گروه بین الملل: حامیان دولت پوتین، تهاجم نیروهای روس به اوکراین را واکنشی طبیعی به گسترش ناتو در شرق اروپا میدانند. نظریهپردازان امریکایی، چون جان میرشایمر، از نظریهپردازان مکتب رئالیسم در روابط بینالملل، نیز میگویند که هیچ قدرت بزرگی، از جمله امریکا، حضور یک قدرت بزرگ دیگر را در نزدیک مرزهای خود تحمل نمیکند.
کاترین استونر اما به طرز جالبی در کتابش استدلال میکند که دولتهای خودکامه و اقتدارگرا برای حفظ اعتبار و محبوبیت خود در داخل، سیاست خارجی ماجراجویانه و توسعهطلبانه با رنگ و بوی ملیگرایانه را در بیرون دنبال میکنند.برای آنها، حفظ ثبات سیاسی و ترساندن مردم از «توطئههای دشمن خارجی» کلید سرکوب اپوزیسیون، جامعه مدنی، و توجیه سیاستهای اقتدارگرایانه داخلی و خارجی است.
او مینویسد: «روسیه قدرتمند برای رژیم پوتین، صرفا یا اصولا برای تامین منافع ملی[روسها] نیست، بلکه در خدمت حفظ رژیم فاسد او نیز است... در این رژیم برای حفظ کنترل و سیادت در داخل، پوتین باید در بیرون قدرتنمایی کند.»به نقل از کتاب، رژیم پوتین همیشه از اعتراضات دموکراسیخواهانه در خاورمیانه و برخی کشورهای شرق اروپا، مانند اوکراین و گرجستان، و سرایت آن به روسیه هراس داشته است.تمایل اوکراین به اتحادیه اروپا که به معنای توسعه لیبرالدموکراسی تا مرزهای روسیه است، بیشتر از پیوستن آن به پیمان نظامی ناتو برای کرملین خطرناک بوده است.
این نکته برای درک تهاجم جدید روسیه به اوکراین اهمیت دارد، زیرا بار قبل، پس از حمله به اوکراین و انضمام شبهجزیره کریمه به خاک روسیه در سال ۲۰۱۴، محبوبیت پوتین افزایش چشمگیری یافت.در آن زمان، اعتراضات به بازگشت پوتین به کاخ ریاست جمهوری در انتخابات ۲۰۱۲، مشروعیت و محبوبیت او را به پایینترین حد خود آورده بود.
این به معنای آن نیست که روسها عاشق یک رژیم جنگطلب و یک رهبر اقتدارگرا در کرملین هستند، بلکه مردم فریب دروغها، تبلیغات، سوءاستفاده از احساسات، و تجارب اسفبار عمومی در جریان سقوط اتحادشوروی را میخورند.در اینجا، نویسنده نشان میدهد که چطور پوتین با کنترل رسانهها، سرکوب اپوزیسیون، و مسموم کردن افکارعمومی با تبلیغات و خبرهای جعلی، جامعه روسیه را برای پذیرش تهاجم نظامی به اوکراین در سال ۲۰۱۴ آماده کرد.
پوتین با روایت «روسیه قربانی دسایس غرب»، حس قربانی بودن را در جامعه روسیه قوی نگهداشته است؛ حسی که با توجه به تجارب تلخ پس از سقوط اتحاد شوروی، برای مردم عادی روسیه آشنا است. دستگاه تبلیغاتی پوتین بارها داستان قتلعام روستبارها را در اوکراین سرهم کرده و این گونه وانمود ساخته است که دستگاههای جاسوسی غربی مترصد فرصتند تا در روسیه بیثباتی خلق کنند و این کشور را دوباره به دوران اغتشاش و ذلت دهه ۹۰ میلادی برگردانند.برعکس، پوتین با سیاست خارجی تهاجمی و غربستیز، میخواهد به مردم روسیه نشان دهد که حالا کشورشان یک قدرت بزرگ در جهان است و همه باید مدیون رهبری او باشند.
استونر مخالف این است که دولتهای غربی روسیه را یک قدرت رو به زوال منطقهای قلمداد کنند که با کارت ضعیف، دست به قمارهای بزرگ در روابط بینالملل میزند.
از نظر نویسنده، «روسیه نه یک قدرت بزرگ به معنای سنتی کلمه، بلکه بیشتر یک بازیگر خرابکار است که حاضر به پذیرش ریسک بالا در صحنه بینالملل است». پوتین نسبت به دولتمردان غربی جسارت بیشتری برای مانور کردن و از استفاده از زور نشان میدهد، و این به گسترش قدرت روسیه در مناسبات بینالمللی کمک میکند.
پوتین و حلقه نزدیک به او وانمود میکنند که روسیه همانند یک ابرقدرت به صحنه برگشته است. اما واقعیتها طور دیگری نشان میدهند. بنا به آمار، اقتصاد روسیه که متکی به منابع و مواد خام صادراتی است، در حد و اندازه اقتصاد بریتانیا است که یک قدرت متوسط اروپایی به حساب میآید. از نظر قدرت نظامی، روسیه بعد از ایالات متحده و چین قرار میگیرد، اما عملکرد روسیه در اوکراین نشان داد که ماشین بزرگ نظامی این کشور توان و مهارت مقابله موثر با یک ارتش کوچکتر از خود را ندارد.
با این حال، استونر به سیاستمداران غربی توصیه میکند که روسیه را جدی بگیرند، زیرا به خوبی از منابع قدرت خود استفاده میکند. چنانچه، وابستگی اروپا به نفت و گاز روسیه باعث شده است که مسکو از توان اعمال نفوذ بر سیاستهای داخلی و خارجی کشورهای اروپایی برخوردار شود. در عین حال، روسیه با اتکا به صدور مواد خام، تسلیحات نظامی، و نیروهای مزدور، پا را فراتر از حوزه نفوذ خود گذاشته است و اکنون رد پای آن را در خاورمیانه و آفریقا میتوان دید.
استونر اعتقاد ندارد که یک تضاد ناگزیر میان روسیه و غرب وجود دارد. او بیشتر سیاستهای کنونی روسیه را متعلق به دولت پوتین میداند. به گفته او، «رقابت جدید جهانی، انتخاب استراتژیک رژیم پوتین است که میخواهد روسیه را، بهخصوص در چشم مردمانش، دوباره بزرگ کند. در واقع، ترس رژیم از بیثباتی خیابانهای روسیه بیشتر است تا هراس از ناتو.»
در این تحلیل، نکته مهم این است که اگر روسیه سیاست داخلی دموکراتیک میداشت، تمایل کمتری به تهاجم نظامی و سلطهطلبی در آسیای میانه و شرق اروپا از خود نشان میداد. از این منظر، کتاب استونر در خدمت گفتمان دموکراتیزه شدن نظام بینالمللی است.
پوتین برای مقابله با موج دموکراسیخواهی در کشورهای همسایه روسیه، گفتمان ضدیت با غرب و لیبرالدموکراسی را به عنوان ایدئولوژی دولتش اختیار کرده است. اما نویسنده اعتقاد ندارد که این ایدئولوژی همانند کمونیسم، بتواند از روسیه تحت تسلط رژیم پوتین یک قدرت بزرگ جهانی بدیل نظام بینالمللی غربی بسازد.