گروه ورزشی:هجدهم فروردین هر سال تا ابد روز تلخی برای فوتبال دوستان ایرانی است. شنبه ۱۸ فروردین ماه ۱۴۰۳ بیست و ششمین سالگرد آسمانی شدن یکی از خوش اخلاقترین ستارههای تاریخ فوتبال ماست. ستارهای که جای خالی او هنوز فوتبال دوستان را آزار میدهد و خیلی از یادگارهای او در این فوتبال مثل یک رکورد دست نخورده باقی ماندند.
البته که در تاریخ فوتبال ایران چهرههای بسیار بزرگی داشتیم که حالا روی در نقاب خاک کشیدهاند اما دلایل زیادی وجود دارد که یاد و نام «سیروس قایقران» با بقیه متفاوت باشد. شاید اولین نکتهای که این تفاوت را به چشم میآورد پرواز او همراه با یادگارش «راستین» است.
سیروس قایقران یک پسر ۸ ساله داشت که در سال ۱۳۷۷ و هنگامی که از تهران به سمت زادگاهش گیلان در سفر بود، در آن تصادف مرگبار به همراه او پر کشید و آسمانی شد. انگار سیروس آنقدر برای ما بزرگ بود که حتی لیاقت یادگاری او برای این فوتبال را هم نداشتیم...
سیروس قایقران صاحب یک رکورد جاودانه و منحصر به فرد است که شاید دیگر هرگز نشکند. او اولین بازیکنی است که در تاریخ فوتبال ایران بدون پوشیدن پیراهن تیمهای تهرانی بازوبند کاپیتانی تیم ملی ایران را بر بازو بست. توجه داشته باشید که داریم از دهه ۶۰ حرف میزنیم که کشور بعد از پیروزی انقلاب درگیر جنگ تحمیلی بود...
حتی همین حالا و چهل سال بعد، فوتبال ایران از کمبود امکانات رنج میبرد. حتی حالا که بیست و سومین دوره لیگ حرفهای درجریان است هنوز واقعا فوتبال حرفهای نداریم، پس ببینید که در دهه ۶۰ در این فوتبال چه خبر بوده است!
و در آن سالها که نه لیگی وجود داشت نه فوتبال حرفهای و نه تلویزیون و همه چیز بنا به سنت محدود به تهران بود، یک بازیکن شهرستانی چه کار سختی داشت که توانایی خود را به مربیان تیم ملی ثابت یا حتی نشان دهد؟ حضور در تیم ملی هم برای بازیکنان شهرستانی رویا بود چه رسد به حضور در ترکیب و بستن بازوبند کاپیتانی...!
حتی همین حالا که بازیکنان این همه حرفهای شدهاند، در اثر رفاقت یا راحتی خود یا منافع شخصی و باشگاهی خیلی وقتها بازیکنی را در تمرینات بایکوت میکنند تا با دوست خود همسفر شوند. در آن روزگار که همه چیز فوتبال ایران محدود به دو تیم آبی و قرمز تهران میشد، یک بازیکن شهرستانی چه کار سختی داشت که از پس هر دو گروه در تمرینات تیم ملی برآید و از آن سختتر، رهبری کردن این دو گروه درون زمین به عنوان کاپیتان بود!
سیروس قایقران با پیراهن ملوان در فوتبال ایران به اوج شهرت و اعتبار رسید. هنوز خاطره شوتهای راه دور و گلهای او در جام حذفی که تنها مسابقات آن سالها بود در ذهن فوتبالیها باقیست. او که یک تنه ملوان را قهرمان جام حذفی کرد و از سد هر دو تیم استقلال و پرسپولیس گذراند، آن هم در ورزشگاه آزادی و خانه حریفان!
