گروه سياسي: سید ابوالحسن مختاباد در خبرآنلاین در انتقاد از نحوه برخورد با صبا آذرپیک،روزنامه نگار گه چندی پیش بازداشت شد و هنوز از علت دستگیریش و محل نگهداری او اطلاعی در دست نیست نوشت:
اگر بخواهیم خوشبینانه به نحوه ی دستگیری خانم صبا آذرپیک، روزنامهنگار فعال و پیگیر، نظر افکنیم نمیتوانیم آن را مورد نکوهش قرار ندهیم. در سالی که به نام فرهنگ نامگذاری شده است حداقل انتظار اهالی فرهنگ این است که با اهل فرهنگ برخوردی فرهنگی شود و با داغ و درفش با آنان سخن نگویند.
یعنی اگر قرار است دستگیری صورت بگیرد، تحت قوانین آیین دادرسی(برخورد در حیطه فرهنگ حقوق و قضا) با او صورت بگیرد و "رعایت حقوق شهروندی، حقوق متهم، حق دفاع، وکیل مدافع،روند دادرسی، تضمیناتِ تحققِ دادرسی عادلانه و منصفانه" درباره او رعایت شود. حیثیت و حرمت متهم باید حفظ شود اما آنگونه که در خبرها از نحوه دستگیری خانم آذرپیک منتشر شده است، نحوه برخورد با او به گونهای بوده است که گویی با یک جانی یا قاتل برخورد داشتهاند. گویی خانم آذرپیک که به شهادت نوشتهها و منش روزنامهنگاریاش اهل پنهانکاری نبوده است و هر چه داشته و دارد در روزنامه و سایتها منتشر شده است، جاسوس سازمان سیا بوده است و باید هر چه سریعتر او را به جایی برد که نه خانوادهاش خبر داشته باشد، نه حتی رسانهای که او در آن کار میکرد و از حقوق اولیه شهروندی(که مطابق قانون "احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب 15 اردیبهشت 1382") هم برخوردار نباشد.
به نظر شما این نحوه دستگیری از سوی بانیان چنین روش و منشهایی چه پیامی در خود مستتر دارد؟ اگر آنها برای خانم صبا آذرپیک یک اخطاریه میفرستادند و به دادگاه میخواندنش،آیا ایشان و یا هر روزنامهنگار دیگری فرار را بر قرار ترجیح میداد و به دادگاه نمیرفت؟ با شناختی که نگارنده از جماعت روزنامهنگار دارم آنها جز قلم و زبان چه دارند؟ گردن آنها در برابر قانون نازکتر از موست و در تمامی این سالها آنها مرغ عروسی و عزا بودهاند.
با این حساب باید این گونه برخورد را در تعریف و طبقهای دیگر گنجاند؟بانیان این گونه برخوردها میخواهند از روزنامهنگاران شجاعت ستانی کنند و عنصر پرسش و نقد را آز آنها بگیرند؟ اگر هم قرار است نقد و بررسی و پرسشی صورت بگیرد در نهایت در حیطه ورزش است و این گونه است که دستمزد چند بازیکن فوتبال که بازی آنها قلب و ضمیر بسیاری از ایرانیان را شاد و سرخوش میکند، و به گمان نگارنده این دستمزدها حلالتر از شیر مادرشان است، دستاویز برخی روزنامهنگاران سادهلوح قرار میگیرد و در مقابل برخی رانتخوران فرهنگی و اقتصادی و سیاسی که بیش از 50 هزار میلیارد تومان از پول مردم را با ترفندهای غیرقانونی اخذ کرده اند باید از دید و منظر افکار عمومی پنهان بمانند. به همه شما دوستانی که این نوشته را میخوانید توصیه میکنم گفت وگو با مهندس صفایی فراهانی را به دقت بخوانید و جاهای مهم آن را پررنگ کنید تا دریابید که در دوره ماتادورها! چه بر سر این ملک و بوم آمد.
دست ما روزنامهنگاران در این گونه موارد کوتاه است، اما با دولتی روبرو هستیم که دستش به جاهایی میرسد از جمله ریاست محترم قوه قضاییه. حداقل آقای دکتر روحانی که در چند ماه اخیر مدام اهل فرهنگ و روشنفکران و روزنامهنگاران را به ورود به میدان و رسوا ساختن گندمنمایان جو فروش ترغیب میکنند، میتوانند در این زمینه اطلاع رسانی کنند و به دستگاه قضایی رعایت اصول اولیه حقوق شهروندی را گوشزد کنند، حداقل انتظار اهالی مطبوعات را برآورده سازند و آن شفاف ساختن روند این گونه دستگیریهاست. خوشبختانه آقای روحانی در این مدت سعی کرده است بر خلاف جناب خاتمی مسائل را از همان ابتدا روی صحنه بیان کند.این همان ابزاری است که برخی تحریفکنندگان حقیقت و تقدیسکنندگان خشونت که هر از چندگاه نهیبهای مهیب برمیکشند با آن میانهآی ندارند.
کافی است آقای روحانی و دولت او (سه وزیر دادگستری، اطلاعات و فرهنگ و ارشاد اسلامی) و یا نمایندگان شجاعی چون آقای مطهری از دستاندرکاران دستگاه قضایی بخواهند اطلاعات (اتهام و نهاد دستگیرکننده) را در روزهای آتی در اختیار افکار عمومی قرار دهند. این گونه میتوان جماعتی را که عادت کردهاند به شیوههای نهان روشانه و غیرشفاف دیگران را مورد ارعاب و هراس قرار دهند، به میانهآفتاب کشاند و رسوایشان ساخت.
به یاد داشته باشیم که هیچ انسانی، حتی شنیعترین افراد هم علاقهای ندارند که کار زشت و نکوهیده خود را در منظر افکار عمومی قرار دهند. این گونه میتوان پروژه شجاعتستانی جماعتی اندک را که از برخوردهای منطقی عاجز شدهاند و به سمت برخوردهای حذفی و ارعاب روی آوردهاند، و با این کار میخواهند دولت تدبیر و امید را به سمت حاشیه و سیاهچالههای طراحی شده هدایت کنند، بر آفتاب افکند و با تابیدن نور بر آن یخشان را آب کرد. خفاشان با شب خو کردهاندو پرتو آفتاب و روشنی و شفافیت دشمن درجه یک آنهاست. به قول مولانا:
روز خفاشک نیارد بر پرید
شب برون آمد چو دزدان و چرید
از همه محرومتر خفاش بود
که عدو آفتاب فاش بود