گروه بین الملل: دونالد ترامپ با رویکردی فرصتطلبانه، نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم را به چالش میکشد. او بر انباشت قدرت و دیپلماسی پیشبینیناپذیر تمرکز دارد و در خاورمیانه، اوکراین و رقابت با چین، سیاستهایی غیرمتعارف دنبال میکند. اقدامات او مانند فشار بر ناتو، تهدید گرینلند و رویکرد نامشخص در قبال تایوان، ضمن تقویت قدرت آمریکا، میتواند اعتماد متحدان را تضعیف و منافع مستبدان را تقویت کند.
به گزارش فرارو به نقل از نشریه اکونومیست، منتقدان دونالد ترامپ اغلب او را به بیکفایتی و انزواطلبی متهم کردهاند، اما پیش از آغاز دومین دورهی ریاستجمهوریاش در ۲۰ ژانویه، عملکرد او نشان داده که چنین برچسبهایی نمیتوانند بهخوبی وضعیت آینده را توصیف کنند. با نزدیک شدن به مراسم تحلیف، ترامپ نه تنها توانسته توافقی برای آتشبس و آزادی گروگانها در غزه تأمین کند، بلکه در اقدامی بیسابقه، پیشنهاد کنترل گرینلند به دلیل منابع معدنی و موقعیت استراتژیک آن در قطب شمال را مطرح کرده است. دورهی دوم ریاستجمهوری ترامپ احتمالاً نهتنها از دورهی اول مخربتر خواهد بود، بلکه دیدگاه غالب سیاست خارجی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم را نیز به چالش خواهد کشید.
نظم جهانی یا بازی تاجوتخت؟ وقتی ترامپ تاریخ را به چالش میکشد
برای دههها، رهبران ایالات متحده معتقد بودند که قدرت این کشور مسئولیتی اخلاقی به همراه دارد: پاسداری بیچونوچرا از یک نظم جهانی که مبتنی بر دموکراسی، مرزهای تثبیتشده و ارزشهای مشترک است. اما ترامپ این ارزشها را کنار خواهد گذاشت و بهجای آن بر انباشت و بهرهبرداری از قدرت تمرکز خواهد کرد. رویکرد او در سه منازعهی اصلی تعریف خواهد شد: خاورمیانه، اوکراین و رقابت با چین. هر یک از این موارد نمایانگر روش غیرمتعارف ترامپ در مخالفت با رویههای گذشته، انباشت فرصتطلبانهی نفوذ و باور به این ایده است که تنها قدرت، میتواند صلح را رقم بزند.
خاورمیانه نمایشی از استعداد ترامپ در ایجاد پیشبینیناپذیری خواهد بود. توافقی که اسرائیلیها و فلسطینیها بر سر غزه به آن رسیدند، نتیجهی ضربالاجل و تهدید او بود که در صورت شکست، «همهچیز به جهنم خواهد رفت.» ترامپ همچنان باید بر این گروهها فشار وارد کند تا توافق به مراحل بعدی پیش رود. از زمان ریچارد نیکسون، هیچ رئیسجمهوری بهاندازهی ترامپ از استراتژی «دیوانهنمایی» برای کسب مزیت استفاده نکرده است.
این رفتار پیشبینیناپذیر با عملگرایی عجین شده است. برخلاف بسیاری از میانجیهای صلح، ترامپ علاقهای به پیچیدگیهای تاریخی خاورمیانه ندارد. پیمانهای ابراهیم که در دورهی اول ریاستجمهوری او به امضا رسیدند، نشان میدهند که او چگونه آزادی گروگانها را به سکویی برای ارتقای توافقات بزرگتر میان اسرائیل و عربستان سعودی تبدیل کرده است. او این مسیر را فرصتی برای تحقق رفاه و شاید حتی جایزهی صلح نوبل میبیند.
ناتو در تنگنای اعتماد و فشار ترامپ
پاسخ ترامپ به چالشها ممکن است در قالب تشدید تحریمها، تهدید به اعمال زور یا حتی عقبنشینی از موقعیتهای پیشین ظاهر شود. در اوکراین، جایی که او وعده پایان دادن به درگیریها را داده است، انتخابهای مشابهی پیش رو دارد. با داشتن اهرمهای بیشتری نسبت به ولادیمیر پوتین بر متحدان ایالات متحده، سادهترین گزینه میتواند قطع کمکها و مجبور کردن کییف به دادن امتیازات باشد. اما چنین رویکردی میتواند به اهداف دیگرش لطمه بزند. رها کردن اوکراین، او را با همان موج انتقاداتی روبهرو میکند که جو بایدن پس از خروج نامنظم از افغانستان با آن مواجه شد. همچنین، از دید چین، این امر میتواند تصویری از ضعف ترامپ ایجاد کند و تردیدهای بیشتری درباره توانایی آمریکا در حفظ تعهداتش به وجود آورد. از این رو، شاید ترامپ تصمیم بگیرد که حمایت قوی از اوکراین میتواند موقعیتش را در برابر پوتین بهبود بخشد.
