گروه بین الملل: تاریخ مملو از پیامدهای ناخواسته است که تعداد کمی از آنها اهمیت زیادی داشتند. در مورد توقف اخیر "نانسی پلوسی" رئیس مجلس نمایندگان آمریکا در تایپه پایتخت تایوان، اما چنین نیست. هدف از این سفر که حمایت نادر نمایندگان هر دو حزب در واشنگتن را به همراه داشت نمایش اعتماد ایالات متحده به رهبری تایوان بود. در عوض، این دیدار و واکنش چین به آن منطقه را به لرزه درآورد و پکن ظاهرا بیش از هر زمان دیگری مطمئن بود که میتواند در صورت لزوم این کشور جزیرهای خودگردان را با استفاده از زور باز پس گیرد.
به گزارش فرارو به نقل از فارین پالیسی، به زبان ساده، بازی نابهنگام پلوسی نتیجه معکوس و بدی داشت. بدتر از آن، تاثیر بیثبات کننده این سفر کاملا قابل پیش بینی و قابل پیشگیری بود. به همین خاطر بود که مقامهای کاخ سفید و وزارت دفاع ایالات متحده مکررا از او درخواست کردند که سفرش به تایپه را به تعویق بیاندازند نه آن که آن را لغو کند. مطمئنا پلوسی با فشارهای سیاسی مواجه شد تا پس از علنی شدن برنامههایش از تصمیم خود عقبنشینی نکند. با این وجود، از پیش مشخص بود که این سفر به خصوص بدان خاطر که همزمان با نود و پنجمین سالگرد تاسیس ارتش آزادیبخش خلق چین بود هزینه بالایی را برای شخص پلوسی به همراه داشت. علیرغم نیت خوبی که او برای این سفر داشت چیدن مهرهها پس از اشتباه تاکتیکی پلوسی کار آسانی نخواهد بود. قابل درک است که دولت بایدن اهمیت این سفر را کم اهمیت جلوه داده و تعهد خود را به سیاست دیرینه "چین واحد" ایالات متحده که پکن را به عنوان "تنها دولت قانونی چین" برسمیت میشناسد و عین حال ادعاهای پکن برای حکومت بر تایوان را نادیده میگیرد تایید کرده است. اگرچه طبق آن چه مقامهای دولت امریکا گفتهاند "هیچ چیز به خودی خود در واشنگتن تغییر نکرده است" نمیتوان همین استدلال را برای تنگه تایوان نیز ذکر کرد جایی که نمایش چشمگیر و ماهرانه نیروی نظامی چین صرفا یک انحراف صرف نبود.
در عوض، باید گفت به عادی شدن بعدی در شرق آسیا خوش آمدید عادی سازی مانورها و حضور نظامی چین در منطقه. چین مدتهاست که به دنبال تخریب و برهم زدن وضعیت موجود در تنگه تایوان بوده و این هدف را دنبال میکند تا تایپه را مجبور کند بپذیرد که مسیر صلح و رفاه نه از واشنگتن بلکه از پکن میگذرد. با این وجود، مانور نظامی چین پس از سفر پلوسی از نظر وسعت و مقیاس بیسابقه بود. کمتر به تاکتیک سالامی (شیوهای از کسب قدرت در غلبه بر مخالفان سیاسی با حذف تک به تک آنان است. این تاکتیک در اواخر دهه چهل میلادی برای اولین بار توسط "ماتیاش راکوشی" دبیرکل وقت حزب کمونیست مجارستان پس از پبروزی کامل بر احزاب غیر کمونیستی به معنای حذف لایه لایه دشمنان هم، چون بریدن لایه لایه سالامی به کار برده شد. م.) فکر کنید و بیشتر شوک و هیبت ناشی از مانور نظامی چین را در نظر بگیرید.
