گروه جامعه: روزی که به خواستگاریشان میآیند، از دردسرهای شغل خود میگویند: «ممکن است در ماه ۱۵ روز در منزل نباشیم، ممکن است روزهای سخت و بیماری را در کنار خانواده نباشیم، ممکن است مجروح شویم، ممکن است حتی جان خود را برای حفاظت از محیط زیست از دست بدهیم، ممکن است تنها، بیکس و غریب بمانید. آیا همه اینها را میپذیرید؟» بله میپذیرند چرا که اغلب تصوری از نبودنهای اینچنینی ندارند. کار در طبیعت از دور برای بسیاری جذاب است، اما واقعیت چیز دیگری است.
همسر محیطبانی در خاطراتش نوشته: «آمدم به شهری غریب، یک نوعروس دلبسته و شیدا که چند شب را تنها با اشک و ترس سپری کرد. در و دیوار خانه تنگ میشد، اما چارهای نبود. صبر و صبر و صبر کاری که ما همسران محیطبان خوب بلد میشویم.» همسر محیطبانی دیگر مینویسد: «هیچکس نمیداند چه بر دلم میگذرد، آخر همسرم تنها ۳۲ سال داشت که آن گلوله داغ لعنتی بر تن و وجود مهربان او اصابت کرد و او را مظلومانه و بیهیچ سلاحی بر زمین انداخت و هنوز ۵۷ ساچمه دیگر در بدنش وجود دارد.»
همه اینها را گفتم که مرز دغدغهها، نگرانی و دلواپسیهای همسران محیطبانها را بشناسیم. همسرانی فداکار که اگر توقع معنای کلامی برای شکیباییشان در چارچوب نتیجهای که حاصل میشود، داریم شاید از اساس توقع بیجایی باشد چرا که همواره به جبران زحماتی که نه آنچنان که باید قدر نهاده شده، عاشق و امیدوار هستند. در این گفتگو که از زبان همسر یکی از محیطبانان است؛ تلاش کردهایم تا سایهها را کنار بزنیم و وارد زندگی واقعی یک محیطبان شویم.
شما چند سال است که ازدواج کردهاید و چند فرزند دارید؟
من ۲۱ سال است که با همسرم تعهد زناشویی بستهام و حاصل این ازدواج ۳ فرزند صالح است.
آیا از زندگی خود و شغل همسرتان رضایت دارید؟
فکر میکنم همین یک جمله برای شرح اولویتهای زندگی مشترک ما کافی باشد: «محیط زیست ناموس اول اوست.» البته انصافا من اوایل بسیار بسیار سخت میتوانستم نبودنهای مکرر، طولانی و بدون هیچ تماسی از طرف همسرم را قبول کنم حتی شرایط برای من وقتی که فرزند اولم به دنیا آمد، بدتر هم شد، چون مسوولیت من دوچندان شد و بالاجبار شغل خود را ترک کردم.
البته فرزندان بعدی به مراتب مرارتهای کمتری متحمل شدند و روحیه من بهتر بود، اما در مجموع پذیرش این سبک زندگی نامعمول برای من کمی طول کشید و بیشتر لطمات آن را فرزند اول من متحمل شد که بابت این سختیها از او عذر میخواهم. البته الان اوضاع بهتر شده و ما با شرایط کنار آمدهایم و اولویت اول همه ما ۵ نفر داشتن محیطزیست پایدار است. پس جواب سوال شما در این برهه که هستم آری است، ولی اوایل زندگی خیر، این طور نبود.
همسر یک محیطبان چه سختیها و در عین حال چه مزایایی دارد؟
واقعیت این است که سختیها بسیار است، همسر یک محیطبان بودن را باید در نبودنهای مکرر و طولانی، عدم حضور در برهههای حساس روحی و روانی مانند تولد فرزند، سوگواریهای ناگهانی، مجالس شادی و حتی در زمان بیماریها دانست. محیطبانان حتی در تعطیلات رسمی هم مشغول به کار هستند و چه بسا آمادهباش و یا حتی در ماموریت. پس همسر یک محیطبان باید گاه پدر، معلم، تعمیرکار، پرستار، مسوول خرید هم باشد.
