گروه فرهنگی:«نگهبان شب» ساخته رضا میرکریمی، در نگاه اول، فیلمی کاملا متفاوت با فیلمهایی که در طول سال اکران میشوند به نظر میرسد. در آن نه خبری از بازیگران مشهور است و نه داستان و سوژهاش به فیلمهای کمدی، درام اجتماعی، درام سیاسی، اکشن جنگی، کودک یا هنر و تجربه شباهت دارد. باز هم، در نگاه اول، میتوان مدعی شد که «نگهبان شب» دنیای خاص خودش را دارد و شخصیتها و روابطی را بنا میکند که با اغلب تولیدات سینمایی این روزها متفاوت است و این تمایز و تَکینِگی را امتیازی برای آن برشمرد و در ستایش و تحسینش تردید به دل راه نداد. اما چنانچه قصد نداشته باشیم که با همان نگاه اول و با قضاوت بر مبنای ظواهر به «نگهبان شب» واکنش نشان دهیم و جذب مغناطیسِ یکهگی شویم، باید از لایههای بیرونی و سطحی آن درگذریم و به سراغ تز بنیادینش برویم که سوگیری روایت و ویژگیهای رفتاری و روانی شخصیتها متأثر از آن است و پایان محتومش را رقم میزند.
ابتلا به پیشداوری
«نگهبان شب»، با وجود اینکه در ظاهر با اغلب فیلمهای روی پرده کاملا متفاوت است، اما حداقل در یک مورد با برخی از آنها اشتراک دارد: «پیشداوری». هر متنی که پیشاپیش درباره فرد یا گروه یا موضوعی قضاوت منفی و متعصبانه دارد و نوعی سوگیری، جانبداری و تصورات قبلی را بازتاب میدهد، دچار پیشداوری است. پیشداوری صرفا قضاوت منفی و نامساعد نیست، بلکه اصرار سرسختانه بر درستی این قضاوت است که تحت هیچ شرایطی، حتی در صورت وجود شواهدی خلاف آن، قطعیت و درستیاش زیر سوال نمیرود.
همانطور که یک فیلم گیشهای محض تلقیهای غیرمنعطف از خیر و شر یا درست و نادرست را بازنمایی میکند و تعالیم اخلاقی خشک و مبتنی بر شناخت ناکافی را به عنوان یگانه شیوه قضاوت درباره پدیدههای مختلف به تصویر میکشد، «نگهبان شب» نیز در روایت داستانش بر تلقیهای تعصبآمیز، نامنعطف و بیش از حد تعمیمیافتهای تأکید دارد که، بهرغم ظاهر متفاوتش با جریان سینمایی روز، نشان میدهد از پیشداوریهایش فراتر نرفته است. در دنیای تخت و فاقد پیچیدگی فیلم، شاهد قهرمان ساده و کودکصفتی هستیم که در دنیایی پر از دروغ و دورویی و حقه و سوءاستفاده قربانی سادهدلیاش میشود، اما در نهایت راه رستگاری و سعادت را در شاد کردن دل پیرمردی آلزایمری پیدا میکند.
اینکه شخصیتهایی که لهجه دارند، روستاییاند، نقص فیزیکی یا ذهنی دارند، از طبقات فرودستاند و با شهر و مناسباتش بیگانهاند، آدمهای خوب و صاف و صادقیاند و به طریقی بهای خوبی و پاکیشان از آنها ستانده میشود و شخصیتهای بدون لهجه، شهری، سالم و مرفه مستعد خطاکاری و نیازمند تغییر و تحولاند، کژفهمی و پیشداوریای است که هرگز با گذر زمان، شناخت جدید یا اطلاعات تازه در برخی فیلمهای سینمای ایران اصلاح نشده است. طبق این پیشداوری، یک روستایی به شهرآمده به صورت بالقوه طعمهای است که تا قربانی نشود، توانایی تمییز درست و غلط و محافظت از خودش را پیدا نمیکند.