هم چنین، این مانورها خلق الساعه انجام نشدند. احتمالا در سالیان گذشته برنامه ریزان ارتش چین با این ذهنیت که پکن روزی دستاویزی سیاسی برای توجیه چنین اقدامات تحریک آمیزی پیدا خواهد کرد برای آن از پیش برنامه ریزی کرده بودند.
سفر پلوسی در خلاء رخ نداد. پکن و واشنگتن از زمان روی کار آمدن "جو بایدن" رئیس جمهور ایالات متحده در مورد موضوع تایوان با یکدیگر گفتگو کردهاند و هر یک از طرفین بر این باورند که طرف مقابل به طور یکجانبه به دنبال تغییر وضعیت موجود است. بدون شک، چین تلاش کرده تا هر دلیل ممکنی را برای توجیه خصومت فزاینده خود در قبال تایوان بیابد. با این وجود، شک و تردید فزاینده پکن در مورد پایبندی واشنگتن به سیاست "چین واحد" را میتوان تا حد زیادی به دلیل بیان مکرر تعهدات امنیتی ایالات متحده در قبال تایوان دانست از جمله درباره ادعای او مبنی بر آن که امریکا متعهد به کمک به تایوان در صورت تهاجم چین است.
در حالی که این اقدام تنها مستلزم آن است که واشنگتن "سلاحهای دفاعی خود را در اختیار تایوان قرار دهد" بدون آن که هیچ تضمینی برای مداخله نظامی نیروهای امریکایی ارائه داده باشد. مطمئنا این گافها از سوی دولت بایدن و شخص او رفتار پکن را توجیه نمیکند. با این وجود، واکنش چین به سفر پلوسی که تنها چند ماه مانده به تغییر رهبری حزب کمونیست چین صورت گرفت چندان تعجب آور نبود. نکته شگفتآور این بود که توانایی ارتش آزادیبخش خلق چین از زمان عملکرد درجه دوم آن در طول بحران موشکی تایوان در سال ۱۹۹۶ میلادی تا چه اندازه تکامل یافته است. این بار هنگام عبور تجهیزات هوایی و دریایی ارتش آزادیبخش خلق چین از قلمروی مستقل تایوان هیچ گونه پاسخ تلافی جویانه متقابلی از سوی تایوانیها صورت نگرفت و چین یک نمایش تقریبا بیعیب و نقص را به نمایش گذاشت.
چین ابتدا به وضوح مناطق عملیاتی خود را مشخص کرد پس از آن هواپیماهای غیرنظامی و کشتیرانی تجاری به سرعت مجبور به ترک آن مناطق شدند. سپس ارتش چین ۱۱ موشک بالستیک دانگ فنگ را به سمت آبهای پیرامونی شمال، جنوب و شرق تایوان پرتاب کرد. چهار موشک به طور مستقیم بر فراز تایپه پرواز کردند که یک رکورد محسوب میشد و اولین باری بود که چین در طول یک مانور نظامی چنین کاری را انجام داده بود. بیش از ۱۲۰ جنگنده چینی نیز از مرز دریایی غیررسمی که در خط میانی تنگه تایوان وجود دارد عبور کردند.
نیروهای چینی با عدم مواجهه با مقاومت از سوی تایوان پس از آن یک نیروی مشترک نظامی را برای اولین بار اعزام و مستقر کردند که حملاتی را به تایوان در حریم هوایی واقعی و آبهای سرزمینی شبیه سازی کردند. در نهایت، چین برگزاری مانورهای اضافی را در دریای زرد در شمال تایوان اعلام کرد. هدف از این کار نمایش توانایی ارتش چین در مقابله با رسیدن نیروهای امریکایی مستقر در جزیره اوکیناوا یا سئول به کمک تایوان در جریان یک بحران احتمالی بود.