رویکرد ترامپ به بهرهبرداری فرصتطلبانه از قدرت، مزایای خاص خود را دارد. وادار کردن اعضای ناتو به افزایش هزینههای دفاعی برای مقابله با روسیه، در نوع خود مفید است. اما این استراتژی هزینههایی نیز به همراه دارد. ناتو شاید بتواند فشارهای ترامپ برای ترک ائتلاف، اختلافات تجاری، حمایت از احزاب ملیگرای محافظهکار و حتی تقاضاهای او برای کنترل گرینلند را تحمل کند. با این حال، اتحادهای بینالمللی بر پایه اعتماد بنا میشوند. تحریک ملیگرایان محافظهکار طرفدار پوتین، میتواند همچون سمی برای ناتو عمل کند. دانمارک، با وجود کوچک بودنش، نیروهای بسیاری را در افغانستان از دست داده است و فشار ترامپ برای مالکیت گرینلند، این کشور را از یک متحد مورد احترام به یک تهدید بالقوه تبدیل خواهد کرد.
از سوی دیگر، قدرتهای اقتدارگرا از رها کردن ارزشهای جهانی استقبال خواهند کرد. اگر ترامپ نفوذ آمریکا را به مناطقی همچون کانادا، گرینلند و پاناما محدود کند، این حرکت به مثابه تأییدی بر دیدگاه آنان خواهد بود که سیاست بینالملل صرفاً یک بازی قدرت است—دیدگاهی که به نفع روسیه در گرجستان و چین در دریای چین جنوبی عمل خواهد کرد. اگر ترامپ نهادهایی مانند سازمان ملل متحد را که نمایانگر ارزشهای جهانی هستند تحقیر کند، روسیه و چین کنترل این نهادها را به دست خواهند گرفت و از آنها برای پیشبرد اهداف خود استفاده خواهند کرد.
ترامپ، تایوان و دیپلماسی دیوانهنمایی: بازی با آتش در آسیا
در اردوگاه ترامپ، اعتقاد بر این است که قدرت آمریکایی در نهایت صلح با چین را به ارمغان خواهد آورد. آنها بر خطرات آغاز یک جنگ جهانی سوم تأکید دارند و به جاهطلبیهای شی جینپینگ اشاره میکنند که تا سال ۲۰۲۷ توانایی تسخیر تایوان را با استفاده از زور فراهم کند. چین به سرعت در حال توسعه تسلیحات هستهای و تسلط بر فناوریهای استراتژیک است. طرفداران ترامپ معتقدند که آمریکا باید بازدارندگی خود را بازسازی کند و ترکیبی از دیپلماسی «دیوانهنمایی»، عملگرایی و تقویت قدرت اقتصادی و نظامی، کلید دستیابی به این هدف خواهد بود.
در مسئله تایوان، تناقض آشکاری دیده میشود. اگر منبع قدرت آمریکا بر پایهی بیتوجهی به ارزشها، سختگیری بر متحدان و تمایل به معامله با مخالفان استوار باشد، همین رویکرد میتواند ترامپ را وسوسه کند تا با چین بر سر تایوان معامله کند. اگرچه بسیاری از سیاستگذاران ضدچین در دولت ترامپ با چنین اقدامی مخالفت خواهند کرد، وجود این احتمال ضعف بنیادین در رویکرد او را نمایان میسازد.
وقتی قدرت از ارزشها جدا شود، پیامد آن میتواند هرجومرجی گسترده در سطح بینالمللی باشد. اگر افرادی با وفاداری شدید، اما تجربهی اندک، مانند پیت هگست و تولسی گبرد، برای هدایت پنتاگون و نهادهای اطلاعاتی منصوب شوند، این آشفتگی به داخل مرزهای آمریکا نیز گسترش خواهد یافت. ترامپ بهسختی میتواند میان منافع شخصی خود و منافع کشورش تمایز قائل شود، بهویژه زمانی که پای منافع مالی او یا شرکای نزدیکش—نظیر ایلان ماسک—در چین در میان باشد. با پشت کردن به ارزشهایی که آمریکا را پس از جنگ جهانی دوم ساختند، ترامپ بهواقع بزرگترین منبع قدرتی را که مستبدان رقیب او فاقد آن هستند، تسلیم خواهد کرد.