گروه اقتصادی: هرچند بعد از انقلاب تلاشهای بسیاری برای کاهش فقر و نابرابری داشتهایم اما در این زمینه موفقیتی به دست نیاوردیم.آمارها نشان میدهد در زمینه کاهش فقر دستاورد ویژهای نداشتیم و بهجایی رسیدیم که در سال ۱۴۰۲ حدود ۳۰درصد جمعیت ما زیرخط فقر هستند که نزدیک به ۲۶ میلیون نفر را شامل میشود. از هرسه ایرانی یک نفر زیر خط فقر قرار دارد.
درست است که نرخ بیکاری کاهش پیدا کرده، اما آیا با تعریف یک ساعت کار در هفته که نرخ بیکاری با آن محاسبه میشود، میتوان پاسخگوی مخارج یک خانوار بود؟ قطعاً نه. خیلی از اوقات افراد شاغل هم هستند اما بسیاری از آنها نیز فقیر محسوب میشوند چون ارزش نهایی تولید آنها در اقتصاد پایین است چون یا قیمت محصولاتی که تولید میکنند پایین است و یا تولید کمی دارند.
مشاهدات اقتصاد ایران نشان میدهد که شیوه حکمرانی اقتصاد ایران بر نامطلوب دانستن سودآوری بنگاهها بنا شده است. دولت بهخاطر حمایت از فقرا اساساً سودآوری را ضدعدالت فرض میکند و نمیگذارد مازاد ایجاد شود تا آن مازاد یک نظام تامین اجتماعی را درست کند. دولت با تاکید و اصرار هویتی، اصرار دارد که از طریق قیمت حمایتهای اجتماعی خود را انجام دهد و این نقش چنان قوی بوده که دولتهای مختلف با گرایشهای مختلف از این نظر بسیار شبیه به هم عمل کردهاند.
گفته میشود در این چهار دهه سرمایههای فیزیکی خود را از دست دادهایم، سرمایههایی که مبنای تولید بودهاند. محیط زیست از بین رفته و همه میدانیم که سرمایه اجتماعی کاهش پیدا کرده است. و با اینکه آموزش در ایران افزایش پیدا کرده، اما سرمایه انسانی کشور نیز بسیار پایین است.
دولتها دونکیشوتوار خود را حامی فقرا میدانند
داوود سوری، اقتصاددان: ما در این چهار دهه سرمایههای فیزیکی خود را از دست دادهایم، سرمایههایی که مبنای تولید بودهاند. محیط زیست از بین رفته و همه میدانیم که سرمایه اجتماعی پایینی داریم و کاهش پیدا کرده است. با اینکه آموزش در ایران افزایش پیدا کرده، اما سرمایه انسانی کشور نیز بسیار پایین است و نیروی کار باکیفیت که حاضر باشد در کشور کار کند، بسیار سخت پیدا میشود. سوال من این است به کجا میخواهیم برویم؟ آیا هیچ تصوری از آینده داریم و چگونه به آنجا خواهیم رفت؟
قالب فقرای ما فقرای شاغل و یا فقرای تحصیلکرده هستند؛ فقرایی هستند که از نظر سلامت سالم و جوان هستند، درآخرین بررسیای که داشتیم حدود ۶۰درصد فقرای ما اینگونه هستند و این خیلی سخت است که ایندرصد از فقرای کشور همه قابلیتها را داشته باشند اما فقیر زندگی کنند.
در سیاستهای اقتصادی که در مقابله با فقر مطرح میشود، بحث تقویت این افراد مهم است تا بتوانند از مواهب و شرایط اقتصادی استفاده ببرند و با توان خود از فقر خارج شوند. از هر سه نفر یک نفر در جامعه ما فقیر است؛ فقیر کسی است که حداقل امکانات زندگی را نمیتواند تامین کند و این باعث تاسف است.
درست است که نرخ بیکاری کاهش پیدا کرده اما آیا با تعریف یک ساعت کار در هفته که نرخ بیکاری با آن محاسبه میشود، میتوان پاسخگوی مخارج یک خانوار بود؟ قطعاً نه. خیلی از اوقات افراد شاغل هم هستند اما بسیاری از آنها نیز فقیر محسوب میشوند چون ارزش نهایی تولید آنها در اقتصاد پایین است چون یا قیمت محصولاتی که تولید میکنند پایین است و یا تولید کمی دارند.
همه اینها به شرایط کلی اقتصاد برمیگردد. ما با اقتصاد دنیا ارتباطی نداریم و نمیتوانیم در چرخههای رقابتی تولید کالا و خدمات شرکت کنیم که باعث شده اقتصاد کلان ما به این صورت باشد.بین سیاستهای اقتصادی و سیاستهای اجتماعی یک هماهنگی وجود دارد و نمیتوان آنها را مستقل از هم دید. آقای نیلی گفتند دولتها شیوه حکمرانی دوم را انتخاب کردهاند، من میخواهم به این سخن اعتراض کنم و بگویم اینگونه نیست چون اصولاً انتخابی در کار نبوده، دولتها اولی را چون سخت بوده و باید برای آن کار و فکر میکردند را انتخاب نکردند پس دومی ناگزیر میآمده و انتخابی در کار نبوده است. اینکه دولت دخالت کند و نتیجه قیمت بازار را تعیین کند و دونکیشوتوار خود را حامی فقرا نشان دهد را نمیتوان سیاست دانست بلکه بیعملی دولت است و انجام عملی با خرج دیگران محسوب میشود و این عین بیسیاستی است.
