گروه سياسي: بزرگان ما نکته و سخنی نگفته باقی نگذاشته اند ولی کو اهل سخنی که با عشق بشنود و با جان عمل کند. بزرگان دینی و ملی ما از امثال و داستان و حکمت تا لطیفه و افسانه درصدد ایجاد راهی روشن برای آیندگان خود برآمده اند ولی ما پیروان آنها اصل را فراموش کردیم و به اگرها رسیدیم.
عطا افشاریان
روایت است که مولای متقیان میان مردم خود داد سخن ميزند که بپرسید از من آنچه در آسمان و زمین است و جاهلی بر میخیزد و از تعداد موی سر خود سوال ميکند و بقیه هم سوالی ندارند. ملت ایران آن زمان عقب ماند که دچار اما و اگرها شد و از حقیقت و باطن امر غافل گردید. چه بسیار که پیامبر اسلام فرمودند: نگاه نکنید که چه کسی ميگوید ببینید چه ميگوید، و بارها سفارش کردند ملتشان را به علم آموزی و نوشتن بسیار و دادن زکات علم با آموزش دیگران. ولی ما کجا عمل کردیم این رهنمودها را، ولی در عوض در ظاهر دستورات آنچنان اندیشیدیم که نباید.
چه بسیار ما را بر حذر داشتند از تجسس در زندگی دیگران و غیبت و دروغ و تهمت، در حالیکه امروز در جامعه ایرانی آنچه فراوان دیده ميشود همین هاست. جالب اینکه ما دو دسته شدیم، یک عده به ظاهر در دین مانده ایم و از آن سجود و رکوع ظاهریش را به ارث بردیم و عدهاي دیگر همه علل ناکامی خود را در اسلام دید و راه فرار از آن را برگزید. حقیقت این است که دین، بعنوان قانون و اخلاق جامع در پوسته ماند و هرگز به باطن نرسید. باطن که ميگوییم هدف تفسیر و تاویل نیست، بلکه عمل به دستوراتی صریح و عقلانی است که رعایت آن در کشورهای توسعه یافته امری عادی است و هر عقل سلیمی با هر عقیده و آیینی آنها را تایید ميکند.
ایران کشوری با هزاران منابع و امکانات و با تمدنی کهن، همراه با همسایگان خود که روزگاری در این امپراطوری ميگنجیدند، چون افغانستان، پاکستان، ترکمنستان، تاجیکستان، عراق و آذربایجان، در زمره کشورهای توسعه یافته نیستند، این در حالیست که کشوری چون مالزی با رعایت کلیه ظوابط فرهنگ اسلامی خود در زمره کشورهای توسعه یافته است. سوال اینجاست که چرا ما از قافله عقب ماندیم و توسعه و تمدن و فرهنگ برایمان خیالی و خوابی شد؟
مولای متقیان ميفرمایند: الناس علی دین ملوکهم. مردم به رویه بزرگان و حاکمانشان اقتدا ميکنند. وقتی سیاستمداران ما، در حال تخریب یکدیگر هستند و رویه صحیح و درست و اعتدال پیشه نکنند ، نباید انتظاری از مردم داشت. مقایسه تطبیقی ایران و مالزی و نوع تفکر سیاستمداران آنها، با مدل و روش افراطیون در کشور ما، به خوبی نشان دهنده چرایی موضوع است.
ماهاتیر محمد در خاطرات خود به خوبی شیوه اثر گذار حاکمان را در توسعه مالزی مشخص ميسازد و ميگوید: «وقتی مالزی به استقلال رسید ما با صنایع و کارخانجاتی روبرو بودیم که دانش نگهداری و مدیریت آنها را نداشتیم زیرا سالها مستعمره انگلستان بودیم، عدهاي درصدد ملی کردن این صنایع بر آمدند و در سطح ملی و فرهنگی نیز مالاییها درصدد جایگزین نمودن زبان مالایی برآمدند، ما به این نتیجه رسیدیم که خارج نمودن صنایع از دست خارجیها ظلم در حق کشور است چرا که با این روش ما صنعت را به دست خود نابود خواهیم ساخت چرا که تخصص لازم را نداریم. همچنین زبان انگلیسی زبان علم و ارتباط دنیاست، پس تصمیم گرفتیم زبان رسمی دانشگاهها را انگلیسی قرار دهیم و فرزندانمان را مجبور به یادگیری این زبان کنیم، البته فرهنگ ملی مالزی نیز برای ما اهمیت داشت. در حوزه صنایع با توافق با کشورهای غربی، مقرر کردیم که آنها بمانند و مدیریت کنند و سهم خود را داشته باشند ولی طی یک بازه چند ساله مدیرانی مالزیایی تربیت کنند تا آنها جانشین مدیران غربی گردند.»
این تفکر و دلواپسي ماهاتير محمد را مقایسه کنید با دلواپسيهاي افراطیون وطني که در اوايل انقلاب حتی وجود آثار تاریخی و هنری در کشور را بر نمیتابید و اگر روشنگریهای بزرگانی چون شخص امام و آقایان بهشتی، طالقانی، خامنهاي و هاشمی نبود، چه بسا همه آثار را از بین ميبردند. درصدد حذف زبان خارجی از مدارس برآمدند و موسیقی و هنر را نیز به کلی حذف نمودند و نسل جديدشان، از كمترين «اصلاحي» در امور مديريت، سياست، اقتصاد، جامعه و.... رويگردان است و حتي از عرضه چند كتاب و فيسبوك و واتساپ هم سخت بيمناك و هراسان و البته عصبانياند!
البته گذشته قابل برگشت نیست ولی این انتظار وجود دارد که رهبران ملی و مذهبی کشور، اندیشهاي کنند و برنامهاي برای نسلهای آتی بیاندیشند، برنامهاي که هدف آن ایجاد نسلی توام با اخلاق و دانش باشد، و درگیر امور سطحی و گذرا در زندگی خود نباشد. برای ایجاد چنین نسلی و برای ایجاد کشوری توسعه یافته باید حاکمیت، خود را اصلاح کند و سلامت کارگزاران خود را تضمین نماید، با وجود چنین حاکمیتی اصلاح حال امت امکانپذیر خواهد شد.