به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۱۴:۵۷
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۶ ساعت ۱۲:۱۰
کد مطلب : ۴۴۱۸۵۸

پشت پرده دخالت ترکیه و اعراب در حقابه هامون

پشت پرده دخالت ترکیه و اعراب در حقابه هامون
گروه اقتصادی:چندی پیش مولوی عبداللطیف منصور، سرپرست وزارت انرژی و آب طالبان درباره حقابه ایران گفته بود: «خشکسالی نه‌تن‌ها مشکل جمهوری اسلامی ایران، بلکه مشکل افغانستان هم است... خشکسالی یک امتحان بزرگ الهی است. دعا می‌کنیم که باران ببارد و این مسئله هم حل خواهد شد‎. ‎»

این جمله او که البته برای ایران سخت گران آمد، تقریباً همزمان بود با خبری که تا اندازه‌ای عجیب بود؛ برنامه ساخت یک سد (بند) در خاشرود ولایت نیمروز در نزدیکی مرز ایران براساس «حکم فوق‌العاده» رهبر طالبان، آن هم با هدف تأمین آب فقط هشت‌هزار هکتار زمین زراعی در ولسوالی‌های (شهرستان‌های) گلستان، دلارام، خاشرود، غوری و چخانسوری در ولایت (استان) نیمروز افغانستان. این خبر از آنجایی عجیب بود که بیش از آنکه منشأ نرسیدن آب به ایران شود، کانون جدید گردو‌خاک در هامون پوزک (بخشی از هامون که بیشتر آن در افغانستان قرار دارد) خواهد شد و دودش به چشم شهر‌های لشکرگاه و قندهار و حتی کابل می‌رود!
 
حسین سرگزی، رئیس اداره آبخیزداری و حفاظت خاک اداره‌کل منابع طبیعی استان سیستان‌وبلوچستان و یکی از کارشناسان خبره منابع طبیعی این استان در این‌باره، می‌گوید: «این برای اولین‌بار است که این بخش از هامون خشک شده و خاک زیادی از آن برداشته می‌شود. این خشکی عمدتاً خود افغانستان را تحت تاثیر قرار می‌دهد، زیرا جهت وزش باد طوری است که شهر لشکرگاه و قندهار را متأثر می‌کند.» با این همه آثار زیان‌بار آن بر سیستان را هم نمی‌توان کتمان کرد.

این کارشناس منابع طبیعی در این گفتگو پشت‌پرده سدسازی‌های پی در پی در افغانستان می‌گوید که نشان از ردپای کشور‌های عربی و ترکیه برای تبدیل اهرم آب برای فشار بر ایران دارد؛ موضوعی که البته طالبان نیز در ادامه حکمرانان قبلی افغانستان از آن برای دریافت سوخت ارزان‌تر، حق ترانزیت کمتر و... استفاده می‌کند. البته در این بین، دست ایران چندان بسته نیست و می‌تواند با ابزار‌های دیپلماتیک، حقابه ایران را بازستاند، اما به شرطی‌که حاکمیت، اهمیت موضوع زیست‌محیطی را نسبت به مسئله شرب در منطقه دریابد و بپذیرد که این اقدامات افغانستان دیگر دوستانه نیست و نباید از افغانستان در مورد حقوق محیط‌زیست که در حد حقوق بشر است، بگذرد.

سد خاشرود چه آثاری بر ایران و افغانستان دارد؟
خاشرود در کنار یک رودخانه کوچکتر به نام خوسپاس از افغانستان وارد هامون پوزک در شمال زرنج در استان نیمروز افغانستان و پریان مشترک هم رودخانه‌ای که از جنوب وارد هامون پوزک می‌شد، حجم هامون پوزک را تشکیل می‌دادند که هامون پوزک پر شده و روی هامون صابری سرریز شده و وارد هامون هیرمند می‌شد.
بیش از ۹۰ درصد از وسعت هامون پوزک در افغانستان است؛ از ۱۶۰۰ کیلومترمربع سطح هامون پوزک ۱۲۵۰ کیلومتر در افغانستان و ۳۵۰ کیلومترمربع یعنی حدود ۳۵ هزار هکتار در ایران و در منتهی‌الیه شمال‌شرقی ایران واقع شده است.

