گروه بین الملل: در شمال شهر پر رونق مونیخ در آلمان شهر مهندسان و خودروسازان مسجدی واقع شده است. در کشوری با بیش از سه میلیون مسلمان این مکان در ظاهر توجه چندانی را به خود جلب نمیکند و مسجدی، چون مساجد دیگر برای عبادت پیروان دین اسلام که سریعترین رشد را در اروپا دارد محسوب میشود. با این وجود، تاریخ آن مسجد حکایت از داستان پر فراز و نشیبی دارد.
به گزارش فرارو، "ایان جانسون" خبرنگار و رئیس دفتر آلمان روزنامه "وال استریت ژورنال" در کتابی تحت عنوان "مسجدی در مونیخ: نازیها، سیا و اخوان المسلمین در غرب" چاپ سال ۲۰۱۰ میلادی به پیشینه آن مسجد و ارتباط آن با اسلام گرایان رادیکال پرداخته است. پس از انتشار اخباری مبنی بر آن که هواپیماربایان حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی در اروپا زندگی میکردند جانسون از این موضوع متعجب شد که چگونه چنین عناصر افراطیای توانسته بودند در غرب ظهور کنند. اکثر گزارشها به بیست سال پیش از آن باز میگشت به حمایت آمریکا از جنگجویان اسلام گرا در افغانستان. با این وجود، جانسون عقبتر رفت و تحولات رخ داده تا آغاز جنگ سرد را به شکلی عمیقتر مورد مطالعه قرار داد و داستان ناگفته گروهی از مسلمانان شوروی سابق را که در طول جنگ جهانی دوم به آلمان فرار کرده بودند را آشکار ساخت.
آنان در آلمان به یک ماشین پروپاگاندای ضد شوروی تبدیل شده بودند. با پایان یافتن آن جنگ و آغاز جنگ سرد ماموران اطلاعاتی آلمان غربی و ایالات متحده برای کنترل این گروه بانفوذ با یکدیگر به رقابت پرداختند. در مرکز این تلاش مخفیانه مسجدی آرام در مونیخ قرار داشت: اولین ساحل امن اسلام گرایی رادیکال در غرب. مجموعهای از منابع از جمله اسنادی که از طبقه بندی خارج شده اند نشان میدهند که آن مسجد داستان چند بازیگر کلیدی را در هم میآمیزد: یک محقق نازی که پس از جنگ جاسوس شد، رهبران مهم مسلمان در سراسر جهان از جمله اعضای اخوان المسلمین و مردان ساده لوح سیا که مشتاق مبارزه با کمونیسم با یک سلاح جدید از طریق اهرم اسلام گرایی بودند.
جانسون درباره کتاب اش در "وال استریت ژورنال" مینویسد: "در آرشیوهای دولتی و خصوصی صدها سند وجود دارند که نبرد برای کنترل مرکز اسلامی مونیخ را نشان میدهد. این مطالب که پیشتر علنی نشده بودند نشان میدهند که چگونه اسلام گرایی رادیکال یکی از اولین و مهمترین مناطق امن خود را در غرب زمانی که گروهی از سربازان سابق نازی تصمیم به ساختن یک مسجد گرفتند پیدا کرده بود. حضور سربازان در مونیخ بخشی از یک داستان فرعی تقریبا فراموش شده در جنگ جهانی دوم بود: تصمیم دهها هزار مسلمان در ارتش سرخ شوروی برای تغییر اردوگاه و جنگیدن برای هیتلر. پس از جنگ هزاران نفر از مسلمانان به آلمان غربی پناه بردند و یکی از بزرگترین جوامع مسلمان اروپا را در دهه ۱۹۵۰ میلادی تشکیل دادند.
هنگامی که جنگ سرد اوج گرفت آنان به خاطر مهارتهای زبانی و ارتباطی شان در اتحاد جماهیر شوروی گزینه مورد علاقه سرویسهای امنیتی خارجی بودند. برای بیش از یک دهه سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده، آلمان غربی، شوروی و بریتانیا برای کنترل آنان در نبرد علیه کمونیسم با یکدیگر رقابت کردند. با این وجود، پیروز میدان هیچ یک از آن جنگجویان نبودند. پیروز اصلی جنبشی بود با ایدئولوژیای به همان اندازه قدرتمند: اخوان المسلمین. اخوان المسلمین که در دهه ۱۹۲۰ میلادی در مصر به عنوان یک جنبش اصلاحات اجتماعی تاسیس شد به سرچشمه اسلام سیاسی تبدیل شد که خواستار تسلط دین اسلام بر همه جنبههای زندگی است.
