گروه جامعه: این روزها کمتر کسی است که ماجرای قتل دختربچهای ۱۴ ساله با عنوان مبینا سوری اهل یکی از روستاهای منطقه رومشکان از توابع استان لرستان را نشنیده باشد. دختربچهای که نه تنها از قربانیان کودکهمسری بوده و با ازدواجی زودهنگام کودکیاش قربانی سنتها شد که مدتی بعد هم به دلیل آنچه که ناموس خوانده میشود توسط همسر و به گفته برخی دیگر خانوادهاش به قتل رسید.
آنطور که برخی از آشنایان این خانواده در گفتگو با رسانهها اعلام کردهاند همه چیز از یک تهمت اثبات نشده به این دختربچه آغاز میشود تهمتی که علت آن اختلاف میان همسر دخترک و شخصی دیگر بوده است. آنطور که محلیها گفتهاند به خانواده همسر مبینا گفته میشود که او با شخصی در ارتباط است همین موضوع باعث میشود که خانواده به دلیل سوءظن نقشه قتل او را بکشند و در نهایت دختربچه را در خانه خودش با روسری خفه کرده و اعلام کنند که او خودکشی کرده است. اما با ورود ماموران پلیس به پرونده مشخص میشود که این موضوع نه یک خودکشی بلکه قتل بوده است.
فرماندار رومشکان روز ۱۳ شهریور از اعتراف و بازداشت قاتل که گویا همسر او بوده خبر داده و گفته است: این پرونده توسط دادگستری و نیروهای قضایی مورد رسیدگی ویژه قرار گرفته است و به زودی نتایج بیشتری در این باره منتشر میشود.
قتل این دختربچه قربانی زنکشی و کودک همسری، اما نه اولین قتل ناموسی در کشور است و نه احتمالا آخرین آن خواهد بود. در واقع قتلهای ناموسی یا به عبارت بهتر زنکشی به دلیل نگاه مالکپندارانه مردان پدیده مبتلابه زنان در سراسر کشور است پدیدهای که در سایه خلاء قوانین حمایتی، نگاه مردسالارانه قوانین به مسائل حوزه زنان و خانواده، عدم مجازات سختگیرانه نسبت به قاتل یا قاتلان در قتلهای اصطلاحا ناموسی، سنتهای کهنه و نابهنجاری که برای افول و کمرنگشدن آنها هیچ فعالیت جدی توسط ساختار حکومتی صورت نمیگیرد به آن دامن زده شده است.
استان لرستان نیز یکی از استانهایی است که به گفته فعالان اجتماعی، مساله کودکهمسری و البته خشونت علیه زنان در آن همچنان رواج دارد. گرچه تغییرات صورت گرفته در نگرش و تفکر نسل جدید و جوانان استان میتواند ما را نسبت به بهبود شرایط اجتماعی لرستان امیدوار کند، استانی که البته از نظر محرومیت و فقر و بیکاری هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
لازم به ذکر است که نوشتن درباره آسیبهای اجتماعی این استان و مسائل مبتلابه زنان آن نه به معنای توهین به گروه یا شهروندان استانی خاص است و نه محدود کردن این معضل کشوری به یک استان بلکه واکاوی و بررسی آنچه در این استان میگذرد تنها پیدا کردن نقاط عفونی پیکرهای است که در قرن حاضر با ادامه این سنن و روشها و عدم درمان دیر یا زود دچار فروپاشی خواهد شد. ما برآنیم که زنگ خطر بحرانهای اجتماعی را در کشور به صدا درآوریم.
کودکهمسری و همسرآزاری در لرستان بالاتر از متوسط کشوری
حورا سپهری حقوقدان و فعال حوزه زنان که از اهالی همین استان است درباره وضعیت کودک همسری و خشونت علیه زنان در این استان میگوید: «آمار کودکآزاری و همسر آزاری در لرستان از متوسط کشوری بالاتر است و تنها در سال ۹۹، ۱۶۹۶ مورد همسرآزاری در این استان ثبت شده است که از متوسط کشور بالاتر است.»