با توجه به جهت وزش باد‌های فرساینده که معمولاً از شمال‌غرب به جنوب‌شرق است و محل قرارگیری هامون پوزک که رودخانه‌های منتهی به آن دارای شیب زیاد است، اولین بارندگی در افغانستان بلافاصله آبی وارد هامون پوزک می‌شد. به همین خاطر از گذشته معمولاً هامون مرطوب‌تر بوده و کمتر مشکل فرسایش بادی داشت. ضمن اینکه به نسبت سایر هامون‌ها، از نظر وسعت هم طوری است که منابع مسکونی حداقل در شمال و غرب هامون نیستند و منطقه‌ای بود که کمتر مورد تخریب و رفت‌وآمد قرار می‌گرفت، زیرا از نظر زیست‌محیطی مورد اهمیت بود.

حالا نکته اینجاست که میزان آب خاشرود، زمانی اهمیت پیدا می‌کرد که رودخانه پریان مشترک هم وجود می‌داشت، ولی با توجه به اینکه سدکمال‌خان را روی هیرمند افغانستان ساخته‌اند، هم رودخانه سیستان و هم پریان مشترک خشک شده و اگر آبی هم بعد از سد رهاسازی شود، در حد حقابه برای پایین‌دست است و احتمال اینکه آب در پریان مشترک جریان پیدا کند و نهایتاً به هامون پوزک برسد، خیلی کم است؛ بنابراین آب پریان مشترک با خاشرود خیلی نمی‌تواند شریک شود و کمک کند که هامون پوزک پر شده و بعد به سمت ایران بیاید، اما این آب تماماً به مصرف هامون پوزک در افغانستان می‌رسید.

جهت وزش باد‌های فرساینده، از جنوب‌غرب به شمال‌شرق است، بنابراین هامون پوزک با توجه به محلی که قرار گرفته، یعنی دقیقاً شمال استان نیمروز، اگر قرار باشد خشک باشد، همه گرد و غبار وارد افغانستان می‌شود و کمتر ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. به همین دلیل تأکید دارم که افغانستان با ساختن این سد، تیر را به چشم خودش شلیک کرده است.

تصاویر ماهواره‌ای هم نشان می‌دهد که میزان برداشت خاک از کل هامون را اگر در نظر بگیریم، میزان برداشت خاک از هامون پوزک تا به حال ناچیز بوده، ولی در یک‌سال اخیر خیلی برداشت خاک زیاد شده است. این برای اولین‌بار است که این بخش از هامون خشک شده و خاک زیادی از آن برداشته می‌شود. این خشکی عمدتاً خود افغانستان را تحت تاثیر قرار می‌دهد، زیرا جهت وزش باد طوری است که شهر لشکرگاه و قندهار را متأثر می‌کند.
 
الگوی وزش باد به‌گونه‌ای است که دوباره دور می‌زند و حتی به‌سمت کابل هم می‌رود؛ بنابراین از این جهت تأثیر سد خاشرود بیشتر از اینکه متوجه ایران باشد، به شدت متوجه افغانستان است. طالبان اعلام کرده که به کمک این سد می‌خواهد ۸هزار هکتار را کشت کند که در قیاس با کشت ۵۰۰ هزار هکتار اراضی پایین‌دستی که با انحراف کانال قوش‌تپه در شمال افغانستان ایجاد شد یا ۴۹ هزار هکتاری که در کنار گودزره زیر کشت بردند، بسیار کوچک است؛ بنابراین اجرای این سر سد از نظر هزینه فایده هم به سود افغانستان نیست.

