گروه جامعه:روزنامه خراسان نوشت: وقتی به مدالهای قهرمانی و رنگارنگ دخترم نگاه می کنم که بر در و دیوار اتاقش آویزان شده است، آهی از نهادم بر میخیزد که گویا پاره ای از وجودم جدا شده است چرا که ...
زن 47 ساله که برای نجات دخترش از گرداب مخوف اعتیاد دست به دامان قانون شده بود درباره این ماجرای تلخ به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: دخترم 5ساله بود که روزی فهمیدم همسرم به مواد مخدر اعتیاد دارد، دیگر زندگی در کنار او برایم معنا نداشت و روزها را با ترس و وحشت از آینده سپری میکردم.
با این حال همسرم نه تنها اعتیادش را ترک نکرد بلکه روز به روز بیشتر در این مرداب مخوف فرو می رفت و زندگی برایم سختتر میشد تا جایی که بالاخره تصمیم به طلاق گرفتم و از او جداشدم . اما نمیتوانستم دختر و پسر خردسالم را به او بسپارم به همین دلیل سرپرستی فرزندانم را به عهده گرفتم و برای تامین مخارج زندگی به فعالیتهای هنری و آشپزی روی آوردم . خلاصه با کمک های مالی خانواده ام فرزندانم را بزرگ کردم اما نگذاشتم آن ها روزهای سختی را تجربه کنند.
دخترم به ورزش شنا و رشتههای رزمی علاقه عجیبی داشت و من هم برای پرورش استعدادهایش او را در کلاس های ورزشی ثبت نام میکردم . طولی نکشید که دخترم قهرمانی های زیادی به دست آورد و مدالهای رنگارنگی را بر گردن آویخت. اگرچه من سخت کار میکردم تا بتوانم هزینه های تحصیل و کلاسهای ورزشی او را پرداخت کنم، اما زمانی که در سالنهای ورزشی نام او را از بلندگوها فریاد میزدند درپوست خودم نمیگنجیدم به طوری که انگار در آسمانها پرواز میکردم.
روزهای شیرین زندگی همزمان با موفقیت های دخترم سپری می شد و من احساس آرامش می کردم تا این که او در رشته تربیت بدنی وارد دانشگاه شد. آن جا بود که دیگر از دخترم غفلت کردم. او با دوستان نابابی معاشرت داشت و تا پاسی از شب را با همان افراد سپری می کرد. من هم برای آن که غرور دخترم را نزد دوستانش نشکنم هیچ گاه سرزنش اش نکردم. آرام آرام فهمیدم که او به مصرف مواد مخدر از نوع شیشه آلوده شده است ولی کاری از دستم بر نمی آمد و برای حفظ آبرویم همه چیز را پنهان می کردم تا شاید سر دخترم به سنگ بخورد و از این مسیر اشتباه باز گردد.
اما متاسفانه کار به جایی رسید که او دانشگاه را رها کرد و با دوستانش به خلافکاری در پارک ها روی آورد. او تا سپیده دم به همراه دوستان خلافکارش مواد مخدر مصرف می کرد و صبح تا بعداز ظهر می خوابید. دیگر آن قدر لاغر شده و چهره اش به زردی گراییده است که حتی از نگاه کردن به صورت دخترم وحشت دارم. حالا هم وقتی به آن مدال های رنگارنگ چشم میدوزم با حسرتی دردناک آرزو میکنم ای کاش ...
با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی مشهد) تلاش های مشاوره ای و روان شناختی کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی برای نجات این دختر از گرداب مخوف اعتیاد آغاز شد.