اما از طرف دیگر برکات معنوی این شغل شریف بیشتر از مسائل مادی آن است. معجزه حفاظت، همان دعای خیر حیات وحش در حق همسران ما و خانوادههایمان است که بسیار گیرا و راهگشا هم هست.
چه خاطره تلخ و چه خاطره شیرینی از شغل همسرتان دارید؟
خاطرات تلخ و شیرین زیاد است؛ به سلامت برگشتن از هر ماموریت و گشت و به پایان آمدن انتظار خودش یک خاطره خوش است. در خصوص مخاطرات و تلخیها، در مقابل خانواده شهدای محیط زیست، خاطرات تلخ ما قطعا بهترین و شیرینترین خاطرات محسوب میشود. تصور انتظارهای بیاندازه که تبدیل به حسرتهای مداوم خواهد شد، برای شخص من بسیار سخت است. من در مقابل تمام همسران شهدای محیطبان سرم پایین است و برای روح بلند شهدای محیطبان آرزوی آرامش دارم.
شما یکی از معدود همسران محیطبانی هستید که در فضای مجازی هم فعالیت دارد؛ چرا تصمیم گرفتید که در فضای مجازی فعالیت داشته باشید؟
حقیقتش سالها دلم میخواست که همسران محیطبان را گردهم آورم، یعنی جایی باشد که ما درددلها و رنجهایمان را با هم تقسیم کنیم. گفتوگوی بین دو همدرد و دو همسبکزندگی، برای هر دو مفید است. فضای مجازی تقریبا این امکان را به من داد که این بستر را هرچند کوچک بازسازی کنم.
این روزها خیلی از محیطبانها در فضای مجازی فعال هستند. نظرتان در این مورد چیست؟ آیا مشکلاتی که مدنظر شماست تاکنون مطرح نشده؟
البته به نظر من کار بسیار خوبی است، چون فعالیت این برادران باعث اعتلای فرهنگ جامعه و نگرش درست عموم مردم به این شغل خواهد شد. البته فضای مجازی، تیغ دولبهای است که در جای خودش من را میترساند. قطعا باید بسیار سنجیده، مستدل، بااحتیاط و به دور از خودخواهی عمل کرد. امیدوارم من خود حداقل اینگونه برخورد کنم. اما در مجموع یکی از دلایل ورود من به فضای مجازی همین مشکلات مطرح نشدهای بود که احساس کردم بهتر است تا خود مطرحش کنم.
مهمترین دغدغه کنونی زنان محیطبان چیست؟
از نظر من خانواده موضوع مغفولی در سازمان حفاظت محیطزیست است. تمام رنجها و سختیهای شغل محیطبانی اول به خود فرد و سپس به خانواده تحمیل میشود، اما این مهم معمولا نادیده گرفته میشود. همسران محیطبان معمولا مجبور هستند، خانهدار باشند. به دلیلعدم حضور پدر و مادر در خانواده محیطبان نقش پررنگتری دارد. به هر حال این مسوولیت اضافه، بار روانی هم به همراه دارد مخصوصا در شرایط اضطراری که شما آن را به خوبی احساس میکنید.
البته همین مساله هم گاهی منجر به تنشهای غیرقابل حل میشود و افسردگی، ضعف اعصاب و خمودگی را به همراه دارد و گاه هم تا مرز جدایی پیش میرود، اما اکثر همسران محیطبانان صبورانه این حالات را مدیریت میکنند. مساله اساسی دیگر این است که همسران محیطبانان علاوه بر تحمل شرایط سخت و مسوولیت فراوان، اکثرا دغدغه صحت و سلامت همسران خود را دارند و بدین سبب در اضطرابی مداوم به سر میبرند.