دقیقاً مشخص نیست که علت این اقدام طالبان چیست، اما گمان می‌رود همان جهالتی باشد که ناشی از آن روی همه رودخانه‌ها سد زدند تا فقط آب به ایران نرسد. این آخرین اقدام، تأثیر زیادی بر ایران ندارد، البته از نظر اکولوژیک هر آبی که وارد هامون شود، به نفع طبیعت و منطقه است. اگر آن طرف آب داشته باشد، حیات وحش می‌تواند به آن سمت کوچ کنند و از آب استفاده کنند و در مجموع رطوبت منطقه بالا می‌رود. در مقیاس محلی تأثیرگذار است که آب در هامون وجود داشته باشد. بخشی از گونه‌ها آنجا دوام می‌آورند و می‌مانند، اما اینکه تأثیر مستقیمی بر سیستان داشته باشد اینطور نیست و بیشتر روی افغانستان تأثیر دارد تا سیستان.

در گذشته ارتباط مردم دو سوی مرز با یکدیگر چگونه بود؟
در گذشته که مرز‌ها و مخاصمات دو طرف به این صورت نبود، مردم بخش میان‌کنگی شهرستان هیرمند که کنار هامون پوزک هستند، دام‌شان را برای چرا به آنجا می‌بردند یا بعضاً نی می‌بریدند یا حتی صیادان برای ماهیگیری به آنجا می‌رفتند، اما از زمانی‌که مرز‌ها در آنجا خیلی امنیتی شده و برجک‌های مرزی اجازه نمی‌دهند کسی رفت‌وآمد کند، اوضاع تغییر کرد. حتی در یکی دو مورد شنیدم که دام‌ها به دو طرف مرز رفته و به صاحبان‌شان برگردانده نشده و مخاصمات به وجود آمده است، اما اگر به هامون پوزک آنقدری آب وارد می‌شد که سرریز کند، چون چند گودی یا چُنگ هست که از هامون پوزک تغذیه می‌کند مثل چُنگ خرگوشی که کنار اسکله تخته‌عدالت قرار دارد یا چُنگ سرخ که پشت شهر قُرقُری است و از هامون پوزک آب می‌گرفتند، اگر آب به آنجا نیاید متأسفانه این گودی‌ها هم هیچ‌وقت آب نمی‌گیرند. به اضافه اینکه آب پوزک می‌توانست به سمت هامون صابری بیاید و آب صابری هم به سمت پوزک برود و بخشی که بین هامون صابری و هامون پوزک است که بیشترین فرسایش بادی را دارد، می‌توانست آبگیر شود و تا حدی به کنترل گرد و غبار کمک کند که متأسفانه این اتفاق نمی‌افتد.

اهمیت این سد در کنار سد کمال‌خان و دیگر سدسازی‌ها در افغانستان چقدر است؟
با توجه به اینکه این سد حداقل آبی وارد هامون‌ها می‌کرد و حالا این کار را نمی‌کند، نشان می‌دهد که افغانستان مصمم است بر ما فشار اکولوژیک و زیست‌محیطی بیاورد. این آب وارد هامون پوزک می‌شد و با مشارکت رودخانه فراه‌رود در شمال افغانستان، می‌توانست کانون اصلی گردوغبار را بین هامون صابری و هامون پوزک تعدیل کند یا از این آب استفاده شود.

از طرفی سد کمال‌خان آب پریان مشتر‌ک را کم می‌کند که به هامون‌ها نمی‌رسد و سیستان را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد. سد کمال‌خان از طریق رودخانه هیرمند و پریان مشترک موجب عدم ورود آب به هامون پوزک می‌شود. سد خاشرود هم روی ورود آب به هامون پوزک تأثیر دارد. سد بخش‌آباد که روی فراه‌رود احداث می‌شود بر هامون صابری تأثیر دارد. همه این‌ها مانع می‌شوند که آب وارد هامون‌ها شود و تأثیرات زیست محیطی وحشتناکی خواهند داشت. بگذریم از اینکه دو سه سدی که احداث می‌شود در مجموع رطوبت را در منطقه کم می‌کند و کمیت و کیفیت آب زیر قشری را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد و پوشش گیاهی که در دشت سیستان ایجاد شده یا خودرو است، تحت تأثیر قرار خواهد داد و وقتی پوشش به سمت زوال باشد، حتماً فرسایش بادی در منطقه بیشتر خواهد شد.

