گروه سياسي: بزرگ طایفه شهبخش به تشریح جزئیات و ناگفتههای آزادی مرزبانان ربوده شده توسط گروهک جیشالعدل که تاکنون در جایی مطرح نشده بود، پرداخت.
حاج امید شهبخش یکی از معتمدان و ریش سفیدان سیستان و بلوچستان است که ماموریت یافته بود تا برای رایزنی و برقراری ارتباط با گروه تروریستی جیشالعدل راهی برای مذاکره بیاید. وی به تشریح آنچه که در جریان آزادی مرزبانان ایران ربوده شده از سوی این گروهک تروریستی گذشته بود، پرداخت.
بخشهایی از مصاحبه بزرگ طایفه شهبخش:
-به دنبال هماهنگیهای انجام شده برای آزادی مرزبانان ربوده شده، با تماس مسئولان و روحانیون و علمای منطقه با بنده مقرر شد بنده به همراه سه نفر دیگر از متنفذین استان برای ارتباط و یافتن راهی برای مذاکره با گروه جیش العدل اقدام کنیم.
-بنده و چهار تن دیگر به نامهای "حاج خدابخش زردکوهی"، "حاج علی نوایی" و "کپدانی" از جمله افرادی بودیم که برای این ماموریت حساس انتخاب شده بودیم که با ما صحبت شد و توضیحات لازم در زمینه اهمیت این موضوع ارائه و در نتیجه تلاش برای آزادی و انتقال آنان توسط این تیم آغاز شد.
-پس از توجیهات لازم تیم، به کویته پاکستان عزیمت کردیم که دو شب و دو روز آنجا بودیم و موفق شدیم رابطی را برای برقراری ارتباط با عبدالرئوف ریگی پیدا کنیم. ساعت 11 شب همان روز دوم برای ملاقات با عبدالرئوف یکی از سرکردگان جیشالعدل خودرویی برای انتقال ما به منطقه کویته آمد و ما را سوار خودرو کرد و به سمت مسجدی در شهر کویته پاکستان بردند. جایی که عبدالرئوف ریگی به همراه چهار نفر دیگر در مسجد نشسته بودند.
-در آغاز دیدارمان، عبدالرئوف ریگی شروع کرد به انتقاد و گله از نظام که متقابلا با واکنش ما مواجه شد و ما بابت اینکه اقدام به گروگان گرفتن تعدادی بیگناه را کرده بود نسبت به وی ابراز انزجار کردیم. توجیه او این بود که همین سربازها هستند که به سمت ما تیر میاندارند، نه رئیس جمهور ایران، بنابراین این گروگانگیری را به گونهای برای خود موجه جلوه میداد.
-در این جلسه پس از بحث و گفتوگو و اهداء یک جلد کلامالله مجید از سوی امام جمعه مسجد مکی و به نمایندگی از سران طوایف و قبائل، آنان متقاعد شدند که گروگانها نباید کشته شوند. عبدالرئوف ریگی برای مشورت با شورای 6 نفره جیشالعدل که به صورت گروهی تصمیمگیری میکنند یک هفته زمان خواست تا جواب قطعی را در زمینه آزادی گروگانها اعلام کند.
-یک هفته زمان خواسته شده به بیش از 13 روز به طول انجامید، با طولانی شدن زمان و بالاگرفتن موج نگرانیها، ما از طریق رابط محلی دوباره با وی تماس تلفنی برقرار کردیم که مقرر شد تا در سراوان رفته و آنجا نسبت به تحویل گروگانها اقدام شود.
-در مسیر بودیم که دوباره تماس گرفته و اظهار داشتند که باید به شهر نگور برای تحویل گروگانها مراجعه کنیم که پس از یک شب و یک روز مجددا تماس گرفته و گفتند به منطقه پیشین بیایید، آنجا هم 4 شب بودیم با این تفکر که شاید آنها ما را سرگردان کردهاند در نتیجه به همراه حاج خدابخش زردکوهی راهی زاهدان شدیم و صبح روز بعد دوباره با ما تماس گرفتند و منطقهای مشترک بین مرز ایران، پاکستان و افغانستان به نام «برابچه» را برای انتقال گروگانها اعلام کردند.
-پس از فراهم شدن پاسهای تردد مرزی، سلاح و مهمات لازم از طریق میل 72 وارد خاک پاکستان شده که در این جا خواستم برادرم را بفرستم اما رابط محلی گفت که گروهک گفته است باید خود شما بیایید. به همین منظور مجبور شدیم 5 ساعت در خاک پاکستان مسیر را پیموده و به منطقهای به نام «لال بندین» برسیم. آنجا که رسیدیم طبق تماس نلفنی اعلام کردند که فردا برای تحویل گروگانها به منطقه میآیند. فردای آن روز 4 نفر مسلح با یک خودرو به محل تعیین شده آمدند که دو نفر پیاده و با ما مذاکره کردند.