آیا تاکنون پیش آمده که از همسرتان بخواهید که شغل خود را تغییر دهد؟
واقعیت این است که محیطبانان متعهد و گاه هم خانوادههایشان، توسط شکارچیان غیرمجاز و متخلفین مورد تهدید قرار میگیرند. مواردی هم هست که بعضا مورد افترا، دروغ و بیمهری قرار میگیرند. اگر هم بخواهیم روی دیگر سکه را نگاه کنیم، گاه مورد ضرب گلوله، سنگ، چماق، و ضرب و جرح متخلفین قرار میگیرند. به واسطه این مسائل متاسفانه من بارها از همسرم خواستم که شغل خود را تغییر دهد، اما توکل همسرم به خدا و دعای حیات وحش از من بیشتر است.
همسر شما یک محیطبان قراردادی یا طرحی نیست؛ اما برای بهبود وضعیت این محیطبانها تلاش میکنید، چرا؟
حقیقت امر این است که ما هم سالها پیش از نظر وضعیت معیشتی مشکل داشتیم و طعم تلخ آن روزها و پایه حقوق اندک از خاطرمان محو نشده؛ به همین واسطه تنشها و داستانهایی پیش میآمد که جو آرام خانه را برهم میزد. ناتوانی خودم، شرمندگی همسرم و نارضایتی بچهها همه از جمله مواردی هستند که دلم نمیخواهد هیچگاه هیچ پدر یا مادر یا فرزندی تجربه کند. من این شرایط قراردادی بودن و معلق بودن را در دورهای تجربه کردم که میزان تورم بسیار کم بود، میدانم که شرایط این برادران به مراتب الان سختتر است.
شما از محیطبانی با من صحبت کردید که دریافتی حقوق دو میلیون و پانصد هزار تومان دارد، ممکن است که کمی بیشتر درباره ایشان بدون ذکر نام صحبت کنید.
همه محیطبانان طرحی و قراردادی معین، دامنه حقوقشان بین دو میلیون و پانصد تا سه میلیون و هفتصد هزار تومان است. البته ممکن است که این رقم متغیر باشد، کمی بیش یا کم، اما این افراد همکاران همسر من هستند. این دوستان و گلایههایشان واقعا شروعی بود برای مطالبهگری ما، چون واقعا این رقم مبلغی نیست و به این خانوادهها واقعا سخت میگذرد.
لطفا کمی هم از تلاشهای همسرتان در بهبود وضعیت این محیطبانها بگویید.
من و همسرم هر دو مشترک تصمیم گرفتیم که صدای این برادران باشیم. ایشان مشغلههایش بیشتر است، ولی همیشه رنج همکارانش و درددلهای آنها را منتقل میکند. بسیار پیش آمده که از خیرین و توانمندان برای همکاری، مبلغی جمعآوری کرده و گاه هم شده که خودمان کمک خیلی کوچکی کردهایم، ولی باید قبول کرد این نوع کارها همیشه شدنی نیست و به همین دلیل من مشوق همسرم شدم و با هم تصمیم گرفتیم در مواردی که با منافع و قوانین سازمان محیط زیست مغایرتی وجود ندارد، صدای آنها باشیم.
مساله لباس مناسب عرصه برای محیطبانها و تخصیص اعتبار به تجهیزات هم یکی از دغدغههایی است که شما پیگیر آن از جهات مختلف هستید. خواسته دقیق محیطبانها چیست و چرا محقق نشده؟
در خصوص لباس عرصه محیطبانان اشکالات ساختاری و اساسی زیادی وجود دارد و متاسفانه سازمان حفاظت محیطزیست نیازسنجیهای متناسب را انجام نداده است. لباس عرصه (ماموریت) کنونی این برادران یک لباس رسمی و مجلسی و اداری است. بلوزهایی که حالت کشسان ندارند، شلوارهای جنس فاستونی این لباس، در شرایط گشت و درگیریها، راهپیمایی و کوهپیمایی انعطافپذیر نیست.
اکثر محیطبانها از پاره شدن مکرر فاق و زیربغل لباس گله دارند چرا که این لباس، لباس عرصه نیست بلکه لباس سان و اداری است. در خصوص کفش هم من در این چند سال هر چه دیدم، کفشهای بیکیفیت بوده در حالی که تولیدکنندگان ایرانی خوب زیادی هستند که میتوان از آنها کمک گرفت.
متاسفانه مسوولان خرید ادارات گاه با احتیاط مالی زیاد و گاه هم بیقید خرید میکنند، چون تا به حال در موقعیت کاری محیطبان و در عرصه حضور نداشتهاند در حالی که لباس و کفش ابزار اصلی و ضروری حرفه همسران ما هست. امیدوارم در این زمینه شاهد تغییرات بنیادی و اساسی باشیم و لباس عرصه و کفش باکیفیت و خوش دوخت به محیطبانان تعلق بگیرد. لباس مناسب با حفظشان و مقام سازمانی کمک میکند که وجهه خود سازمان محیط زیست هم بالا برود.
به نظر شما چرا تا الان مطالبات صنفی محیطبانها جدی گرفته نشده؟
من فکر میکنم که مطالبه صحیح صنفی را اغلب بلد نیستیم. بسیاری از ما عادت به شکایت داریم، اما تلاش برای مطالبه صنفی برحق، منطقی و با توجه به مصالح سازمانی و نیازسنجی درست لازم است، چون این کار است که به اعتلای کیفی صنف محیطبان کمک میکند. اینکه چرا این مهم جدی گرفته نشده را نمیدانم، بیشتر نظرم این است که مطالبه منطقی و درست میتواند بازخورد بهتر و مثبتتری داشته باشد.
به نظر شما چه مسائلی از دید همسران محیطبانها و خود محیطبانها هست که تاکنون در رسانهها هیچ اشارهای به آنها نشده است؟
محیطبان به واسطه زندگی با طبیعت یاد میگیرد که زیادهخواه نباشد، اما به هر حال خانوادههای این عزیزان هم نیازهای خاص خود را دارند. به عنوان مثال اگر همسران ما مسلح محسوب میشوند، چرا نباید از امکانات مسلح بودن، بهره ببرند؟ محیطبان حق تیر در همه شرایط را ندارد انتظار ما این است که اگر این امکان را ندارند، حداقل این امکان فراهم شود تا تسهیلات دیگر را دریافت کنند. برای مثال فرزندان محیطبانان باید در رشتههای ورزشی مثل تیراندازی در همه زیرشاخهها و اسبسواری و ورزشهای رزمی و شنا سهمیه باشگاهی داشته باشند، چون قطعا در این زمینه استعدادهای خوبی هم دارند.
در دورههای فراگیر مهارت فنی، زبان خارجه، کمک درسی و آموزشی، تسهیلات یارانه و شرایط پرداخت اقساطی کمک شوند. امیدواریم سازمان محیط زیست با رایزنی درست با موسسات زبان، کنکور و باشگاهها بتواند این امکان را دست کم برای ما فراهم آورد. این کمکهای جانبی گاه میتواند جای پایین بودن سطح حقوقها نسبت به تورم را پر کند.
مورد بعدی که بسیار بسیار ضروری است، تسهیلات ویژه مشاورههای خانواده و فردی است که به واسطه سبک زندگی ما واقعا نیاز است و هیچگاه در نظر گرفته نشده. من همسران محیطبانان زیادی میشناسم که به واسطه سبک زندگیشان مجبور به استفاده از داروهای اعصاب و روان هستند. شاید تدبیر این تسهیلات به کیفیت زندگی بهتر محیطبانها و خانوادههایشان منجر شود. بدیهی است که آرامش خانواده منجر میشود که نیروهای سازمانی هم در عرصه کاری بهتر بتوانند تمرکز کنند.
به نظرتان برای همسران و فرزندان محیطبانهایی که جان خود را از دست دادهاند، چه کار خاصی میتوان کرد؟
متاسفانه در طول این چند سال زنان و فرزندان زیادی بیسرپرست شدند و طبیعت ایران حامیان زیادی از دست داد. فراموش نکنید که بعضی از این برادران تا مدتها شهید اعلام نشدند و مزایایی به خانوادههایشان تعلق نمیگرفت و بسیاری از این خانوادهها نجیبانه هیچ صحبتی نکردند و فقط صبر کردند.
امیدوارم که سازمان حفاظت محیط زیست در آینده نگاهش به این عزیزان را حفظ کند و هر ماه یک بار بهطور مداوم به این عزیزان سرکشی، رسیدگی و دلجویی کند. بدیهی است که در این زمانه و با این حجم از مشکلات آنها به رسیدگی بیشتر و دلجویی بیشتری نیاز دارند. بالاخص در بحث تسهیلات آموزشی، رفاهی، پزشکی و ورزشی که به آن اشاره کردم؛ اگر برای محیطبانان در قید حیات کاری انجام نشده، دست کم به فضل خدا و همت مسوولان گرانقدر سریعتر اقدامی عملی صورت گیرد؛
و سخن آخر؟
من اصلا در جایگاه توصیه و نصیحت نیستم، اما طبق تجربه و دردل با سایر همکاران همسرم و همسران آنها میگویم که سازمان حفاظت محیط زیست طبق آمارها و صحبتهای خود مسوولان کمبود نیرو دارد. جدای از این مساله نیروهای طرحی و قراردادی هستند که بعضا از محیطبانان استخدام جدید با انواع سهمیهها هم دریافتی کمتری دارند در حالی که سابقه و تجربه بیشتر این نیروها دلیل اهمیت کار آنها است و این منصفانه نیست.
امیدواریم که سازمان حفاظت محیطزیست هر چه سریعتر با درایت مسوولان راهکاری در تعامل با دیگر ارگانهای مرتبط برای تبدیل وضعیت این برادران بیندیشد. اگر سازمان محیط زیست مایل است نیروها با تمام قوا و تمرکز به صیانت و حفظ عرصههای طبیعی بپردازند، باید بستر فراهم شود یعنی نیروها مشکل معیشتی نداشته باشند.
به اندازه کافی قوانین حمایت محیطبانان دست و پاگیر و گاه ناقص هست، عدم تبدیل وضعیت وعدم برقراری عدالت کاری و مالی بین نیروها به دلسردی محیطبانها دامن میزند. همانطور که همه ما معتقدیم محیطبانی که شکارفروشی، منطقهفروشی و تخلف و بینظمی کرد؛ باید به اشد مجازات و تادیب برسد، به همان اندازه معتقدیم باید حقوق صنفی محیطبانان را استیفاء کرد و حق را بر ایشان تمام کرد تا مبادا این مساله معیشتی و کمبودها بسترساز خدای ناکرده تخلف و خیانت به طبیعت کشور شود.
مساله بعد محیطبانان بازنشسته هستند، این برادران پتانسیلهای خوبی برای آموزش جوانترها هستند. اگر بتوان با انتفاع مالی، تجربیات ایشان را استفاده کرد، هم به نشاط این قشر خدوم کمک میکند و هم تجربیات ارزنده این عزیزان منتقل میشود در حالی که این روزها اکثر این دوستان از اینکه فراموش شدهاند، دلگیر هستند.
در پایان معتقدم محیط زیست پایدار محصول حرکتی جمعی است و قائم به شخص نیست بلکه همیاری و دلسوزی عاقلانه همه را میطلبد. ما همسران محیطبانان و محیطزیستیها هم در این حرکت با همسران خود شریک هستیم و این بهترین بخش ماجرای زندگی ما است. در خاتمه از تمام کسانی که دلسوز و متعهد به حفظ طبیعت ایران زمین هستند، تشکر میکنم.