جانسون در کتاب خود اشاره میکند که اسناد و مصاحبهها نشان میدهند چگونه اخوان المسلمین با سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده و سازمانهای آلمانی برای کنترل سربازان سابق نازی و مسجد مونیخ در حال همکاری بودند. با این وجود، آمریکا کنترل خود را بر آن جنبش از دست داد و مدت زمان کوتاهی پس از آن بایرن محافظه کار و کاتولیک به میزبان مرکز اسلام گرایی رادیکال تبدیل شد.
"اشتفان مینینگ" مورخ مقیم مونیخ که در حال مطالعه مرکز اسلامی مونیخ بوده میگوید: "اگر میخواهید ساختار اسلام رادیکال را درک کنید باید به آن چه در مونیخ رخ داد نگاهی بیاندازید. مونیخ خاستگاه شبکهای می باشد که اکنون به سراسر جهان رسیده است". جانسون در کتاب اش تا جایی پیش میرود که میگوید گروههای سیاسی و اجتماعی وابسته به اخوان المسلمین اکنون بر زندگی سازمان یافته اسلامی در سراسر اروپای غربی تسلط دارند.
او مینویسد: "این تنشهای کنونی در وقایع نیم قرن اخیر پیش نهفته است. مونیخ پس از جنگ شهری ویران شده و مملو از مهاجران مسلمانی بود که از آزار و شکنجه شوروی گریخته بودند. در حالی که غرب سعی میکرد آن جمعیت را به مثابه مهرههایی ارزشمند در جنگ سرد قلمداد کرده و کنترل کند غربیها با رقبای قدرتمندی روبرو شدند که به دنبال پایگاههای قدرت خود در جهان مسلمان در حال رشد اروپا بودند. طی دهههای پس از آن چهار مرد به صورت متوالی سعی کردند مسجد مونیخ را کنترل کنند: یک استاد برجسته ترک شناسی، یک امام جماعت اس اس هیتلری، یک نویسنده مسلمان کاریزماتیک با طرفدارانی در سراسر جهان و یک سرمایه دار مسلمان سرسخت".
"جانسون" در کتاب خود به "گرهارد فون منده" اشاره میکند یک آلمانی اهل بالتیک که رئیس بخش قفقاز در وزارت رایش برای سرزمینهای شرقی اشغالی آلمان نازی بود. او محقق اقلیتهای آسیایی و مسلمان در اتحاد جماهیر شوروی بود و پیشگام بسیج آنان به عنوان ستون پنجم علیه کمونیستها شد. او سرویس تحقیقاتی اروپای شرقی را از طریق تامین مالی صورت گرفته از سوی دفتر خارجی آلمان غربی تاسیس کرد. ریشه ستیز او با شوروی شخصی بود و به قتل پدرش توسط نیروهای ارتش سرخ در پایان جنگ جهانی اول باز میگشت. پدر او یک بانکدار بود و توسط نیروهای ارتش سرخ به ضرب گلوله کشته شد. از آن پس گرهارد فون منده از سن ۱۴ سالگی از هر آن چه روسی بود نفرت پیدا کرد.
پس از فرار به همراه مادر و شش خواهر و برادرش به آلمان او برای مطالعه سایر جمعیتهایی که تحت ستم حکومت وقت روسیه بودند به ویژه مسلمانان آسیای مرکزی به آموختن زبان پرداخت. او که از نظر زبانی با استعداد بود به زبان روسی، لتونیایی، فرانسوی و هم چنین ترکی و عربی مسلط شد و زمانی که وقتی با یک نروژی ازدواج کرد زبان مادری او را نیز فرا گرفت.