«بیشتر دختران قربانی کودک همسری در گروه سنی ۱۲ تا ۱۶ سال قرار دارند. به عنوان فردی که از اهالی این استان است همواره شاهد بودم که ازدواج کودکان هیچ قبحی ندارد. یادم است که در شهر محل زندگیم مدرسه شبانهروزی ویژه دخترانی داشتیم که زودهنگام ازدواج میکردند و برای من در همان سنین نوجوانی جای سوال بود که چرا این تناقض وجود دارد؟ اگر کودک همسری بد است و مدارس جداگانه ایجاد میکنید که دختربچههای مجرد و متاهل کنار یکدیگر نباشند چرا این ازدواجها ثبت میشود و اگر بد نیست چرا باید دختران مجرد و متاهل از هم جدا شوند.»
«ازدواج کودکان در استان لرستان به ویژه از زمان اپیدمی کرونا در کشور افزایش داشته است. فقر فرهنگی و فقر اقتصادی دو عامل مهم در انجام چنین ازدواجهایی است. لرستان استانی محروم و جمعیت آن بسیار کم یعنی چیزی حدود ۲ میلیون نفر است، اما نیروی کار آن عموما در استانهای همجوار مانند اصفهان و حتی استانهای جنوبی کشور مشغول به کار هستند. در این استان آنقدر مسائل مادی و محرومیت وجود دارد که برخی مسائل در آن مجالی برای رشد نداشته که حقوق کودک یکی از این موارد است. حقوقی که نبود آن میتواند مصیبت کودکهمسری را هم رقم بزند.»
«به عنوان مثال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تمام کشور تاسیس شد تا بچهها بتوانند فضایی برای کودکی کردن داشته باشند. من از ۶ سالگی در این کانون فعالیت میکردم، اما بسیاری از بچهها اجازه نداشتند به کانون رفت و آمد کنند و از همان امکانات اندک آن بهره ببرند و رشد کنند. به عبارت دیگر در داخل استان نیز به لحاظ فرهنگی و طبقاتی میان خانوادهها تضاد وجود دارد. شرایط فکری و فرهنگی در برخی از خانوادهها به صورتی است که اگر با آنها درباره حقوق کودک مانند تحصیل و حضور در دانشگاه صحبت کنید برایشان مفهومی ندارد. البته جنسیت هم مطرح است و میتوان گفت پسرها از آزادی عمل بیشتری برخوردار هستند. از سوی دیگر فرهنگ اشتباهی در کل کشور از جمله لرستان وجود دارد که دختربچهها را بیش از حد کنترل کرده و پسرها را رها میکنند که هر دوی این موارد آسیبزاست، پسرهایی که رها میشوند به دور از آموزشهایی که باید در سایه خانواده داشته باشند، در آینده هم آسیب میبینند و هم تولید آسیب میکنند.»
«تجربه زیسته من آن است که بسیاری از دوستانم وقتی در سنین نوجوانی و ناشی از هیجانات این دوره با پسری آشنا میشدند با برخوردهای خشونتباری از سوی خانواده مواجه میشدند. به یاد میآورم که با دیدن بدن سیاه یکی از دوستانم که ناشی از ضرب و شتم توسط پدر بود تا مدتها دچار آسیب روحی شدم. درواقع خانواده این مهارت را نداشتند که باید چه برخوردی با فرزندشان کنند و چگونه به او راه درست را بیاموزند. من شاهد بودم که گاهی خشونت از سوی پسرعموی یک دختر اعمال میشد و درواقع مردان یک فامیل خود را مالک دختر میدانستند.»
(آیا خود بچهها هم اشتیاقی به این ازدواجهای زودهنگام دارند؟): «در موضوع کودک همسری به دلیل محدودیتهایی که برای دختران در خانواده وجود دارد بارها شاهد دخترانی بودم که هیجان ورود به زندگی مشترک داشته و نگاهی رویایی به این مساله داشتند. بسیاری از آنها هم ازدواج و زندگی مشترک را وسیلهای برای به دست آوردن اندکی آزادی میدانستند، این درحالی بود که برخی از آنها متعلق به خانوادههایی از طبقه متوسط به بالا هم بودند. به دلیل ذهنیت مردسالارانه پدر و البته بسیاری موارد همدستی مادر این دختربچهها هیچگونه آزادی عملی نداشتند نه میتوانستند با دوستانشان برای تفریح از خانه خارج بشوند و نه هیچ فعالیت متناسب با سن و سالشان داشته باشند به همین دلیل این نوجوانان فکر میکردند که با ازدواج از این بندها رها میشوند که البته به این بچهها نمیتوان خرده گرفت.»