چرا افغانستان چنین اقدامی را در دستور کار قرار داده است؟ آیا افغانستان چنین برنامه‌ای دارد یا می‌توان آن را برنامه طالبان محسوب کرد؟
دو بحث مطرح است. یکی اینکه پای مداخلات خارجی و کشور‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای مثل کشور‌های عربی و ترکیه در میان است و می‌خواهند با ایران تسویه‌حساب زیست‌محیطی کنند. با توجه به مسئله ریزگرد و مخالفتی که ما با پروژه گاپ در ترکیه داریم، می‌خواهند امتیاز بگیرند یا بحث‌هایی که در غرب کشور آب‌ها را کنترل می‌کنیم، چه‌بسا کشور‌های دیگر هم چنین ایده‌ای داشته باشند که از طریق افغانستان یا طالبان به ما فشار بیاورند.

مورد دیگر اینکه طالبان با جهلی که دارد، تصور می‌کند با ساخت سد، اشتغال زودبازدهی ایجاد می‌کند و با اولویت دادن به کشاورزی زودبازده در منطقه می‌خواهد فوراً مهاجرانی که برمی‌گردند را اسکان دهند و اشتغال ایجاد کنند؛ بنابراین به مسائل بلندمدت محیط‌زیستی فکر نمی‌کنند و می‌خواهند اراضی کشاورزی را توسعه دهند. طالبان هم تنها اهرمی که می‌تواند از ایران امتیاز بگیرد این است که منابع آب را کنترل کنند و ایران را به آب افغانستان نیازمند کنند.

کمااینکه ما هم در مورد افغانستان و مراودات دوطرفه می‌گوییم کاش قبل از این ترانزیت را انجام می‌دادیم و خط آهن را می‌کشیدیم، گمرک مرزی را توسعه می‌دادیم یا انرژی‌های نو را در سیستان توسعه می‌دادیم و افغانستان را به خط آب و برق و ترانزیت وابسته می‌کردیم که می‌توانستیم الان آب بگیریم. آن‌ها هم از این نقطه ضعف ما استفاده می‌کنند که برای اینکه چانه‌زنی کنند، حق ترانزیت کمتری بپردازند یا به منابع انرژی دسترسی داشته باشند، بهترین کار این است که منابع آب را به رایگان به ما ندهند. مداخلات خارجی را هم رد نمی‌کنم.

بحث دیگر اینکه افغانستان در دوره‌ای که طالبان وارد شدند، نیرو‌های متخصص‌شان از کشور فرار کرده و انسجام تشکیلاتی سدسازی‌شان از بین رفته بود تا حدی سدسازی را متوقف کردند و در زمینه احداث کانال‌ها و توسعه اراضی کشاورزی تلاش کردند. اما دوباره کشور‌های خارجی متوجه هستند که افغانستان بازار خوبی است و می‌توانند برگردند، برخی متخصصان‌شان هم احتمالاً برگشته‌اند و دوباره روی موضوع سدسازی تمرکز کرده‌اند. ضمن اینکه همه کشور‌های خارجی که در افغانستان مطالعه و کار کرده‌اند از گذشته برنامه‌شان این بوده که این سد‌ها ساخته شود، کما اینکه نقشه اجرایی سد بخش‌آباد و کمال‌خان را که مربوط به ۵۰ تا ۶۰ سال قبل (۱۹۶۴) بوده، پیدا شده و شرکت‌های خارجی، مهرشان پای این نقشه‌ها است که آن سال‌ها طراحی کرده‌اند. افغانستان یا آن کشور‌ها احتمالاً به این نتیجه رسیده است که برای کسب منفعت و توسعه هژمونی‌شان به افغانستان برگردند و در این شرایط کار کنند.

