گروه حوادث: مردی که بهخاطر خندههای چند کارگر با آنها درگیر و مرتکب قتل شده است، در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت. متهم دو سال قبل بهخاطر صدای بلند خندههای چند کارگر با آنها دعوا کرده و یکی از این افراد را به قتل رسانده است. براساس محتویات پرونده، سال 98 مردی درحالیکه فردی زخمی را روی دست داشت، وارد بیمارستانی در تهران شد و درخواست کمک کرد.
او به پرستاران گفت جوان زخمی از بلندی ساختمانی به پایین پرت و زخمی شده است. وقتی جوان زخمی به اتاق عمل انتقال یافت، عملیات نجات او آغاز شد، اما بهدلیل شدت جراحات و خونریزی داخلی جانش را از دست داد. آثار برجایمانده روی بدن جوان زخمی نشان میداد او از بلندی پرت نشده، بلکه با فردی درگیر شده است.
به این ترتیب ساسان، مردی که او را به بیمارستان برده بود، مورد بازجویی قرار گرفت و سپس بازداشت شد. ساسان اعتراف کرد با مقتول درگیر و باعث مرگ او شده است. او گفت: مقتول رضا نام داشت و با تعدادی کارگر دیگر در ساختمانی نیمهکاره در نزدیکی ما کار میکرد. آنها هر شب سروصدای زیادی به راه میانداختند و بلندبلند میخندیدند و شادی میکردند.
من از کارهایشان کلافه شده بودم و چند بار تذکر دادم که فایدهای نداشت. حتی یک بار با آنها درگیر شدم. من و خانوادهام از دست این چند کارگر آسایش نداشتیم و خیلی اذیت میشدیم. موضوع را به صاحبکارشان گفتم و از او خواستم جلوی کارگرانش را بگیرد. او هم تذکر داد ولی فایدهای نداشت.
متهم ادامه داد: روز حادثه یکبار دیگر کارگران سروصدا کردند. من بیرون رفتم و رضا را دیدم و به او تذکر دادم. رضا با بیاعتنایی برخورد کرد. من هم عصبانی شدم و با هم درگیر شدیم و من چند ضربه چاقو به او زدم که باعث خونریزی شدید در او شد. بعد از اعترافهای این مرد، با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی به این پرونده، ابتدا کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و سپس اولیایدم در جایگاه حاضر شدند. آنها درخواست صدور حکم قصاص کردند و گفتند حاضر به گذشت نیستند. در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت. او قبول کرد که مقتول را با ضربات چاقو زده اما مدعی شد قصدی برای قتل نداشته است. متهم گفت: مقتول و دوستانش بسیار سروصدا میکردند. آنها تا نیمههای شب جشن میگرفتند و آواز میخواندند.
من و خانوادهام از دستشان آسایش نداشتیم. بارها تذکر دادیم، اما جدی نگرفتند و مسخره میکردند. شب و ظهر که وقت استراحت داشتند، مدام سروصدا میکردند و با صدای بلند آواز میخواندند و همه همسایهها را عاصی کرده بودند. ما چند بار تذکر دادیم، ولی جدی نگرفتند. حتی به صاحبکارشان گفتیم، اما باز هم جدی نگرفتند.
چندباری با برخورد تند صحبت کردیم، باز هم رفتارشان را اصلاح نکردند و به کارشان ادامه دادند. ر وز حادثه وقتی رضا را دیدم، دوباره به او تذکر دادم که این تذکر باعث درگیری بین ما شد. آن روز آنقدر عصبانی شدم که نتوانستم خودم را کنترل کنم و چون دعوا بالا گرفته بود با ضربات چاقو او را زدم.
اصلا فکر نمیکردم ضرباتی که میزنم باعث مرگ او شود. وقتی خون از بدنش خارج شد، پدرم که تازه به ما رسیده بود، بلافاصله او را سوار ماشین کرد و به بیمارستان رساند و من هم پشت سرشان رفتم. ما هر کاری که میتوانستیم برای نجاتش انجام دادیم، اما موفق نشدیم.
متهم گفت: از اتفاقی که افتاده است پشیمان هستم و درخواست دارم اولیایدم از من گذشت کنند. من میدانم وضعیت بدی را برای آنها درست کردم، اما اصلا قصدم کشتن رضا نبود. بعد از متهم قرار بود شاهدان و وکیلمدافع او صحبت کنند که به دلیل غیبت وکیل، ادامه رسیدگی به پرونده به بعد موکول شد.