به نظر من اینکه دولتی معتقد باشد و یا شعار دهد که برای حمایت از فقرا و کاهش فقر تلاش میکنم، نشاندهنده این نیست که واقعاً بخواهند این کار را انجام دهند، مهم این است که از چه خواستههای دیگری برای رسیدن به آن چشمپوشی میکنند. بعید میدانم هیچ دولتی در دنیا وجود داشته باشد که کاهش فقر و برابری برای آنها مسئله نباشد اما باید دید چقدر حاضر هستند از خواستههای خود بگذرند تا به رفع فقر برسند. ما میدانیم به جز سیاستهای اقتصادی و اجتماعی، سیاستهای خارجی نیز بر اقتصاد و وضعیت رفاهی خانوارها تاثیرگذار هستند که باید با همدیگر هماهنگ شوند.
تصورات تازه از فقر و نابرابری
آمارها نشان میدهد در زمینه کاهش فقر دستاورد ویژهای نداشتیم و به جایی رسیدهایم که در سال ۱۴۰۲ حدود ۳۰درصد جمعیت ما زیرخط فقر هستند که نزدیک به ۲۶ میلیون نفر را شامل میشود. از هرسه ایرانی یک نفر زیر خط فقر قرار دارد.وقتی خودمان را با دنیا مقایسه میکنیم، میبینیم همزمان که نرخ فقر در کشور ما افزایش پیدا میکرده، در دنیا این روند بهصورت کاهشی طی میشده است. در زمانی نزدیک به پنج سال حدود ۱۰ واحد درصد به نرخ فقر ما اضافه شده و این درحالی است که با وجود کشورهای فقیر زیاد اما نزدیک به پنجدرصد از واحد فقر در جهان کم شده است.
بنابراین تصویری که از فقر و نابرابری در کشور میبینیم با اهداف و آرمانهای اولیه انقلاب خیلی فاصله دارد.در مورد کاهش نابرابری، یک روند کاهشی داشتیم که از سال ۱۳۹۷ تقریباً از بین رفت اما با وجود این روند کاهشی نمیتوانیم آن را دستاورد ویژهای بدانیم و وقتی متوجه آن میشویم که خود را با دنیا مقایسه کنیم. وقتی نقشه جهان را پیش روی خودمان بگذاریم، ایران را در بین کشورهایی میبینیم که نابرابری در آن بالا است و در بین ۱۵۶ کشور دنیا، ایران رتبه ۴۱ را به لحاظ بالا بودن ضریب جینی و بد بودن وضعیت نابرابری داراست.
در بخش آموزش، دیدگاه بر این بوده که باید به صورت رایگان باشد و حتی در سالهای اول دهه ۷۰، ۲۰درصد از بودجه کشور به آموزش اختصاص پیدا میکرد و به برخی اهداف اولیه مثل بالا بردن نرخ ب سوادی رسید. در سال ۱۹۷۶ میلادی، نرخ باسوادی ما با دنیا بسیار فاصله داشت اما توانستیم خود را به میانگینهای جهانی برسانیم و امروز نرخ باسوادی در ایران حدود ۲درصد از نرخ جهانی نیز بالاتر است.
اما ناکارآمدیهای دولتی در اقتصاد خود را در بخش آموزش نشان داده است، در واقع کوچک شدن کیک اقتصاد ایران باعث شد تا نقش دولت در آموزش کمرنگتر شود و برخی وظایف خود در حوزه آموزش را به بخش خصوصی واگذار کند که باعث شده هزینهکرد دولت به ازای هر دانشآموز در طول زمان یا ثابت بماند و یا کاهش پیدا کند. آمارها نشان میدهد هزینهکرد در آموزش در سال ۱۳۹۹ نسبت به سال ۱۳۷۳ تغییر خاصی نداشته است.
کیفیت نامناسب این آموزش باعث شده ما از دنیا نیز عقب بمانیم، بهعنوان نمونه متوسط جهانی در مورد ریاضی کلاس چهارم این است که ۸درصد دانشآموزان در دنیا نتوانستهاند نمره قبولی را کسب کنند اما در ایران ۳۲درصد دانشآموزان نتوانستهاند حداقل نمره را به دست بیاورند، این اتفاق متاسفانه در درس علوم و مهارتهای نوشتن نیز به همین صورت است و از کشورهایی مانند بوسنی، امارات و بحرین عقبتر هستیم.
در مورد بهداشت با بسیاری از استانداردهای جهانی برابر هستیم و روند بسیار خوبی را در ۴۰ سال گذشته داشتهایم اما متاسفانه اتفاقی که در اقتصاد کلان کشور و کارکردهای آن در حال رخ دادن است در بحث بهداشت نیز خود را نشان داده است. در سال ۱۳۹۸ حدود ۴۰درصد هزینههای بهداشت و سلامت توسط خود خانوار و از جیب پرداخت میشده است که متوسط جهانی آن حدود ۲۰درصد است. این را باید اضافه کرد که هزینه بهداشت برخی خانوارها به صفر رسیده و دیگر نمیتوانند برای آن هزینه کنند. یا ۳۰درصد خانوارها در ایران اگر با هزینه عمل غیرمنتظره مواجه شوند، باید بیش از ۱۰درصد درآمد سالانه خود را به آن اختصاص دهند که متاسفانه در حال افزایش است و این در حالی است که متوسط جهانی آن حدود ۲۰درصد است. این روند باعث شده که برخی خانوارها صرفاً به خاطر یک عمل جراحی به زیر خط فقر رفتهاند.
همیشه بخش فقر و نابرابری برای ما دغدغه بوده اما در اینجا یک علامت سوال ایجاد میشود که سیاستهای ما در این حوزه از کجا به انحراف رفته است و با اقتصادی که در آن هستیم و میدانیم با چه ابرچالشهایی مواجه هستیم، آیا دولت مسئولیتی در قبال مسائل اجتماعی دارد؟