منده توانست در زمان تهاجم نازیها به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۴۱ میلادی از دانش زبانی خود و اطلاعات اش درباره مسلمانان مناطق شوروی استفاده کند. پیروزیهای اولیه آلمان باعث شد که آن کشور با تعداد قابل توجهی از زندانیان شوروی (در مجموع پنج میلیون نفر) روبرو شود. با تلاش گرهارد فون منده هیتلر با آزادی زندانیانی که علیه شوروی سلاح به دست میگرفتند موافقت کرد. نازیها "لژیون شرقی" را تشکیل دادند که عمده نیروهای آن را اقلیتهای غیر روس تشکیل میدادند که مشتاق انتقام گرفتن از شوروی به دلیل تحمل دهها سال سرکوب بودند. به زندانیان آزاد شده پیشنهاد شده بود که به نازیها کمک کنند تا شوروی را شکست دهند و در عوض نازیها به آنان کمک خواهند تا "ترکستان را آزاد کنند و آنان این معامله را پذیرفتند.
تا یک میلیون سرباز فراخوان هیتلر را پذیرفتند. منده با پیشرفت جنگ به معمار اصلی سیاست نازیها در قبال اقلیتهای شوروی تبدیل شد و به او لقب "ارباب محافظ" داده شده بود و کمیتههای ملیتی متشکل از تاتارها، ترک ها، گرجی ها، آذربایجانیها و ارمنیها را تاسیس کرده بود. او در خانه اش در برلین را برای ملاقاتهای طولانی مدت به روی اقلیتها به ویژه مسلمانان ترک آسیای مرکزی باز کرد. با پایان جنگ و شکست آلمان آن دسته از اقلیتهایی که به دست شوروی افتادند به عنوان خائن تیرباران شدند. در اواخر دهه ۱۹۴۰ میلادی صدها سرباز مسلمان سابق در منطقه تحت اشغال ایالات متحده در مونیخ سرگردان شدند.
منده که گذشته همکاری اش با نازیها برایش چشمانداز شغلی محدودی ایجاد کرد تصمیم گرفت خود را وقف مراقبت از آن افراد کند. این تصمیم هم برای شخص او و هم برای مسلمانان مفید بود. آن زمان دوره آغاز جنگ سرد بود و سازمانهای اطلاعاتی غربی به دنبال هر کسی بودند که بتواند نگاهی اجمالی از پشت دیوار آهنین را به آنان ارائه دهد. آنان به افرادی برای تجزیه و تحلیل اسناد، پخش تبلیغات ضد شوروی و جذب جاسوس نیاز داشتند. از همین رو منده کار اطلاعاتی اش را با بریتانیا آغاز کرد. او در بخش تحت اشغال بریتانیا در آلمان ساکن شد. اگرچه او دیگر فردی دانشگاهی نبود، اما دفتر خود را "سرویس تحقیقات اروپای شرقی" نامید.
جانسون اشاره میکند که اسناد دولتی و مکاتبات خصوصی منده نشان میدهند منابع مالی او ابتدا از طریق نیروهای اشغالگر بریتانیا و سپس انواع آژانسهای آلمان غربی از جمله آژانس اطلاعات داخلی ملی و وزارت خارجه آلمان تامین میشد. منده زمان زیادی را صرف کمک به مسلمانانی کرد که پیشتر برای او کار میکردند. او از بوروکراسی آلمان غربی پول به دست آورد تا برای مهاجران غذا، پوشاک و مسکن فراهم کند. با این وجود، وظیفه او ساده بود: مراقبت از مهاجران و جلوگیری از تحت کنترل قرار گرفتن آنان توسط کشوری دیگر. تهدید اصلی اتحاد جماهیر شوروی بود که میخواست مهاجران را از انجام تبلیغات ضد کمونیستی باز دارد. برخی از رهبران مهاجر در آلمان غربی به قتل رسیدند.
جانسون در کتاب اشاره میکند در سال ۱۹۵۶ میلادی یک رقیب ظاهر شد تا کنترل گرهارد فون منده را بر سربازان مسلمان سابق مونیخ تهدید کند: کمیته آمریکایی برای رهایی از بلشویسم که به طور گسترده به نام Amcomlib شناخته میشد. آن کمیته که به عنوان یک سازمان غیردولتی ایالات متحده برای اداره رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی راه اندازی شد و در واقع یک پوشش برای فعالیت آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) بود. آن کمیته به این نتیجه رسید که استفاده سیاسی از اسلام برای مقابله با کمونیسم شوروی امری ضروری بود.