-از شورای 6 نفره جیشالعدل یک نفر در این گروه چهار نفره حضور داشت و ما هم متقابل مسلح بودیم تا اگر احیانا درگیری پیش آمد بتوانیم از خود دفاع کنیم. کار مذاکره و صحبت با این گروه را شروع کردیم و آنها موافقت کردند که سربازها را بدهند. وقتی از درجهدار پرسیدیم، گفتند که او دور است، ما گفتیم محل را به ما اطلاع دهید ما با امنیت خود میرویم و او را میآوریم که هرچه اصرار کردیم آنها قبول نکردند.
-با اتمام مذاکره، آنها نیز رفتند و فردا بعدازظهر یک نفر زنگ زد که ما نمیآییم و فقط ماشین حامل گروگانها میآید لذا یک نفر از شما برای تحویل سربازها به «لال بندین» بیاید و آنها را تحویل بگیرد.
-من، برادرم و یک محلی مسلحانه به محل رفتیم، در طول مسیر که میرفتیم هیچ اطمینانی به تحویل گرفتن گروگانها نداشتیم تا اینکه در حاشیه روستایی در منطقه «لال بندین» ماشین حامل چهار سرباز را مشاهده کردیم و من آنجا با دیدن ماشین به سمت آنها رفتم و برای نخستین بار با سربازها روبهرو شدم و به آنها گفتم که من ایرانی و برادر شما هستم و دیگر شما آزاد شدید.
-نخستین چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود که موبایلم را به سربازها بدهم تا آنان با خانوادههایشان تماس بگیرند و سلامتی خود را به آنها اطلاع بدهند در ابتدا آنان اعتماد نداشتند و نمیتوانستند شماره بگیرند اما کم کم حس اعتماد آنان به ما جلب شد.
-با توجه به اینکه پس از تحویل هیچگونه تامین جانی نداشتیم و منطقه هم بسیار ناامن بود و هر لحظه امکان داشت تا گروه تروریستی دیگری حمله و یک اتفاق جدیدی حادث شود، بنابراین پس از تحویل گروگانها در ساعت 15 عصر با فراهم کردن بنزین، اسلحه و مهمات و با همراهی یک رابط محلی و همچنین یک ساعت معطلی توانستیم با خودرویی که تهیه کرده بودیم به بیراهه و ریگزار زده و به سمت خاک افغانستان حرکت کنیم. در مسیری که در حال حرکت بودیم با مقامات استان تماس و به آنها اعلام کردیم که ما به همراه سربازان داریم میآییم و شما آمادگی داشته باشید.
-مقارن ساعت یک بود که به مرز کشورمان رسیدیم و در منطقهای به نام «کچو» در جنب کوههای ملک سیاه کوه واقع در 20 کیلومتری زاهدان منتظر نیروهای خودی بودیم تا اینکه با آمدن نیروهای خودی، ماشین حامل سربازان با مهمات و تجهیزات کامل که 24 ساعت طی مسیر در سختترین شرایط توفانی تحویل مقامات رسمی کشور شدند.
-شب اول که در کویته پاکستان در مسجد با عبدالرئوف ریگی مذاکره کردیم آنها براساس آداب خاص خود و رسم و رسومی که داشتند، حکم اعدام جمشید داناییفر را صادر کرده بودند و این گونه عنوان کردند که ما به تلافی یکی از عناصرمان که در زندانهای غرب کشور توسط نظام به قتل رسیده (در حالیکه به دلیل بیماری فوت کرده بود)، تلافیجویانه این حکم را دادهایم.
-با استناد به قرآنی که برده بودیم و با اشاره به اینکه بزرگان قبایل و طوایف و همچنین در دین و مذهب ما، اسیر باید آزاد شود و نباید او را کشت با عبدالرئوف ریگی صحبت کردیم که وی عنوان کرد من به تنهایی تصمیمگیری نمیکنم و شورایی متشکل از 6 نفر اعلام نظر میکنند. ما او را قانع کردیم که از کشتن داناییفر صرفنظر کنند و وی هم در این جلسه قول داد تا هر اقدامی که میتواند برای آزادی او انجام دهد که متاسفانه اینگونه نشد و اطلاعات ما حاکی از به شهادت رسیدن داناییفر است.
-اظهارات ضد و نقیضی مطرح میشود که فرض به این دارند که داناییفر پناهنده شده و با گروه جیشالعدل همکاری دارد هیچ کدام پایه و اساس نداشته و از نظر ما کاملا رد میشود.
-سران قبایل و طوایف و معتمدین دارای ریشههای خویشاوندی با آن سوی مرز هستند و خوشبختانه هنوز کلام بزرگترها در این مناطق نفوذ و کاربرد دارد به طوری که از مسائل، اختلافات و تنازعهای به وجود آمده با مردمداری و ریش سفیدی قابل حل شدن است و ما همواره خود را سرباز نظام دانسته و هر جا که لازم باشد برای حفظ امنیت و اقتدار کشور ورود پیدا میکنیم.