با اینکه در دستهای از فیلمهای سینمای ایران، در ظاهر، روستاییهای به شهرآمده و قربانیشده به دلیل سادگی و آلوده نشدنشان به بداخلاقیهای زندگی شهرنشینی ستایش میشوند، اما این نوع نگرش نتیجه عمیقا ناخوشایندی دارد که به عمیقتر شدن شکافهای ناشی از پیشداوری و تعصب میانجامد. برتری دادن یک گروه بر گروه دیگر تفکری است که ریشه در پیشداوری دارد و فیلمی که دچار پیشداوری باشد از همان آغاز تصمیمش را درباره سرنوشت شخصیتها و موقعیت اخلاقیشان گرفته و نیازی به درام برای رسیدن به هدفش ندارد.
خیلی دور، خیلی دورتر
«نگهبان شب» با نشانههایی مثل ارتباط میان یک مهندس مقاطعهکار و یک نامزد انتخاباتی، فساد در سیستم بانکی، فاصله زیاد میان زندگی طبقات بالا و پایین، نمایش تصویر یکی از مشهورترین متهمان فساد مالی در تلویزیون و از بین بردن باغی بزرگ برای ساخت پروژهای مسکونی سعی دارد که خودش را فیلم زمان حال معرفی کند، اما واقعیت این است که اگر این نشانهها را که اتفاقا نقش مهمی در روایت ندارند نادیده بگیریم، میتوانیم بگوییم این فیلم میتوانست در هر زمانی ساخته شود و کموبیش همین فیلم فعلی باشد، همچنان که خود میرکریمی در سالهای گذشته نسخههای دیگری از این روایت را عرضه کرده بود. آنچه رویکرد فیلم را به داستان و شخصیتهایش تعیین میکند، نه این نشانهها و تقارن آن با جامعه کنونی بلکه همان پیشداوری موجود در کنه اثر است.
از نظر ساختمان داستان، وقتی پیشداوریای وجود دارد که روایت، شخصیتها و فرجام فیلم متأثر از آن است، طبیعتا روایت زودتر از آنچه باید تمام میشود و به خانه آخر میرسد، چون امکان ارائه جایگزین و نگاه جدیدی وجود ندارد. اما میرکریمی پس از سالها آزمودن این نوع روایت به تبحری در بیان داستان با جزئیات بیاهمیت رسیده که اجازه نمیدهد فیلم خیلی زود از نفس بیفتد.
میرکریمی به همراه همکار فیلمنامهنویساش، محمد داودی، جزئیاتی فرعی (ازدواج رسول با دختر کمشنوای دایی، آلزایمر دایی در نتیجه بیحرمتی به باغ، غمخواری دایی برای پسر ازدسترفتهاش، دزدی نگهبان اخراجشده از کارگاه ساختمانی، پیشرفت رابطه دختر و رسول) طراحی کرده که بیشتر از پیرنگ اصلی فیلم (یعنی گرفتاری جوان روستایی به شهرآمده به دست مقاطعهکار شهری) به آنها پرداخته میشود و این تمهید باعث شده که تکراری بودن پیرنگ اصلی فیلم برای لحظاتی فراموش و کلیشههای اجتماعی آن با رمانسی عامهپسند تلطیف شود. از سوی دیگر، بازیهای سه بازیگر اصلی فیلم، تورج الوند، لاله مرزبان و علیاکبر اصانلو، تقریبا قابل قبول است و معدود لحظات انسانی و احساسی اثرگذاری که در فیلم هست، حاصل نقشآفرینی آنهاست.
«نگهبان شب» فیلمی در ادامه آثار میرکریمی است که از یک پیشداوری مألوف برآمده و در محدوده جهانبینی فیلمهای قبلی وی در فاصلهای دور و دورتر از جامعه امروز و مناسبات و روابط آدمهایش میایستد.