در مجموع آن که مانور نظامی اخیر چین یک کلاس کارشناسی ارشد در عرصه استراتژی و تاکتیکها بود کلاسی که هزاران پرسنل را شامل میشد که چند سال آینده را صرف اصلاح مفروضات عملیاتی خود میکنند و با دقتی در حد اعشار محاسبه خواهند کرد که برای درگیری نظامی واقعی احتمالی در آینده چه میزان سوخت، مواد غذایی و سایر منابع ممکن مورد نیاز است. با چنین برنامهریزیای به نظر میرسد در آینده در صورت وقوع یک حمله واقعی برخلاف متوقف شدن نیروهای روسیه در اوکراین به دلیل تهاجم احمقانه تحت فرمان پوتین که تا حدی به دلیل برنامه ریزی درجه سوم مسکو و فرضیات نادرست پیش از جنگ رخ داد نیروهای چینی لزوما به سرنوشت بد نیروهای روس محکوم نخواهند شد.
البته این مانور نفع روانی نیز برای چین به همراه داشت. چین تایید کرد که میتواند در زمان و مکانی که انتخاب میکند مسیرهای حیاتی تجارت هوایی و دریایی جهانی از جمله مسیرهای مربوط به نیمههادیهای تولید تایوانی را اگر نگوییم کاملا مسدود، اما به شدت مختل کند. این مانور هم چنین با افزایش خطرات و تهدیدات زنگ خطری برای دولتهای دوست تایوان بود که میخواستند به تعمیق یا چگونگی تعمیق روابط خود با تایپه فکر کنند. مانور نظامی چین منابع بقای سیاسی و اقتصادی روابط تایوان با متحدان اش را متزلزل ساخت.
در حال حاضر، برخی از شرکتهای آمریکایی ظاهرا به فکر خروج از تایوان افتاده اند. واکنش متفاوت کشوری منطقه نیز گویا بود به طوری که اتحادیه کشورهای جنوب شرق آسیا (آسه آن) بیانیهای پس از مانور نظامی صادر کرد که در آن واژگان "چین" و "تایوان" حذف شده بودند. همانطور که سکوت دهلی نو در برابر مانور چین نیز کَرکننده بود.
با این وجود، بزرگترین دستاورد برای چین آن بود که رهبران آن کشور احتمالا به درستی یا نادرست به این باور رسیدهاند که در شرایط فعلی حمله نظامی به تایوان امکان عملی شدن دارد و صرفا لزومی ندارد که آن را در سطح نظری حفظ کنند. این بدان معنا نیست که تهاجم قریب الوقوع است یا این که پکن قصد دارد جدول زمانی اتحاد مجدد خود را سرعت بخشد بلکه به سادگی نشان میدهد که چین در راه غلبه بر چیزی است که مسلما بزرگترین مانع روانی در برابر هرگونه تهاجم است: شک و تردیدهای داخلی در مورد اراده و تمایل خود به مبارزه و ادامه جنگ تا دستیابی به پیروزی.
متاسفانه جامعه اطلاعاتی ایالات متحده اثبات کرده که قادر به ارزیابی دقیق این بنیادیترین انسانی جنگ نیست مشابه پیش بینیهای ناقص خود مبنی بر این که روسیه به سرعت اوکراین را تسخیر خواهد کرد و ارتش افغانستان مجهز به ایالات متحده میتواند طالبان را مهار کند. این کاستیهای تحلیلی احتمال بروز اشتباهات جدی را از اینجا به بعد افزایش خواهد داد که با تصمیم بی پروای چین برای قطع کانالهای ارتباطی کلیدی با غرب ترکیب میشود. علاوه بر این، ارتش آزادیبخش خلق چین اکنون تقریبا به طور قطع نزدیکتر به سواحل تایوان عمل میکند و در واقع منطقه حائل و حاشیه خطای مربوطه را که پیشتر در آن تنگه وجود داشت کاهش میدهد.
