گروه بین الملل: سازمان ملل اعلام کرد که پیشبینی میکند که ممکن است پس از سرنگونی بشار اسد، یک میلیون آواره سوری بین ژانویه تا ژوئن ۲۰۲۵ به کشورشان بازگردند.
رماجاموسایمسیس، مدیر بخش خاورمیانه و شمال آفریقایکمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل، طییک نشست خبری در ژنو گفت: «ما اکنون انتظار داریم که بین ژانویه تا ژوئن سال آینده شاهد بازگشت حدود یک میلیون سوری باشیم.»
او از دولتها خواست که از بازگرداندن اجباری پناهندگان سوری خودداری کنند.سرنگونی بشار اسد، امیدتازهای در دل پناهجویان سوری زنده کردهاست. آنچه سالها فقط یک رویا به نظر میرسید، حالا به واقعیت تبدیل شدهاست.
در اردن، جایی که بیش از ۶۰۰ هزار پناهنده سوری زندگی میکنند، این خبر احساسات مختلفی را برانگیختهاست. گفتگوی پلیتیکو با چهار پناهنده سوری در امان، پایتخت اردن، نشان میدهد که آنها با امید و در عین حال نگرانی به آینده کشورشان نگاه میکنند.
سقوط اسد، منال المقداد را همچون بسیاری دیگر غافلگیر کردهاست. او که در شوک این خبر فرو رفته، نمیداند چه تصمیمی باید بگیرد.
این مادر ۳۶ ساله به همراه همسرش ۱۱ سال را در اردن به عنوان پناهنده سپری کردهاست. در ماه آگوست، همسر منال تصمیم گرفت با قبول خطر سفر به لیبی، راهی به سوی آلمان بیابد تا بتواند خانوادهاش را نیز به آنجا ببرد. اما این نقشه با دستگیری او از سوی گارد ساحلی لیبی در دریای مدیترانه نقش بر آب شد. اگرچه او توانست با پرداخت هزینه از زندان آزاد شود، اما همچنان در لیبی گرفتار ماندهاست.
منال که نمیخواهد بدون همسرش به زادگاهش درعا بازگردد، میگوید: «بسیاروحشتزده هستم. همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاده که نمیتوانم این تحولات را درک کنم.»
اگر تصمیم با او باشد، ترجیح میدهد پیش از بستن چمدانهایش صبر کند. فرزندانش یا هرگز سوریه را ندیدهاندیا آنقدر کوچک بودهاند که خاطرهای از آن ندارند. او با نگرانی میگوید: «اشتیاق چندانی برای بازگشت ندارم. گروههای جدیدی در آنجا شکل گرفتهاند که ما هیچ شناختی از آنها نداریم و نمیدانیم میتوان به آنها اعتماد کرد یا نه.»
هندالحریری در روزهای اخیر با چند تن از همسایگانش که عازم بازگشت به سوریه بودهاند، خداحافظی کردهاست. این مادر ۳۶ ساله که دو فرزند دارد، اگرچه برای بازگشت به زادگاهش درعا اشتیاق فراوانی دارد، اما باید نخست مصلحت فرزندانش را در نظر بگیرد.
در حالی که برخی از دوستانش منتظر پایان سال تحصیلی برای بازگشت به سوریه هستند، چالش هند پیچیدهتر است. یکی از دوقلوهای هفت سالهاش با مشکلات رشدی به دنیاآمده و اکنون از خدمات مربیان ویژه یک سازمان غیردولتی محلی که از زنان پناهنده حمایت میکند، بهره میبرد.
او میگوید: «بدون وجود چنین مراکزی، بازگشت به درعا برای ما غیرممکن خواهدبود. فکر میکنم شایدیک سال طول بکشد تا بتوانیم برگردیم.»
با وجود این، هند با آگاهی از چالشهای پیش رو، همچنان امیدوار و مصمم به بازگشت است. او میافزاید: «خانهمان هنوز پابرجاست، اما فقط یک ساختمان خالی است. همه چیز یا به سرقت رفته یا ویران شدهاست. حتی درها هم باقی نماندهاند. کارهای زیادی برای بازسازی خواهیمداشت.»
شیرین منکش که پذیرفته بود دیگر هرگز نمیتواند به کشورش بازگردد، اکنون با تحولی غیرمنتظره روبهرو شدهاست.این زن ۴۳ ساله دمشقی، هفته گذشته را با احساسات متفاوتی از شادی و شوک گرفته تا ترس و نگرانی سپری کردهاست.
شیرین که هر لحظه گوشی به دست در جستوجوی خبری از دوستان و بستگانش است که در زندانهای مخوف رژیم سوریه ناپدید شدهاند، به پلیتیکو میگوید: «خوشحالیم، اما سردرگم هم هستیم. نمیدانیم باید برویم یا بمانیم.»او که تحت تاثیر تصاویر سوریه پس از سقوط رژیم اسد قرار گرفته، میگوید: «همه چیز آرام به نظر میرسد. مردم در حال پاکسازی دمشق هستند، در خیابانها موسیقی پخش میکنند و بسیار شاد به نظر میرسند.»
خانواده شیرین که زمانی همه در دمشق زندگی میکردند، حالا میان اردن، دبی و کانادا پراکنده شده و خانهشان را از دست دادهاند.
او با نگرانی میگوید: «البته که همه ما میخواهیم به میهن عزیزمان بازگردیم. از سرنگونی اسد خوشحالیم، اما باید منتظر دولت جدید بمانیم. چه کسی قدرت را به دست خواهدگرفت؟ قوانین چگونه خواهد بود؟»
محمدعدنان کددیحی هنوز نوجوان بود که در سال ۲۰۱۴ به همراه خانوادهاش از حلب بمباران شده گریخت. پیش از رسیدن به اردن، در مسیر بین حمص و حما بهطور خودسرانه دستگیر شد و چند روز را در شرایطی هولناک در زندان گذراند.
این فرار اجباری نه تنها تحصیلش را نیمهکاره گذاشت، بلکه رویای معمار شدنش را نیز بر باد داد. خانوادهاش که زمانی جزو طبقه متوسط رو به بالای جامعه بودند، همه داراییشان را از دست دادند و خود او هنوز از آسیبهای روحی دوران زندان رنج میبرد.
اکنون که ۱۰ سال از نخستین روز ورود محمد به اردن میگذرد، این جوان ۲۷ ساله بهشدت با بازگشت به سوریه مخالف است. او در کافهای در امان، در حال نوشیدن قهوه میگوید: «کشور من رویاهایم را نابود کرد، آیندهام را تباه کرد و مرا آواره ساخت. من آنقدر قوی شدهام که همه چیز را فراموش کنم و به پیش بروم. آنها روح سوریه را در هم شکستند.»
برادرش که دیگر از خدمت اجباری در نیروهای مسلح سوریه هراسی ندارد، در حال بستن چمدانهایش است تا به حلب بازگردد اما محمد هیچ برنامهای برای بازگشت ندارد. او میگوید: «بیشتر کسانی که میخواهند برگردند، افراد مسن هستند که میخواهند در وطن خود بمیرند. اما جوانهای ۲۰ تا ۳۵ ساله دنبال شغل و درآمد خوب هستند. شاید دوباره جنگ شود، نمیتوان به آینده آن سرزمین اعتماد کرد.»
این روایتهای متفاوت، تصویری واقعی از پیچیدگیهای بازگشت به وطن را نشان میدهد، جایی که شوق و امید با حس ترس، تردید و سرخوردگی در هم آمیختهاند.