در اتحاد جماهیر شوروی مسلمانان زیادی وجود داشتند. پس از سالها سرکوب در دهه ۱۹۵۰ میلادی فضا در شوروی بازتر و مسلمانان شورویایی مجوز سفر به مکه برای زیارت کعبه را پیدا کسب کردند. البته این موضوع فقط برای آن دسته از مسلمانانی امکان پذیر بود که منتقد رژیم کمونیستی نبودند؛ مسلمانانی که نماینده اسلام سیاسی نبودند و آماده بودند که دین را امری خصوصی قلمداد کنند و مانعی بر سر راه حزب کمونیست نباشند. در نتیجه، غرب در وهله نخست از مسلمانانی که نمایندگان اسلام سیاسی و مخالفان کمونیستها بودند حمایت میکرد.
آن کمیته برای رهایی از بلشویسم در این راستا با "ابراهیم گاجا اوغلو" یک سرباز سابق نازی از قفقاز که مانند گرهالرد فون منده از سربازان مسلمان سرگردان در آلمان مراقبت میکرد ارتباط برقرار کرده بود. اسناد نشان میدهند گاجا اوغلو بستههای غذایی ارائه شده از سوی آمریکا را به پیروان اش میداد. او برای رادیو اروپای آزاد نیز کارهای تبلیغاتی انجام میداد. برای مثال، او در سال ۱۹۵۷ با یکی دیگر از افسران سیاسی سابق آلمان به نام "گاریپ سلطان" که براساس اسناد و مدارک ریاست سرویس تاتار رادیو آزادی را برعهده داشت کنفرانسی خبری برگزار کرد. آنان در آن کنفرانس اقدامات استالین در چچن را محکوم کردند.
این وضعیت برای منده جالب نبود، زیرا نزدیکی گاجا اوغلو به سیا باعث ایجاد رقابت با او میشد. در نتیجه، منده به این نتیجه رسید که مسلمانان آلمان به رهبری نیاز دارند که او بتواند به آن شخص اعتماد کند. او به دوستی از دوران جنگ روی آورد: نورالدین نمانگانی. نمانگانی از سلسلهای طولانی از امامان جماعت در ازبکستان بود. او در دوران حکمرانی نازیها به خدمت اس اس سازمان تحت نظارت هیتلر درآمده بود. او در سال ۱۹۴۱ توسط نیروهای امنیتی استالین دستگیر شد و بلافاصله پس از آن توسط ارتش مهاجم آلمان آزاد شد. او در اس اس به عنوان امام جماعت برای یک لشکر خدمت کرد و به بالاترین مراتب قدردانی نازیها از جمله دریافت صلیب آهنین نائل شد.
مسلمانان تحت فرمان نمانگانی با سلاحهای آلمانی آموزش دیدند تا بتوانند علیه امپراتوری شوروی قیام کنند. به آنان گفته شد که ارتش آزادیبخش ملی خواهند بود البته در لباس ورماخت یا نیروی دفاعی آلمان که با یک وصله بر روی بازو شان از سایر سربازان ارتش هیتلر متمایز میشدند: با طرحی دوخته شده از آرامگاه معروف شاه زنده در سمرقند و عبارت "خدا با ما است".
نمانگانی در سال ۱۹۵۶ میلادی وارد مونیخ شد. مخالفان اش از جمله گاجا اوغلو او را به مشارکت در جنایات دوران جنگ متهم کردند. طبق گزارشها واحد تحت فرمان نمانگانی به سرکوب قیام پارتیزانهای لهستانی در سال ۱۹۴۴ در ورشو که علیه نازیها فعالیت میکردند کمک کرده بود. منده، اما توانست دولت فدرال آلمان را متقاعد کند تا نمانگانی به منصب امام جماعت مسلمانان آلمان رسیده و از حقوق و مزایای دولت آلمان غربی برخوردار شود. نمانگانی در سال ۱۹۵۸ میلادی طرحی را ارائه کرد تا سربازان مسلمان سابق را پشت سر خود جمع کند: کمیسیون ساخت مسجد. در آن زمان آلمان تنها چند مسجد داشت.
