گروه فرهنگی: روزنامه آرمان ملی در یادداشتی با اشاره به محبوبیت برنامه «مهمونی» از ایرج طمهاسب تمجید کرد. بعد از کرونا سایتهای نمایش فیلمها فعالتر از قبل خوراک تهیه کردند و مورد استقبال عموم هم قرار گرفتند اما در بین فیلمها و سریالها و برنامههای متنوع مثل همه جای دنیا، برنامههای گفتوگو محور بیشتر مورد استقبال است. در ایران، برنامههای گفتوگو محور وقتی که مهمان یک بازیگر مشهور است یا یک فرد سیاسی، گفتوگو به شکل چالشی کمتر خواهد بود. یعنی مصاحبه کننده آن چنان مفتون مهمان میشود به تعارفات معمول بسنده میکند که همه چیز از دست میرود.
در بین برنامههای گفتوگو محور اما ایرج طهماسب با برنامه «مهمانی» شیوهای دیگر برگزیده است. آیا گفتوگویهای او چالشی است؟ شاید نه اما به شکل نرم و معمولی مهمان را وارد چالش میکند. ایرج طهماسب به شیوه آهستگی روی آورده است. گویا این آهستگی و خونسردی را در خود تمرین کرده... یاد میلان کوندرا میافتم که در رمان آهستگی مینویسد: «چرا لذت آهستگی ازمیان رفته است. ترس ریشه در آینده دارد کسی که از آینده رهاست لازم نیست از چیزی بترسد.” استودیویی که طهماسب برنامهاش را برگزار میکند، نزدیک تالار عروسی است با سروصدای خاص این تالارها. این موقعیت هوشمندانه است.
چون در تالار عروسی فقط انتظار شادی میرود، شاید میخواهد بگوید با همه تلخیهای اجتماعی و سیاسی کشور بیایید در همسایگی تالار عروسی مهمانی برگزار کنیم. خب خیلی از منتقدان میگویند در شرایط کنونی وضعیت اقتصادی این کارها یعنی چه؟ اما باور کنید ما نیاز به زندگی داریم و در اوج تمام مشکلات باید زندگی را جست وجو کنیم. طهماسب بیخیال و خونسرد مهمانش را در انتظار میگذارد. انتظار برای شروع یک گفتوگو همیشه کمی استیصال ایجاد میکند. تکنیک خوبی است. مهمان، با عروسکهای ناشناس دیدار میکند با کارکنان تالار عروسی که هر کدام شخصیتهایی دارند.
«سهیلا» دختری که مدام قصههای خواستگارهایش را تعریف میکند و با هیجان از ناموفق بودن موقعیتهای ازدواجش میگوید. از شخصیتهای عروسکی یکی هم «کته» است که مثل سهیلا است اگر چه خواستگاری ندارد در جهان واقعی اما رویای خواستگار دارد. مردی سوار بر اسب سفید قرار است بیاید سراغش. خب انگار در این جامعه نهایت آرزوی دختران ازدواج خوب است. یک شخصیت دیگر هم هست «قیمهخانم» که به فکر رسیدگی و پرستاری از طهماسب و بقیه مهمانهاست. شخصیت دی.جیهای برنامه که سودای شهرت دارند آنها قابلیتهای محدودی دارند و از دیدن هر ستاره سینمایی در برنامه دنبال فرصت برای خودشان. شخصیت «روح» سرگردان هم و «پشه» که هرکس را نیش میزند مانند او میشود؛ انگار کمال همنشین بدجوری بر او اثر میکند یا «مگس» که نامش خوشگل است هم هست.
به هر حال مهمانهای ایرج طهماسب باید دقایقی را در انتظار و در مواجهه با عروسکها سپری کنند. عروسکها خیلی وقتها چهرههای مشهور را نمیشناسند و شاید با آنها شوخی و گستاخی کنند. سرآمد این گستاخی و بددهنیها هم همان عروسک «بچه» است. او کودک کار است و باید پول دربیاورد. به هر حال این عروسکها و کارکنان تالار عروسی خیلی ساده با مهمانان برنامه برخورد میکنند.
مهمانها میپرسند ایرج طهماسب کی میآید؟ و بالاخره بعد از این انتظار، ایرج طهماسب باخونسردی همیشگی و آهستگی خلاف مجریهای دیگر وارد میشود. مهمانها را به اتاقی فرا میخواند. به آنها تمرین جملهسازی میدهد و حسهای آنها را محک میزند. بعد حافظه آنها را به چالش میکشاند. البته کاش در این بخش از شگردهای تازهتری استفاده میکرد و این همه تکرار نمیشد. اما مهمانها در مواجهه با این سوالهای ساده، دستپاچه میشوند و نشان میدهند مثل بقیه آدمها هستند.
طهماسب در بیخیالی و آرامش تمام بعد از رفتن مهمانها دراز کشیده روی مبل با عروسکها بحث میکند و قصههاشان را میشنود. بعضی از این برنامه انتقاد میکنند. ایرج طهماسب سالهاست شیوهاش همین است که هست. او با آهستگی میوه پوست میگیرد و بیتوجه به اوضاع ملتهب بیرون تالار عروسی و زندگی واقعی با عروسکهایش دل و قلوه میدهد و میگیرد. باز یاد رمان آهستگی میلان کوندرا افتادم جایی که میگوید: بعضی مواقع باید ایستاد یک نگاه به دور و بر انداخت. شاید دیگر برنده شدن توی همه مسابقهها ارزشاش را لااقل برای خودت از دست داده باشد... شاید بفهمی که زندگی کوتاهتر از آنی است که تمامش را در مسابقه بگذرانی.