گروه سیاسی: سنگ بنای بیاعتمادی به رسانههای رسمی دو جا پایهگذاری شد؛ اول در دهه ۶۰ زمانی که سیستم فرهنگی با تمام نشانههای فرهنگ ایران و غرب مخالفت کرد، بدون آنکه جایگزینی معرفی کند. جوانان و نوجوانان دهه ۶۰ مخالفت با نوروز، کف زدن، شب یلدا، چهارشنبه سوری، کراوات، تراشیدن ریش، لباس رنگی، پوشیدن تیشرت، شلوار جین و… را به خوبی به خاطر دارند.
سیستم فرهنگی، نه مد لباس، نه قهرمان رسانهای، نه هنرمند نه هیچ چیز فرهنگی روشنی معرفی نمیکرد اما با نمونه غربی و ایرانیاش هم مخالف بود. عملا ظرف را خالی کرده بود و هر چیزی میشد ریخت در آن ریخت. در آن دوره قدرت هالیوود که هنوز نت و ماهواره نبود، ظرف را پر کرد و زمانی قبول کردند که از ابزار فرهنگی مثل مد، موسیقی و… استفاده کنند که عملا ظرف پرشده بود. از اینجا مرحله دوم شروع شد.
در مرحله دوم سعی کردند مبارزه فرهنگی کنند، اما آدمش را نداشتند. روزنامه کیهان پاورقیهایی علیه هر نوع فلسفه ممکن میرفت و اگزیستانسیالیست و اومانیست را به عنوان فحش به کار میبرد.این پاورقیها آنقدر بیمعنا و بدون منطق بود که اندک همکاران اهل فلسفه روزنامه هم از آن جدا شدند و نشریه کیان را منتشر کردند. از اینجا دگراندیشان وارد جریان شدند و در دهه ۷۰ منابع فلسفه، جامعهشناسی، ادبیات و… منتشر شدند و خوانندگان متوجه تفاوت مثلا تفکر اگزیستانسیالیسم با آنچه کیهان معرفی میکرد شدند. نشریاتی مثل گردون، دنیای سخن، جامعه و… نقدهای هنری/فلسفی جدی را مطرح کردند، اما اصولگرایان به جای تغییر رویکرد، از ابزار قدرت بهره گرفتند و دست به تعطیلی نشریات زدند اما دوران ظهور ماهواره بود و این حرکت جز روی بخش معتقد که ماهواره را حذف میکرد تاثیر نداشت.
بعدها اینترنت امد و ماهواره همهگیر شد، اما اصولگرایان همان روش کیهان را ادامه دادند و کمکم دایره تاثیرشان به معتقدان سفت و سخت اصولگرایی محدود شد، زیرا در دوران اینترنت نمیشد دروغی گفت که فورا لو نرود. مصاحبه رونالدو اخرین نمونه است.
در واقع سیستم فرهنگی اصولگرا بر اساس انحصار تعریفشده است و تصویری از جهان رسانهای رقابتی ندارد. از طرف دیگر بخشی از جامعه خسته از شرایط، به ماهواره پناه بردند. در این بخش هم همان نوع مخاطب معتقد شبیه اصولگرا شکل گرفت که حالا هر چیزی مثلا منوتو بگوید، باور میکند.رسانههای داخلی عرصه را ابتدا به نگاه غیررقابتی باختند، بعد در رقابت شکست خوردند و این همان واقعیتی است که در سایر عرصههای فعالیت اصولگرایان دیده میشود.
شاید در عرصههای مدیریتی بشود رقبا را حذف کرد، اما در عرصه رسانه اینکار ممکن نیست. اینترنت صیانت هم بشود، یکسال نشده راهکارش را فناوری پیش پا میگذارد، چرا؟ چون صیانت ۸۵ میلیون نفر بازار بالقوه ایجاد میکند که ارزش سرمایهگذاری دارد.اصولگرایان از ابتدا بازار فرهنگ را اشتباه فهمیدند و بر این اشتباه اصرار کردند. نمونه آخر سایبریها و توییتهایشان. در عرصه رقابتی شما باید حساب کنید که اگر من ادعا کردم «رییس جمهور عوض شود گرانی ریشهکن میشود»، بعد انتخابات اگر اینطور نشد، چطور جواب بدهیم. اما برای اصولگرایان این نکته اهمیت ندارد و نتیجه اینکه همه آن توییتها الان چماق شده توی سرشان.
آخرین نکته، هرکس با اصولگرایان کار کرده باشد میداند که خواسته یا ناخواسته به افراد ظاهرالصلاح میدان میدهند، فارغ از تخصص. فرد بیتخصص میداند که نمیتواند بیلان کاری واقعی بدهد، پس بیلانسازی میکند. کتاب فلان را ارگانهای اصولگرا فلهای میخرند و هدیه میدهند. کتاب به چاپ ۵۰م میرسد،۱۰ میلیون نسخه چاپ و فروخته شده، اما کلا ۱۰ هزارنفر خواندهاند. بیلان کاری مدیر مربوطه عالی است اما نتیجه عملی فاجعه.
چیزهایی مثل گشت ارشاد و بگیر و ببندهای اخیر بیش از انکه یک توطئه باشد، تولید بیلان کاری است. مدیر نمیتواند در تولید محصول ایکس بیلانی بدهد، چون کلا نمیداند چی هست، اما بیلان کاری اصلاح پوشش کارکنان، پخش اذان در اداره و… عالی دارد و با همینها کارش پیش میرود.