مسجد مونیخ قرار بود متفاوت باشد: مسجدی بزرگتر از سایر مساجد و و نه صرفا به بازرگانان و بازدید کنندگان بلکه به اولین جمعیت دائمی مسلمانان آلمان تعلق داشته باشد. نمانگانی خطاب به حدود ۵۰ مسلمان از جمله تعدادی از دانشجویان مسلمان خاورمیانه گفته بود "۱۳ سال است که مسلمانان مکان ثابتی برای خدمات خود ندارند و مجبور بوده اند خدمات را از مکانهای مختلف دریافت کنند". او گفت از این پس مونیخ مرکز مسلمانان خواهد بود. این یک رویداد بزرگ بود در واقع به قدری بزرگ که شخص خاصی در آنجا حضور داشت: "سعید رمضان" دبیرکل کنگره جهانی اسلام در ژنو گروهی که میخواست مسلمانان را در سراسر جهان متحد کند. کسانی که جمع شده بودند در مجموع ۱۲۵ مارک (حدود ۲۷۵ دلار به پول امروزی) برای ساخت مسجد اهدا کردند. شخص رمضان ۱۰۰۰ مارک کمک کرد.
رمضان پس از کودتای نظامی در مصر و ممنوع شدن جمعیت اخوان المسلمین در سال ۱۹۵۴ میلادی به دنبال اعدام اعضای بازداشت شده آن گروه برجستهترین عضو اخوان بود که به خارج از کشور فرار کرد. او داماد حسن البناء مرشد عام اخوان المسلمین مصر بود. رمضان به خاطر کمک به سازماندهی دفاع از بیت المقدس در برابر رژیم تازه تاسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ میلادی شهرت داشت.
سعید رمضان پس از توقف در سوریه، لبنان، اردن و پاکستان در تابستان ۱۹۵۸ با گذرنامه دیپلماتیک اردن که نزد سازمان ملل متحد و هم چنین آلمان غربی معتبر بود وارد ژنو شد. رمضان هم چنین مجلهای به نام "المسلمون" منتشر کرد که رویدادهای جهان اسلام را بررسی کرده و از سکولاریسم انتقاد میکرد. رمضان مانند سایر اعضای اخوان المسلمین به شدت با کمونیسم مخالفت کرد. در طول جنگ سرد این امر او را به متحد طبیعی ایالات متحده تبدیل کرد، اما رمضان همزمان منتقد مداخله آمریکا و سایر کشورهای غربی در امور خاورمیانه بود. در آن زمان رامضان در موقعیت دشواری قرار گرفت: او نیازمند همکاری با غرب بود، اما نمیخواست به همکار غرب تبدیل شود.
جانسون در کتاب اش اشاره میکند که ممنوعیت فعالیت اخوان المسلمین در سال ۱۹۵۴ میلادی توسط جمال عبدالناصر" رهبر وقت مصر آن گروه را مجبور به سازماندهی مجدد در خارج از کشور کرد. یکی از آن کشورها عربستان سعودی بود که اخوان در آنجا ریشههای عمیقی برجای گذاشت و در نهایت با جنبشهای اسلام گرای بومی در هم آمیخته شد تا چالشی قدرتمند و خشونت آمیز را برای خاندان سلطنتی حاکم آل سعود ایجاد کند و پناهگاه دیگر کمتر شناخته شده در اروپا بود.
جانسون اشاره میکند شواهد تاریخی نشان میدهند که رمضان که پیش از مهاجرت کامل به آلمان به اروپا سفر کرده و در دانشگاه کلن حقوق خوانده بود با سیا کار میکرد. در آن زمان آمریکا درگیر جنگ قدرت با اتحاد جماهیر شوروی بود که از جمال عبدالناصر مصر حمایت میکرد. اخوان به عنوان دشمن ناصر متحد خوبی برای ایالات متحده به نظر میرسید. جانسون اشاره میکند یک سند از سرویس اطلاعات خارجی آلمان (BND) نشان میدهد ایالات متحده به اردن کمک کرده تا به رمضان گذرنامه بدهد و "هزینههای او توسط طرف آمریکایی تامین شده بود". دیپلماتهای سوئیسی این موضوع را تایید کرده اند که ایالات متحده و رمضان به هم نزدیک بودند. براساس یک گزارش دیپلماتیک در سال ۱۹۶۷ در آرشیو فدرال سوئیس "سعید رمضان در زمره عوامل اطلاعاتی انگلیسیها و آمریکاییها قرار دارد".