«من دوستی داشتم که المپیادی بود و حتی میتوان گفت نابغهای در حوزه ریاضی بود، اما به دلیل نبود بسترهای مناسب برای رشد نهایتا ازدواجی زودهنگام و ناموفق کرد که هنوز هم از تبعات آن رنج میبرد. البته این روزها میتوان گفت شرایط بهتر شده است و این موضوع را مشاهده کردهام که همان طبقهای که کودکانشان در سالهای گذشته شوق ازدواج داشتند بچهها آگاهتر شدهاند به این دلیل که دسترسی بچههای دوازده، سیزده ساله به منابع اطلاعرسانی مانند رسانهها و فضای مجازی بیشتر شده است. از سوی دیگر هر قدر بچهها تمایل بیشتری به درس نشان میدهند برخی از والدین هم از فضای اجبار به ازدواج فرزندانشان فاصله میگیرند.»
کودکهمسری و موفقیت در کنار هم قرار نمیگیرند
(افرادی که ازدواجهای زودهنگامی داشته و با آنها در ارتباط بودید، آیا زندگی مشترک آنها موفق بود؟): «اولین مواجهه من با ازدواج کودکان، ذهنی بود یعنی وقتی مادربزرگ من خاطره ازدواج خود در سن ۱۱ سالگی را برای من تعریف میکرد و اینکه در همان سن تجربه سقط بچه داشته است. من آن زمان گمان میکردم که داستان مربوط به دوره مادربزرگ من است، اما وقتی بزرگتر شدم تا به امروز مشاهده میکنم که خانوادهها هنوز هم به همین رسم پایبند هستند. من با زنانی در ارتباط هستم که در سن کم ازدواج کردهاند و تجارب بسیار بدی داشتهاند، یکی از آنها وارد روابط فرازناشویی شد، دیگری همسرش گرفتار اعتیاد شد و زندگیشان از هم پاشید که البته این مورد مبتلابه بسیاری از زنان در این مناطق است، زن دیگری را میشناسم که به شدت افسرده شده است او علت افسردگی خود را اینگونه عنوان میکند که من بسیار زود با مسائل جنسی آشنا شدم در حالیکه من ترجیح میدادم با عروسکم بازی کنم نه اینکه وارد زندگی مشترک، رابطه جنسی و مسئولیتهای ناشی از آن بشوم.»
«بر اساس مشاهدات خودم و البته گزارشهایی که به دستم میرسد معمولا عاقبت این نوع ازدواجها بخصوص برای دختران کودک همسر اضطراب، افسردگی، مشکلات جسمی ناشی از رابطه جنسی زودهنگام که متناسب با ویژگیهای روحی و جسمی آنها نیست و بارداریهای زودرس است. پزشک یکی از بیمارستانهای استان برای من تعریف میکند که هر روز دختران کم سن و سال کمتر از ۱۸ سال به آنها مراجعه میکند که باردار هستند، بسیاری از این حاملگیها پرخطر و حتی خارج از رحم هستند. در واقع بسیاری از مسائل و مشکلات این زنان نه در آمار میآید و نه گزارش میشود و این زنان تا آخر عمر با مشکلات روحی و جسمی و ... دست و پنجه نرم میکنند.»
«یکی از زنانی که به من مراجعه کرده است در ۱۷ سالگی ازدواج و در ۲۰ سالگی باردار شده بود. این دختر آگاهی زیادی از حقوق خود به عنوان یک زن داشت او میگفت که آرزو درس خواندن و ارتقا دادن زندگیش را داشته است، اما پدر به او گفته بود که اگر بروی دانشگاه با یک پسر هم سلام و علیک کنی آبروی ما میرود و به همین دلیل غیرمنطقی جلوی درس خواندن او را گرفته بودند و او را وادار به ازدواج با مردی کرده بودند که اصلا نمیشناخت. زن میگفت من اصلا نمیدانستم که این مرد کیست و من باید با حضور او در زندگیام چه کنم. این زن به وضوح افسرده بود و همسرش هم به او خیانت میکرد. خانواده از این دختر جوان برای گرفتن طلاق حمایت نمیکند و همسر هم با استفاده از همین مساله به خیانتهایش ادامه میدهد و در برابر اعتراض زن به خیانتش میگوید اگر نمیخواهی خانه را ترک کن چرا که مرد به خوبی میداند که همسرش سرپناهی ندارد.»
