حتما عشق و علاقه بی اندازه هم در نوشتن جمله بعدی بی تاثیر نیست، اما نظیر محبوبیت احمدرضا عابدزاده دیگر تکرار نخواهد شد. با دروازه بانی عشق می کرد، اینقدر که وقتی حتی مجاهد در لباس نفت آبادان دروازه اش را از دم کرنر باز کرد خودش بیشتر از بقیه خنده اش گرفته بود.
اما 21 سال پیش چنین روزهایی شاید سخت تر از همیشه برای احمدرضا عابدزاده گذشت. ابتدای فصل 80-79 بود که غیرعادی خبر از خداحافظی این دروازه بان محبوب منتشر می شد. پرتیراژترین نشریه آن روزهای ایران رابطه بسیار بدی با عابدزاده داشت و مخالف بازگشت او به تیم ملی بود، اما در نهایت برای جلال طالبی احتمالا چاره ای جز دعوت از احمدرضا عابدزاده نداشت و این اتفاق بالاخره در شهریور 79 و در اردوی پیش از جام ملت های آسیا رخ داد.
عابدزاده در دیدارهای اوایل فصل پرسپولیس به خصوص برابر فجر و الوکره نمایش بسیار خوبی داشت و محبوبیت او باعث دو تکه شدن فضای عمومی فوتبال در آن مقطع شده بود. گروهی از هواداران پرسپولیس تصور می کردند احمدرضا عابدزاده از گزینه هایی مانند پرویز برومند آماده تر بوده و باید به تیم ملی دعوت شود.
پس بعد از دو سال و خورده ای و از ایران- آلمان چهار تیر 77، نام احمدرضا عابدزاده در فهرست دعوت شدگان به تیم ملی دیده شد. از اینجا به بعد شاید کمی روایت شخصی از مشاهدات عینی باشد. عقاب آسیا به خاطر روحیه خاص و ابهتی که داشت، معمولا در جمع بازیکنان پرسپولیس میر میدان بود و اغلب بازیکنان خواهان دوستی و رفاقت با او بودند.
اما در آن اردوی تیم ملی شرایط برای او کاملا تغییر کرده بود. به نظر می رسید بازیکنان جدید و حتی هم تیمی های سابق و رفقای دیروز تمایل چندانی به نزدیک شدن به عابدزاده نداشتند و او انگار در انزوا قرار گرفته بود.
احمدرضا عابدزاده عادت داشت در تمرینات تغییر پست داده و حتی گاهی در خط حمله هم بازی کند. دروازه را رها می کرد و پا به توپ تا وسط زمین و نزدکی دروازه حریف هم پیش می رفت. اما در این تمرین تیم ملی او بی سر و صداتر از همیشه گوشه ای برای خود تمرین کرده و خیلی هم شلوغ کاری نمی کرد.
از بین بازیکنان نزدیک و دوست به احمدرضا عابدزاده، انگار فقط مهرداد میناوند مثل همیشه با او برخورد می کرد. به نظر می رسید هراسی بین بازیکنان بابت صمیمیت با او ایجاد شده بود و در نهایت هم خیلی زود دوران بازگشت احمدرضا به تیم ملی به اتمام رسید.
اما عابدزاده انگار کوه انگیزه شده بود و با جدیتی متفاوت نسبت به همیشه به فرامین جلال طالبی و براگا گوش می داد. انگار می خواست ثابت کند هنوز تمام نشده و علیرغم مصدومیت کهنه خود هنوز می تواند از دروازه تیم ملی محافظت کند.
در نهایت تیم ملی ایران برای دیداری دوستانه راهی قطر شد و قرار بر آن بود که برای سنجش آمادگی عابدزاده، او از ابتدا درون دروازه تیم ملی قرار بگیرد. اما در نهایت این اتفاق هرگز رخ نداد و احمدرضا بدون انجام حتی یک بازی رسمی برای همیشه با تیم ملی وداع کرد.
نشریات می نوشتند که گروهی از بازیکنان باتجربه تیم ملی علاقه ای به حضور عابدزاده در لیست نهایی جام ملت های آسیا 2000 ندارند. پس در نهایت تیم ملی بدون این دروازه بان محبوب راهی لبنان شده و با قبول شکست عجیب برابر کره جنوبی با این تورنمنت وداع کرد؛ اما اتفاقات آن دیدار و نحوه شکست و حذف تیم ملی حداقل برای من که خیلی معنی داشت.
بیشتر از همه در چشم بود، حتی وقتی پرسپولیس روی دروازه حریف حمله می کرد هم یک جوری 180 باز می کرد، پای خود را به دیرک می رساند و گرم می کرد که آدم هوس می کرد فرصت تماشای گل های احتمالی را رها کرده و خیره به احمدرضا شود.
حالا در 55 سالگی، دیگر کمتر نامی از احمدرضا عابدزاده شنیده می شود. برای آنهایی که هنوز هم عاشقانه دوستش دارند، تنها یک صفحه اینستاگرام احمدرضا باقی مانده و هر از چند گاهی چند استوری. حالا هر چقدر هم آرام و بی سر و صدا نسبت به گذشته، اما هنوز هم جوری تمرین می کند که انگار هفته دیگر بازی ایران- استرالیاست؛ انگار دوباره فصل بازنویسی افسانه ای رسیده که بارها در موردش گفته شده، اما تکراری نمی شود.
جوری 180 باز می کند و وزنه می زند که آدم حیرت می کند؛ بعد هم مغرورانه در کپشن می نویسد "یک تمرین ساده". جنس هواداران خودش را بهتر از همه می داند و سالهاست فهمیده دلمان برای این غرور منحصر به فرد ضعف می رود.
چند وقت یک بار فیلمی از گذشته می گذارد. از آن روزهای حماسی و درخشان که یک چیز را خوب یادم آدم می دهد؛ تو حق نداری اشتباه کنی، یک دستی توپ بگیری و هری کیول را در آزادی دریبل کنی، مگر نامت احمدرضا عابدزاده باشد.
نه برای ماندن در بورس مذبوحانه تلاش کرد، نه برای تیم گرفتن و درآمدزایی به این و آن رجوع کرد. حتی سال به سال هم تیتر یکی از نام عابدزاده در نمی آید؛ آنهم که از کسی که تصویرش نقش مهمی در پرفروش شدن هفته های رنگارنگ اواسط دهه 70 و تلاش و ماهان و البرز و فضیلت جوانان و ... داشت. احمدرضا سر جای خودش، همان بالای بالا باقی ماند. از نام او فقط یک رابطه عاشقانه باقی مانده است؛ استوری هایی که او می گذارد و دل ما که غنج می رود.