در سال ۱۹۵۸ تعدادی از دانشجویان عرب در مونیخ با سعید رمضان تماس گرفتند. دانشجویان به سرعت متحد شدند و میخواستند از نمانگانی امام جماعت اس اس سابق خلاص شوند. رمضان با کمیته برای رهایی از کمونیسم وابسته به سیا متحد شد تا نمانگانی را تضعیف کند. رمضان در سال ۱۹۵۹ میلادی "کنگره مسلمانان اروپا" را در مونیخ سازمان داد و هدف اش تبدیل کردن مسجد مونیخ به یک مرکز اروپایی و نه فقط برای مسلمانان مونیخ بود و نمانگانی را به حاشیه راند. اسناد آرشیو وزارت خارجه آلمان نشان میدهند سیا در تمام طول این مسیر او را حمایت مالی کرده بود.
در سال ۱۹۶۰ میلادی رمضان کنترل رسمی کمیسیون ساخت مسجد را به دست گرفت. برای گرهارد فون منده مسجل شده بود که رمضان عامل آمریکایی هاست او در یادداشتهایی به وزارت خارجه آلمان نوشته بود دولت فدرال آلمان باید هر کاری انجام دهد تا رمضان که از دید او یک عامل تحت حمایت خارجی بود را متوقف سازند.
ماموران دوجانبه ایالات متحده میخواستند بدانند که آیا آلمان غربی نیز به حمایت از ماه رمضان کمک خواهند کرد یا خیر. پاسخ برلین یک "نه" صریح بود: نه به دلیل تردیدهای اخلاقی در مورد معامله با اخوان المسلمین بلکه به دلیل ملاحظات عملی. در ارزیابی گرهارد فون منده آمده بود: "رمضان کوچکترین نفوذی در مشرق زمین ندارد. ارتباط با او صرفا پیامدهای منفی به همراه خواهد داشت". بخت با گرهارد فون منده یار نبود و او در دسامبر ۱۹۶۸ میلادی در سن ۵۸ سالگی بر اثر حمله قلبی فوت کرد.
فعالیت بی سر و صدا در مسجد مونیخ در سایه یک سرمایه دار مسلمان
پس از مدتی "غالب همت" یکی از چهرههای مورد اعتماد سعید رمضان اداره مسجد مونیخ را برعهده گرفت. در میان تمام شخصیتهای تاریخ مسجد مونیخ از زمان تاسیس آن همت پر رمز و رازترین شخصیت آنجا بوده اگرچه او یکی از معدود شخصیتهای مرتبط با آن مسجد است که هنوز در قید حیات میباشد. او که یک سوری بود در دهه ۱۹۵۰ میلادی برای تحصیل به مونیخ رفت، اما در نهایت به عنوان یک تاجر به ثروت اندوزی پرداخت.
اکنون چندین کشور در حال بررسی ارتباط احتمالی او با تروریسم هستند. همزمان رمضان به مرور زمان در حال از دست دادن حمایت حامیان سعودی خود بود. او با کمبود پول انتشار مجله اش را در سال ۱۹۶۷ متوقف کرد. در نتیجه، نفوذ رمضان کاهش یافت. همت کنترل مسجد را درست پیش از افتتاح آن در آگوست ۱۹۷۳ به دست گرفت. تحت رهبری او اهمیت مسجد افزایش یافت و به نوعی به عنوان سفارتخانه اروپایی اخوان المسلمین عمل کرد. با افزایش نفوذ مسجد نام آن از "کمیسیون ساخت مسجد" به "جامعه اسلامی جنوب آلمان" و در نهایت به "جامعه اسلامی آلمان" تغییر نام پیدا کرد.