اکنون که ایران به‌واسطه عدم تخصیص حقابه، با طالبان دچار چالش جدی است، چگونه می‌توان افغانستان را مجاب به پرداخت حقابه ایران کرد؟
خیلی‌ها می‌گفتند طالبان نیامده که بماند، آمده که تخریب کند و با تبعیضات قومی‌ای که دارند دنیا آن‌ها را به رسمیت نخواهد شناخت، اما به نظر من طالبان در افغانستان برای ماندن آمده‌اند و برنامه‌های بلندمدت دارند. هم در تعامل با همسایگان و هم اینکه به‌نوعی خودشان را به همسایگان بشناسانند و متقاعدشان کنند که نیروی جدی‌ای وارد افغانستان شده و حاکمیت افغانستان مستقل و بااقتدار است؛ بنابراین بسیاری از کار‌هایی که می‌کنند از این موضع است که گربه را دم حجله بکشند و خودشان را بشناسانند که ما تعارف نداریم. اینکه ما چطور با این‌ها تعامل کنیم به نظر می‌آید حاکمیت تا حد زیادی متوجه شده، اما اولویت‌ها متفاوت است. الان اولویت امنیتی و خروج آمریکا از افغانستان مطرح بود و بعد نفع مالی یا بحث حقابه.

خوشبختانه این درک در دولت به وجود آمده و در هیئتی که آمدند هم دیدیم این‌ها را به تهران، اصفهان و چابهار بردند و در مقابل خواسته‌های افغانستان و تأمین نیازهایشان، چیزی که ایران می‌خواست بحث حقابه در صدر مذاکرات بود. به نظرم تعامل با افغانستان می‌تواند خیلی کارگشا باشد، چون در مورد مخاصمه تقریباً همه راه‌ها را رفتیم و آقای رئیس‌جمهور حتی تهدید کرد، اما خیلی جواب نداد.

راه‌های خودمان را برای تأمین آب می‌رویم که محتاج افغانستان نباشیم و به نظرم از این موضع می‌شود مسئله دوجانبه ایران و افغانستان را دید که تا حدی استقلال‌مان را از نظر آبی به دست می‌آوریم و افغانستان هم متوجه است که ما این کار را می‌کنیم؛ بنابراین با توجه به مجموع برنامه‌های دولت با بحران آب روبه‌رو نشده و نخواهیم شد.

برای اینکه بتوانیم به حقابه برسیم باید با افغانستان تعامل کنیم و مراودات مرزی دوطرفه باید برقرار باشد و به استقلال آبی حداقل در حد آب شرب در داخل کشور دست پیدا کنیم. گرچه من معتقد به پروژه‌های کلان آ‌بی دریای عمان نیستم که شکست‌خورده است، اما تأمین آب از غرب سیستان و برداشت از چاه‌هایی که در حوضه سیستان وجود دارد، می‌تواند کارا باشد. یا جلوگیری از انتقال آب زابل به زاهدان تا حداقل ناف زاهدان از منابع آبی سیستان بریده شود.

امیدوارم که حداقل تنش آبی در حد آب شرب در منطقه پایین بیاید. ولی درک شرایط مردم از طرف حاکمیت مهم است. معیشت و ریزگرد‌ها که بر سلامت مردم تأثیرگذار است، خیلی مهم است. باید با هر ابزاری که شده، مسئله حقابه را با افغانستان حل کنند و هم توجه داشته باشند که بعضی اقدامات افغانستان دیگر دوستانه نیست؛ بنابراین نباید از افغانستان در مورد حقوق محیط‌زیست که در حد حقوق بشر است، بگذرند. درست است که همسایه ماست و باید تعامل کنیم، درست است که دشمن مشترکی مثل آمریکا از دید حاکمیت داریم که افغانستان و طالبان می‌تواند به ما کمک کند، اما اقدامات افغانستان تأثیرات بلندمدت دارد، یعنی اگر می‌خواهد هامون را از حقابه‌اش محروم کند، بسیاری از گونه‌ها برای همیشه در این منطقه از بین خواهند رفت.

