنش خود نکند و با تمسک جستن به هر دلیل گوشهنشینی را به کنشگری ترجیح بدهد، به واقع او با سه مفهوم گذشته قطع ارتباط کرده و در نهایت بودن در عرصه سیاستورزی و کنشورزی را برای همیشه رها ساخته است. مهمتر آنکه کنشگر سیاسی با حاشیه نشینی و دوری جستن از میدان سیاستورزی، بخش گستردهای از گذشته خود را نفی کرده است. چرا که گستره ارتباطات و فعالیتهای اجتماعی فرد کنشگر به یکباره از فضای جامعه و در بر گرفتن دغدغههای جاری و ساری اکثریت شهروندان به حوزه خصوصی تقلیل مییابد. معنای اصلی کنش کنشگران به بروز کنشهای فراگیر آنان در جامعه ارتباط پیدا میکند. چنانچه فرد کنشگر در بازه زمانی خاص، نشستن، عدم فعالیت و در حاشیه بودن را به کنشگری در جامعه ارجح بداند، به واقع دغدغه فراگیر و عام را به حوزه شخصی فرو میکاهد.