مقامهای آلمانی برای چندین دهه توجه چندانی به فعالیتهای مسجد مونیخ نداشتند و متوجه هیچ گونه خطری از جانب عوامل آن مسجد نبودند تا آن که در سال ۱۹۹۳ میلادی پس از یک حمله با خودروی بمب گذاری شده به مرکز تجارت جهانی در نیویورک به دنبال کشته شدن شش نفر و مجروح شدن هزار نفر دیگر بازرسان متوجه شدند که یکی از سازمان دهندگان آن حمله به نام "محمود ابوحلیمه" به مسجد مونیخ رفت و آمد داشته است. او که عضو ثابت آن مسجد بود از "احمد الخلیفه" امام جماعت وقت مسجد مشاوره معنوی گرفته بود. ابوحلیمه در ایالات متحده محاکمه شده و در سال ۱۹۹۴ به حبس ابد بدون آزادی مشروط محکوم شد.
هم چنین، مورد "ممدوح محمود سالم" وجود داشت که به طور گسترده به عنوان رئیس مالی القاعده و مربی شخصی بن لادن شناخته میشد. او در سال ۱۹۹۸ میلادی در شهری کوچک در نزدیکی مونیخ در حالی که در یک سفر کاری به آلمان بود دستگیر شد. او پیش از استرداد به آمریکا از خلیفه مشاوره معنوی خواست. سالم بعدا در نیویورک محاکمه شد و به سی و دو سال زندان محکوم شد. خلیفه ملاقات با هر دو مرد را تایید کرد، اما اظهار داشت که این تماسها صرفا بشردوستانه بوده اند.
جانسون اشاره میکند که مقامهای اطلاعات داخلی آلمان از آن زمان به بعد رصد فعالیت مسجد مونیخ را اغاز کردند، اما پس از مدت کوتاهی که به دلیل آن که هیچ ارتباطی با تروریسم کشف نشد تلاشهای خود را متوقف کردند. با این وجود، حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی در آمریکا وضعیت را تغییر داد. سه نفر از چهار هواپیماربای دخیل در آن حمله در آلمان تحصیل کرده بودند. سرنخها نشان داد آنان با مسجد مونیخ در ارتباط بودند. مشخص شد که "همت" یکی از بنیانگذاران بانک التقوا یک موسسه مستقر در باهاما بوده که فهرست سهامداران آن افراد مرتبط با اخوان المسلمین در اروپا بودند. آن بانک از سوی بازرسان چندین کشور غربی به عنوان نهادی مرتبط با تامین مالی تروریسم شناسایی شده است. کارشناسان بر این باورند که آن بانک در انتقال پول برای عوامل القاعده نقش داشته است.
آمریکا در سال ۲۰۰۱ میلادی فهرستی از تروریستها را منتشر کرد که نام "غالب همت" نیز در میان آنان بود. تحقیقات ایالات متحده درباره تامین مالی تروریسم برای پایان دادن به کار همت در جامعه اسلامی آلمان کافی بود. او گفته بود در سال ۲۰۰۲ میلادی از مقام اش استعفا داد، زیرا با قرار گرفتن نام اش در فهرست نظارت بر تروریسم دیگر قادر به امضای چک برای جامعه اسلامی آلمان نبود بدان معنا که نمیتوانست حقوق کارکنان خود را پرداخت کند. پلیس المان در آوریل ۲۰۰۵ میلادی به مسجد مونیخ یورش برد و مدعی ارتباط آن مرکز اسلامی با پولشویی شده بود.
جانسون در کتاب خود اشاره میکند اخوان المسلمین از نظر دولتهای غربی مروج فعال تروریسم نیست. با این وجود، او اشاره میکند سرنخهای ذکر شده در کتاب نشان میدهند آن جمعیت محیط و بستری از جمله مرکز اسلامی مونیخ را ایجاد کرده که تروریسم از آن سرچشمه میگیرد. جانسون اشاره میکند اسناد سیا نشان میدهد دولت بوش پسر در دوره دوم خود تلاشهایی برای پرورش گروههای اخوان المسلمین در اروپا برای اهداف سیاست خارجی ایالات متحده این بار نه برای مقابله با تهدید رفع شده ناشی از کمونیسم بلکه برای مقابله با تروریسم داشته است. جانسون میگوید این رویکرد ناشی از عدم شناخت دقیق دستگاههای اطلاعاتی و حکومتی در غرب نسبت به جریان اخوان المسلمین بوده است.