قایقران در نیمه اول دهه ۶۰ برای اولین بار به تیم ملی دعوت شد. بعد از ماجراهای بازیهای آسیایی ۸۶ سئول بازوبند کاپیتانی را با شایستگی بر بازو بست. حتی بعد از بازگشت ستارههای نامدار آن زمان سیروس جایگاه خود در تیم ملی را حفظ و گل سرنوشت ساز در بازیهای آسیایی ۹۰ پکن را به کره جنوبی زد تا ایران اولین قهرمانی بعد انقلاب را جشن بگیرد.
قایقران در دو جام ملتهای ۸۸ و ۹۲ کاپیتان تیم ملی بود. یک هافبک دفاعی که به اندازه تبحر در کارهای پست تخصصی خود، در حمله و گلزنی هم مهارت داشت و از همه اینها مهمتر یک انسان والا...
کم نیستند کسانی که کریم باقری را کاملترین فوتبالیست تاریخ مینامند و سیروس قایقران کسی بود که کریم را از خط دفاعی به پست تخصصی خود برد تا او این چنین شکوفا شود.
و در دهه ۷۰ و بعد از پایان دوران بازی چقدر غریب و عجیب بود که این فوتبال جایی برای قایقران به عنوان مربی نداشت! کسی که در کشاورز با میدان دادن به پژمان جمشیدی و تغییر پست کریم باقری تواناییهای مربیگری خود را هم اثبات کرده بود. کسی که در قدرت رهبریش هیچکس شک نداشت، کسی که فوق ستارهای یاغی مثل مجتبی محرمی را به جایی رساند که بهترین دوستش باشد و همزمان احمدرضا عابدزاده نیز همان سطح احترام و ارزش را برای او قائل بود...
اما مردم انزلی که او را سیروس آبای یا برادر خطاب میکردند...
کم نیست قصههایی که از درماندگان انزلی در تاریخ ایران جاودانه شده که چطور قایقران تمام موجودی جیبش را در لحظه خرج آنها میکرد. آنها که وقتی سیروس رفت، انگار سرپرست خانواده خود را از دست داده بودند.
سیروس فقط برای راستین، برای ملوان، برای فوتبال انزلی و برای مردم این شهر یک پدر نبود، سیروس برای کشاورز، تیم ملی و همه هم نسلان خودش یک برادر بزرگتر و برای جوانترها یک پدر دلسوز بود اما سرنوشت او را وادار کرد تا به بندرعباس برود و آنجا در یک تیم لیگ دویی سرمربی شود....
وای بر این فوتبال که انگار سنگ بنایش را با دور کردن بزرگان گذاشتهاند تا فرصت همیشه در اختیار کوچکترها باشد! آنها که در یک شرایط یکسان قدرت رقابت با نامداران را ندارند و تنها به شرط خانه نشینی آنها میتوانند در فوتبال آقایی کنند...
و سرنوشت سیروس درچنین روزهایی این بود که با یک رنو ۵ قدیمی و درب و داغان بخواهد مسیر تهران تا رشت و انزلی را رانندگی کند و ۱۸ فروردین ۱۳۷۷ برای همیشه قید فوتبال و زندگی و ایران را زد و رفت...
سیروس متولد اول بهمن ۱۳۴۰ بود و تنها ۳۷ سال زندگی کرد، درست اندازه «غلامرضا تختی» و مثل او اسطوره شد، چون همان مرام و خوی پهلوانی را داشت و در همان مسیر گام گذاشت.
تختی ۷ مدال گرفت و تا ۶ دهه رکورددار بود که حسن یزدانی رکورد او را شکست. سیروس هم در آن سالها که تیم ملی هر دو سال یک بار جمع میشد، ۴۴ بار پیراهن تیم ملی را به تن کرد، 6 گل زد و 20 بازی با بازوبند کاپیتانی پیشاپیش سایرین وارد میدان شد.
رکوردهایی که اگر فوتبال با همان شرایط باقی میماند شاید هنوز هم پابرجا بود اما عظمت و بزرگی سیروس به هیچ کدام این یادگارها نیست. سیروس قایقران، وارث شماره ۹ ملوان و همیشه کاپیتان فوتبال ایران باقی میماند....