«این زن جوان به من گفت که من نمیگذارم دخترم هم مانند خودم عذاب بکشد و از او حمایت میکنم. من از ازدواج زودهنگام یاد گرفتم که انسان نباید زیربار هیچ ظلمی برود و هر قدمی که زیربار ظلم برود، ظلم ۱۰ قدم جلوتر میرود. این زن جوان آرزو داشت روانشناس بشود و من با خودم فکر میکنم اگر این فرد با این میزان از آگاهی اجتماعی روانشناسی میخواند حتما میتوانست عضو موثری در جامعه شود. بر اساس تجارب و مطالعاتم به این نتیجه رسیدهام که هرگز نمیتوانیم برای ازدواج کودکان سرانجام موفقیتآمیزی را تصور کنیم. حتی اگر بهترین همسر هم سراغ کودک برود بازهم شرایط او بهتر نمیشود چرا که ازدواج در کودکی آسیبزاست توجه به این نکته لازم است که در برخی کشورها سن کودکی در ۱۸ سالگی تمام نمیشود و بیشتر میشود.»
(آیا این دختران زمان ازدواج، حقوق خود مانند مهریه، حق طلاق و حقوقی را که در عقدنامه به آنها اشاره شده است را طلب میکنند؟): «این موارد یک شوخی است. در واقع خانوادهای که آنقدر آگاهی داشته باشد که برای فرزند خود حق طلاق بگیرد معمولا او را وادار به ازدواج در کودکی نمیکند. البته نمیتوان این را با قطعیت گفت. وقتی با دختران درباره گرفتن حقوقشان در زمان ازدواج صحبت میکنم آنها میگویند که خانواده و والدین ما زودتر از سایرین جلوی ما را میگیرند و میگویند نباید اول ازدواج حرف از طلاق بزنی و این حرفها شگون ندارد. این موضوع درباره دخترانی که در سنین بالاتر ازدواج میکنند هم صدق میکند. هم خانواده دخترانی که شرایط اقتصادی خوبی دارند هم چنین طرز فکری دارند و برخلاف آنچه تصور میشود برخورداری از شرایط اقتصادی خوب هم نتوانسته طرز فکر مناسبتری را رقم بزند.»
«در واقع خانوادهای که دختربچه خود را به خانه شوهر میفرستد تنها به دنبال به ثمر رسیدن ازدواج است و نمیخواهد با شروط ضمن عقد خللی در موضوع ایجاد کند تنها تلاش خانوادههایی با این سطح از فرهنگ مشخص کردن مهریه برای دختر است که متاسفانه در حال حاضر مهریه هم برای زنان پشتوانه خوبی نیست، اما خانوادهها از این موضوع آگاهی ندارند.»
«اوضاع مناطق غربی کشور به لحاظ وقوع قتلهای اصطلاحا ناموسی یا همان زنکشی خوب نیست گرچه که استان لرستان از این منظر بعد از استانهایی مانند کردستان یا کرمانشاه قرار میگیرد اگرچه که حتی وقوع یک قتل هم زیاد است. از سوی دیگر لرستان روستاهایی دارد که طی زمستان تردد به آنها غیر ممکن میشود و دست هیچ رسانه و فعال اجتماعی در این مدت به آنها نمیرسد به تبع این موضوع گزارشی هم از آنچه در این مدت در مناطق میگذرد به دست ما نمیرسد. معلم یکی از این روستاهای دور افتاده در منطقه الیگودرز برایم تعریف کرد که چند سال پیش دختری در یک روستا به پسری از روستای دیگر علاقهمند میشود. برادر ۱۱ ساله این دختر که کلاس پنجم ابتدایی بوده تفنگ پدرش را برمیدارد و خواهرش را به دلیل احساس غیرت میکشد، اما هیچ اثری از این خبر در هیچ رسانهای نیست.»
«متاسفانه قتلهایی از این دست در لرستان رخ میدهد، اما به دلیل همین سختی دسترسی به اطلاعات کسی از آنها باخبر نمیشود. از سوی دیگر خشونتهایی نسبت به زنان در استان خودم مشاهده کردم که اگر به نزد قاضی برده شود اقدام به قتل محسوب میشود یعنی اگرچه قتلی رخ نداده، اما به معنای نبود خشونت علیه زن نیست. لرستان از نظر رسانهای کمی بایکوت است که شاید این نقد به خود ما زنان هم وارد است که نتوانستهایم در این زمینه فعالیت زیادی بکنیم. به جز زنکشی که مستقیم زن به دلایل مختلف توسط مردان خانواده کشته میشوند گاهی نیز شرایط برای مرگ آنان فراهم میشود به عنوان مثال خودکشی و خودسوزی زنان در لرستان به شدت بالاست. زمانی این اقدام به خودکشیها تنها نوعی اعتراض نسبت به ظلمی بود که زن نسبت به خود احساس میکرد و منجر به مرگ نمیشد، اما امروز خودکشیها به سمتی رفته است که حتما منجر به مرگ میشود در واقع شرایط و محیط باعث خودسوزی و خودکشی میشود و قاتل اصلی است.»
«به جز روستاهای صعبالعبور از دیگر مواردی که در حوزه خشونت نسبت به زنان رخ میدهد، اما به دلیل سختی مسیر و دسترسی به اطلاعات جایی گزارش نمیشود خشونتی است که در برخی عشایر نسبت به زنان میشود. به این دلیل که آگاهی در میان زنان این جوامع کم است و در واقع میتوان گفت که دختران عشایر فرصت زیادی برای تحصیل و رشد ندارند. آنان معمولا از سنین بسیار کم مسئولیتها و فعالیتهای سنگینی روستایی را انجام میدهند که در واقع باید بر عهده بزرگسالان باشد بعد هم در همان سنین پایین ازدواج میکنند. درباره زندگی زنان در عشایر تحقیقات زیادی هم صورت نگرفته است.»
«البته دختری عشایری را میشناسم که در یک مدرسه شبانهروزی درس میخواند. او هربار با خانواه ناچار به کوچ میشد، اما تلاش زیادی هم برای بهبود شرایط زندگیش میکرد، یعنی چنین روزنههای کوچکی هم وجود دارد، اما آنچه به صورت گسترده در جمعیت عشایر مشاهده میشود دخترانی است که از درس خواندن محرومند و قربانی کودک همسری میشوند. به همین دلیل هم وضعیت عشایر نیاز به تحقیقات جداگانه دارد.»
«اگر چه درباره فرهنگ قدیمی لرستان و فرهنگ مردسالار آن صحبت کردیم، اما توجه به این نکته ضروری است که قرار نیست همه بخشهای یک جامعه توسعهیافته و مترقی باشند. همینجاست که قانون و نهادهای مدرن حمایتی باید ایفای نقش کنند. زنکشی و خودسوزی زنان به این دلیل همچنان در کشور وجود دارد که در طول این سالها نهادهای حمایتی به دلایل مختلفی ضعیف شدهاند و از مراجعه زنان به این نهادها که میتوانند نقشی آگاهیدهنده داشته باشند ترسی ایجاد شده است. مسائل زنان متاسفانه ابعاد امنیتی یافته است و دست فعالان حوزه زنان و نهادهای حمایتی برای اینکه در جایی مانند لرستان فعالیت کنند و آگاهی بدهند باز نیست.»
«اگر چه کودکهمسری و همسرآزاری همچنان در استان ما رواج دارد، اما باید دید نقش قانون در کاهش و رفع این موارد چیست؟ یعنی باید قانونی باشد که از این موارد پیشگیری کند و قانونی باشد که در مواجهه با چنین مواردی به درستی از قربانی حمایت کند نه اینکه به قربانی بگوید تو چه کردهای که مورد چنین ظلمی قرار گرفتهای. مردم به آموزش نیاز دارند و قربانی نیز به حمایت نیاز دارد. ما به اصلاح قوانین در حوزه زن کشی و خشونت علیه زنان در کشور نیاز داریم. ما سالهاست که فریاد میزنیم قوانین ایران به اصلاح جدی در حوزه خشونت خانگی و فرزندکشی نیاز دارد، اما متاسفانه گوش شنوایی وجود ندارد.»