گروه سیاسی: احمد زیدآبادی در یادداشتی خطاب به مسئولان کشور نوشت:
من به عنوان یک ایرانی که ستم فراوانی را در این نظام متحمل شدهام، برای مصالح ایران، از تمام جفاها گذشتم و برای بقای شما از طریق اصلاح امور به دست خودتان، از هرتلاش فکری فروگذار نکردم تا آنجا که خشم و اهانت و اتهامِ طیف بسیاری از ناراضیان حتی دوستان سابقم را در این مسیر به جان خریدم.
اکنون اما احساس من این است که دایۀ مهربانتر از مادر شدهام! ظاهراً خودتان به اندازۀ من علاقهای به بقای خود و حفظ کشور ندارید و گام در راهی گذاشتهاید که هزاران بار نسبت به عواقب آن هشدار دادهام.
دیگر جز پرحرفی و تکرار و رنج خوردن چه کاری از من برمیآید؟ گویا وقتی قرار است مصیبتی نازل شود، نازل میشود و با اندرز و موعظه و خواهش و تمنا و هشدار و اخطار و التماس و تضرع و ناله و گریه نمیتوان مانع آن شد!
حال که ظاهراً تصمیم به پیروی از توصیههای همان افرادی گرفتهاید که شرایط کشور را به اینجا رسانده و در همۀ زمینهها بحرانآفرینی کردهاند، من دیگر چرا این وسط خودم را سنگ روی یخ کنم و برایتان دل بسوزانم؟
تا روزی که در این مسیر پیش میروید، مرا به خیر و شما را به سلامت!
به خدا از شدت نگرانی مستأصل شدهام!
او دو روز پیش هم در یادداشتی در کانال تلگرامی خود نوشته بود: با توجه به روحیۀ واکنشی و مبارزهجویانۀ حاکم بر روند تصمیمگیری سیاسی در ایران، برای من روشن نیست که چرا چهار قدرت غربی در این شرایط بر تصویب قطعنامهای -هر چند ملایم - در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه جمهوری اسلامی اصرار ورزیدند.
آنها آیا امکان چند ماه صبرِ بیشتر در این زمینه را نداشتند و یا اینکه به عمد در صدد تحریک عواطف مبارزهجویانۀ مقامهای جمهوری اسلامی به قصد تخریب روابط ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی و مذاکرات مربوط به احیای برجام برآمدند؟
از منظر یک ناظر بیطرف، تصویب قطعنامه در این شرایط تحریکآمیز به نظر میرسد و بدبختانه جمهوری اسلامی نیز معمولاً به طرزی آشکار، احساساتی و تحریکپذیر است.
اقتضای هر نوع محاسبۀ عقلانی و بلوغ سیاسی در این وضعیت، این است که جمهوری اسلامی با بیخیالی و بیتفاوتی و متانت و اعتماد به نفس در برابر قطعنامۀ شورای حکام ظاهر شود و همکاری با رافائل گروسی را کاهش ندهد.
هنوز اما جوهر قطعنامۀ نسبتاً بیاهمیت شورای حکام خشک نشده است که مسئولان جمهوری اسلامی خوی مبارزهجویانه و تحریکپذیر خود را به نمایش گذاشتهاند و از تسریع روند غنیسازی اورانیوم و کاهش همکاری با آژانس سخن میگویند.
چنین واکنشهایی بدون تردید مسیر مذاکرات مربوط به احیای برجام را دشوارتر و در نهایت شرایط کشور را به طرز دراماتیکی بحرانی میکند. چنین رخدادی به سود سه نیرو در جهان است. نخست، دولت اسرائیل و حامیان سرسختش در مراکز قدرت جهان، دوم، آن بخش از اپوزیسیون سرنگونیطلب که روابطی با حامیان اسرائیل در آمریکا به هم زده است و سوم، باندهای پیدا و ناپیدایی در داخل یا حاشیۀ حکومت که یا عشق و اشتیاق به منافع کوتاه مدتشان، چشم آنان را به روی واقعیت کور کرده است و یا اینکه خواسته و ناخواسته اسیر نفوذهای تحلیلی و خطرناکِ دو نیروی نخست شدهاند.
واقعیت این است که پیشبینی شرایط ایران پس از شکست قطعی مذاکرات و یا بحران در روابط ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، نیاز به قدرت و تواناییهای پیامبرانه ندارد.
به محض شکست مذاکرات، فشارها از هر طرف تشدید و تحریمها از هر سو سختتر میشوند. اثرات عینی و روانی افزایش فشارها و تحریمها، طنابهای سستِ کنترل کنندۀ تورم را یکی پس از دیگری میگسلد و ابرتورمی بهمنوار پدید میآورد. مردم ناراضی و به ستوه آمده از هزینههای سرسام آور زندگی که هم اینک نیز تابآوریشان به شدت کاهش یافته است، بر دامنۀ اعتراضهای خود میافزایند و محیط را از هر جهت برای قوای حاکم دشوارتر میکنند.
خشم و عصبانیت حکومت از فشارهای فزایندۀ خارجی، به احتمال زیاد، تحمل آن را در برابر فشارهای داخلی و فعالیت نیروهای منتقد، از بین میبرد و برای مقابله به آنها، سیاست مشت آهنین در پیش میگیرد.
سیاست مشت آهنین در چنین هنگامهای، وضع را از هر جهت وخیمتر میکند و سطح خشونت و هرج و مرج را به گونهای بیسابقه بالا میبرد. این هم درست همان چیزی است که آن سه ضلع مثلث مذکور در انتظارش نشستهاند تا هر کدام ماهی مراد خود را از این آب گلآلود بگیرند.
این اتفاقات لزوماً به تغییر حکومت منجر نمیشود، اما مؤلفههای اصلی حکمرانی از جمله نظم و ثبات را چنان مخدوش میسازد که تفاوت معناداری با شرایط بیدولتی پیدا نمیکند.
تمام دودِ کورکنندۀ این وضعیت به چشم مردم و سرزمین ایران میرود و به همین جهت نیز من به عنوان یک ایرانی این همه اظهار نگرانی میکنم و نسبت به وقوع فاجعهای که در چند قدمی کشور کمین کرده است، به همۀ نیروهای سیاسی و اطراف قضیه هشدار میدهم. اما بدبختانه گویی بسیاری میپندارند که در پسِ چنین رخدادهایی، حلوایی برای خیرات در انتظارشان است. هیچکدام شان این هشدارها را جدی نمیگیرند.
از شدت نگرانی مستأصل شدهام! یعنی نمیشود بلوغ و عقلانیتی در یک گوشۀ این کشور فوران کند و به حسین امیرعبداللهیان دستور داده شود که همین امشب شمارۀ آنتونی بلینکن را بگیرد و به او بگوید:
"جناب وزیر خارجه! شاید این تماس موجب تعجب شما باشد اما من آدم بالغی هستم و اسیر احساسات خام و واکنشهای دفعی نمیشوم. مشکلاتی هست که به نظرم میتوان آنها را در یک گفتگوی مستقیم و بیحاشیه و با تکیه بر عقل سلیم و استدلال و رعایت منافع متقابل حل کرد. اگر شما هم همین نظر را دارید، من آمادۀ مذاکرهام."
و با این چند جمله، روند رو به بحران را به مسیر حل بحران برگرداند. به خدا قسم، بزرگی و عزت و افتخار به این قبیل کارهاست، نه رجزخوانیهای لجاجتآلود و بحرانآفرین!