با این وجود، ممکن است پکن ثابت کند که نمیتواند موفقیتهای اخیر در میدان نبرد مورد نظر خود را به یک وضعیت جدید و پایدار تبدیل کند. در عوض، دوران پس از پلوسی را میتوان در بهترین حالت به عنوان دوره عادی شده بعدی توصیف کرد هیچ بازگشتی به حالت پیش از دیدار او از تایوان وجود نخواهد داشت، اما راه رسیدن به یک تهاجم احتمالی به سختی یک خط مستقیم است.
اگرچه چین از زمانبندی بد پلوسی استفاده کرد با این وجود، فرصتهای بی شماری برای تایوان و دوستان آن وجود دارد تا میراث ماندگار بحرانها را به شیوههایی که به نفع تایپه باشد شکل دهند. بزرگترین مانع واشنگتن در کاهش سریع مجموعه گزینههای نظامی به منظور بازدارندگی چین است. البته باید تلاشها به منظور تسریع تحویل تسلیحات دفاعی به تایوان صورت گیرند، اما این سرمایه گذاریها احتمالا به تنهایی در بلند مدت کافی نخواهند بود. آن چه باید حامیان تایوان را آزار دهد فقدان شواهدی است که نشان دهد ارتش ایالات متحده در حال افزایش نیروی منطقهای خود است یا به سرعت تواناییهای جدیدی را برای حفظ برتری خود ارائه میکند.
واشنگتن و متحداناش در شرایط جدید و کم ثباتتر باید راههای هوشمندانهتر و کم خطر تری را برای کمک به تایپه ایجاد کنند یا به نوعی بازدیدهای نمادین کمتر از سوی مقامهای امریکایی از تایوان صورت گیرد و بر محتوای استراتژیک اقدامات افزوده شود.
هم چنین، سیاستگذاران ایالات متحده باید بدانند که پاسخ دادن قاطعانه به هر یک از اقدامات تحریکآمیز چین یک کار احمقانه است که میتواند منجر به جنگ شود جنگی که بلوک طرفدار تایوان ممکن است در آن بازنده باشد. همان طور که برخی ادعا میکنند خودداری از طعمهگذاری برای چین نوعی انفعال نیست بلکه مصداق عملگرایی است، زیرا موازنه قدرت موقتا به نفع پکن تغییر میکند. برای مثال، به "رونالد ریگان" رئیس جمهور اسبق ایالات متحده بنگرید که گهگاه مشت میزد و در عین حال به شکلی ثابت قدم متعهد به تضعیف اتحاد جماهیر شوروی بود.
همان طرز فکر عملی برای ایجاد کانال ارتباطی میان آمریکا و شوروی که در سال ۱۹۶۲ میلادی در دوره ریاست "جان اف کندی" رئیس جمهور وقت آمریکا و "نیکیتا خروشچف" رهبر وقت شوروی شکل گرفت امروز باید برای تنش زدایی بین بایدن و شی جین پینگ ایجاد شود و یک ضرورت به نظر میرسد. مسلما چنین اقداماتی عمدتا به صورت مخفیانه صورت میگرفت تا هر دو رهبر از اتهام تسلیم در برابر دشمن قسم خورده کشورهای شان مصون باقی بمانند. با این وجود، هر دو طرف به اصطلاح مقداری از زمین را واگذار کردند تا از یک جنگ فاجعه بار جلوگیری شود. در نتیجه آن تصمیمات یک پیشینه مفید برای رهبران بعدی ایالات متحده ایجاد شد تا تنشها را بدون قربانی کردن ارزشها یا اهداف استراتژیک شان کاهش دهند.
رهبران امروزی ممکن است از حریم خصوصی مشابهی که کندی و خروشچف از آن برخوردار بودند بهرهمند نباشند، اما صرفنظر از این موضوع، عکس بعدیای که در آن سیاستمداران امریکایی و چینی حضور خواهند داشت به جای تضعیف بیهوده اعتماد باید مبتنی بر القای تدریجی اعتماد باشد.