گروه گوناگون: ظاهرا، واضح به نظر میرسد که هر چه بیشتر پول داشته باشید خوشبختتر خواهید بود.
تردیدی نیست که پول اهمیت زیادی به خصوص در وضعیتهای بحرانی دارد.
پرفسور ژان امانوئل دِنو، استاد علوم اقتصادی و رفتاری، در دانشگاه اکسفورد میگوید با پول مردم میتوانند یک زندگی شرافتمندانه داشته باشند ولی رابطه بین افزایش درآمد با خوشبختتر بودن جنبه «لگاریتمی» دارد که در این جا به این معنی است که برای این که اگر دو برابر شدن درآمدتان از ۲۰ هزار دلار به ۴۰ هزار دلار سبب افزایش خوشحالی شما شود، برای این که شادی و احساس رفاه بیشتری کنید ناچار خواهید بود دوباره این مبلغ را دو برابر کرده به ۸۰ هزار دلار برسانید و برای حفظ همین احساس ناچار خواهید بود به دو برابر کردن درآمد خود همچنان ادامه دهید.
با وجود رابطه لگاریتمی بین پول و سعادت باید این هشدار را هم داد که پژوهشها نشان میدهد ممکن است در تلاش برای دو برابر کردن مداوم و بلاوقفه درآمدتان و رساندن آن به دست کم بالاتراز ۱۲۰ هزار دلار وقت خودتان را تلف میکنید.
در حالی که بسیاری از مردم آنقدر خوش شانس نیستند که یک چنین میزان درآمدی عایدشان شود، از جنبه آماری کسانی که یک چنین تجربهای را کردهاند و درآمدشان به سطحی که پرفسور امانوئل دنو، آن را «سطح ثابت» میخواند رسیده، دیگر ارتباط قابل ملاحظهای بین پول بیشتر و رضایت از زندگی نمیبینند.
در حالی که بدون تردید مردم به برآورده شدن نیازهای اصلیشان مثل غذا، پناهگاه، گرما و غیره به درآمد احتیاج دارند، ولی علاوه بر درآمد عوامل دیگری هم هستند که تا حد قابل توجهی به احساس رفاه و خوشبختی کمک میکنند.
مارک ویلیامسون، مدیر خیریه اقدام برای خوشبختی از چند عامل که در کیفیت زندگی تاثیر میگذارد نام میبرد ازجمله داشتن رابطه خوب با جامعه (خانواده، دوستان، همکاران) که در نتیجه این طرز تفکر است که در زندگی مهمتر از خود شخص هم وجود دارد، سرسختی در برابر اتفاقات غیرمنتظره، خودمختاری و کنترل انتخابها در زندگی- که لازم نیست همیشه به پول وابسته باشند.
اداره آمار ملی بریتانیا از شماری از این عوامل برای محاسبه سطح خوشبختی در بریتانیا استفاده میکند که در مقایسه با محاسبه تولید ناخالص داخلی، وسیله سریعتری برای این اندازهگیری است.
پرفسور امانوئل دنو، یکی از نویسندگان گزارش خوشبختی جهان سازمان ملل متحد است که همواره کشورهای اسکاندیناوی را در رأس فهرست قرار میدهد.
او شبکههای اجتماعی قوی، تامین امکانات رفاهی مردم توسط دولت که موجب نوعی «آرامش خاطر» مردم میشود و اعتماد به برنامههای مالیاتی دولت را ازجمله دلایل خوشبختی شهروندان این کشورها میداند.
پرفسور امانوئل دنو، میگوید برابریِ بیشتر در جامعه یک عامل مهم دیگر برای خوشبختی مردم اسکاندیناوی است. «سطح نابرابریها (در اسکاندیناوی) به مراتب کمتر از نابرابری در اقتصادهایی مانند بریتانیاست. در نتیجه این عوامل است که در گزارش ما حد متوسط خوشبختی یا رضایت زندگی یک نفر در فنلاند یا دانمارک نزدیک به ۸ ولی در بریتانیا حدود ۷ است.»
این طبیعت بشر است که وضع مالی خودش را با دیگران مقایسه کند. هنگامی که از خودمان میپرسیم آیا از دوستانم، همسایگانم و مردمی که سرمشق من هستند، ثروتمندترم یا فقیرتر.مارک ویلیامسون، معتقد است که ممکن است مقایسه مالی به صورت دغدغه و درگیری فکری درآید و نفوذ زهرآگینی در خوشبختی ما داشته باشد.با رسانههای اجتماعی برای برخی این وسوسه ایجاد میشود که در مقیاس وسیعتری زندگی خود را با زندگی دیگران مقایسه کنند.
مارک ویلیامسون میگوید: «ما اغلب در باره این که تا چه زندگی مان خوب است نظر منفی داریم بنا بر این کلید زندگی شادتر این است که مقایسه را کنار بگذاریم نه تنها از لحاظ مالی، بلکه در تمام جوانب زندگی مان.»
گریز از ریسک و زیان، که در مطالعه رفتارهای اقتصادی افراد به آن برمیخوریم، در طی بررسیهای متفاوتی اندازهگیری شده. پرفسور امانوئل دنو، مورد شخصی را ذکر میکند که در یک سال هزار دلار از دست میدهد و هزار دلار به دست میآورد و میگوید ناراحتی این شخص از ضرر مالی دو برابر بیشتر از رضایت هزار دلار عایدی است.
یک تناقض روانی جالب دیگر در باره پول این است که رضایت شخص از پرداخت بخشی از بدهیاش، بیشتر از رضایت از تکمیل پرداخت کل بدهی است.
گراهام پس از بازپرداخت تمام قسطهای وام مسکن خود گفت از این که حالا هیچ هدف مالی ندارد ناراحت است و کاملا احساس پوچی میکند. او میگوید قبلا از این که میدید وام مسکنش کاهش مییابد احساس خوشحالی میکرد ولی وقتی کمک خویشاوندان و دسترسی به پول بازنشستگی سبب شد بتواند تمام اقساط وام را یک جا بپردازد، آنقدر که تصور میکرد خوشحال نبود و چون دیگر رویا یا هدفهای مالی نداشت احساس میکرد زندگیاش خالی شده.
در حالی که پسانداز و محروم کردن خود از زندگی لوکس غالبا از خودگذشتگی لازمی است، میتواند اقدامی عمدی هم باشد تا شخص این توانمندی را داشته باشد که کارهایی را که برایش مهم است انجام دهد.
بَری، که در منچستر زندگی میکند میگوید او میبایستی با شغل خود و در عین حال کار کردن با بیخانمانها که ابتدا داوطلبانه بود و بعدا دستمزد کمی میگرفت دست و پنجه نرم کند ولی در نهایت تصمیم گرفت بیشتر وقت خود را به کار با بیخانمانها اختصاص دهد «من آگاهانه تصمیم گرفتم که مصرف خودم را به حد اقل برسانم و در عین حال از میزان کاری که برایش دستمزد می گرفتم و ناچار بودم انجام دهم، کم کنم.»
از نظر مارک ویلیامسون، بَری نماینده کسانی است که آگاهانه انتخاب میکنند و میگویند: «میدانم برای من چه چیزی اهمیت دارد، من میخواهم وقت بیشتری را صرف کارهایی کنم که واقعا برایم مهم است.»مارک ویلیامسون میگوید بَری واقعا مدل خوبی برای انتخابهای عاقلانه زندگی است.