بسیاری از مشکلات روانی و تنفسی و گوارشی و بیماری‌های چشمی همراه مردم خواهد بود و نمی‌شود چشم‌پوشی کرد. حتی شاید مجبور باشیم برخی از روستا‌ها را جابه‌جا کنیم. شاید نتوانیم به موقع از فرودگاه استفاده کنیم. قطعاً مردم به فکر مهاجرت خواهند افتاد. این‌ها اتفاقاتی نیست که حاکمیت چشم‌پوشی کند. حتماً باید در این زمینه‌ها به مجامع بین‌المللی شکایت شود، گرچه ممکن است الان شکایت را پیگیری نکنیم، اما اینکه این قضیه مستند شود و از طرف حاکمیت جدی گرفته شود، مطالبه جدی مردم و کارشناسان ماست. به‌عنوان جمع‌بندی باید بگویم تعامل اقتصادی، قوی کردن و استقلال در حد آب شرب در داخل کشور، وابسته کردن افغانستان با ایجاد زیرساخت‌ها مثلاً سرعت دادن به انتقال گاز و توسعه گمرک، سرعت دادن به ساخت راه‌آهن، اتمام بزرگراه چابهار- میلک و... می‌تواند راه‌حل باشد.

باید مسائل زیست‌محیطی را در صدر موضوعات جدی در نظر بگیریم. متأسفانه اشتباه مهلکی که خیلی‌ها دارند این است که فقط روی ۸۵۰ و ۸۲۰ میلیون مترمکعب حقابه تأکید دارند، در حالی که الان حقابه زیست‌محیطی اولویتش از حقابه شرب خیلی بیشتر است. ممکن است شرب را با بطری آب معدنی تأمین کنیم، اما اگر محیط‌زیست پایداری نداشته باشیم، کسی نمی‌تواند در منطقه بماند. ضمن اینکه پایداری محیط‌زیست در سیستان که هزار روستا دارد، به معیشت مردم گره خورده و پایداری محیط‌زیست می‌تواند به معیشت مردم کمک کند.
 
حتی اگر دولت بخواهد برای تأمین معیشت مردم کارخانه یا کار صنعتی در منطقه انجام دهد، باز هم پایداری زیست‌محیطی و تثبیت اکولوژیک اهمیت دارد، چون صنعت نمی‌تواند در شرایط گردوغبار و تپه‌های ماسه‌ای دوام بیاورد. مورد دیگر برخورد منطقی و قانونی با افغانستان است. ایران می‌تواند از طریق کنوانسیون‌های بین‌المللی شکایت کند یا از طریق جذب همیار و همکار این کار را انجام دهد. ایران می‌تواند با برخی از کشور‌های اروپایی یا محیط‌زیستی دنیا رایزنی کند که افغانستان را متقاعد کنند به اینکه منبعی که گردوغبار تولید می‌کند، تأثیرات جهانی دارد.

بیماری‌هایی که به دلیل گردوغبار رخ می‌دهد می‌تواند اثرات جهانی داشته باشد. مثلاً بیماری سل را در کشور ریشه‌کردن کردیم، اما متأسفانه بیشترین میزان سل مقاوم به درمان در سیستان وجود دارد و بعد از آن گلستان که آن هم به خاطر سیستان بوده است. اینکه بیماری‌های سنتی دوباره احیا شود، نطقه‌ضعف جهانی در بُعد بهداشت در دنیا است که از این جهت هم باید به آن اهمیت داد.
مرجع : هم میهن
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها